English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
To keep an appointment . سر قرار حاضر شدن
Search result with all words
embattle حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
Other Matches
prepare for action حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
accent mark علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignment میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignments میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
postures چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
surface mount technology روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
writ of error قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
classify در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
presents حاضر
on hand <idiom> حاضر
agreeable حاضر
presenting حاضر
ubiquitous حاضر
in the saddle حاضر
existing حاضر
present حاضر
presented حاضر
stocked :حاضر
stock :حاضر
at the present moment درحال حاضر
For the time being. At peresent. presently. درحال حاضر
ready wit حاضر جوابی
attend حاضر بودن
rigs وضع حاضر
rigged وضع حاضر
attending حاضر بودن
rig وضع حاضر
roll call حاضر و غایب
attends حاضر بودن
readiness to report حاضر جوابی
repartee حاضر جوابی
johnny on the sopt حاضر و اماده
operational حاضر به کار
present [at] <adj.> باشنده [حاضر] [در]
make ready حاضر شدن
existing در حال حاضر
operationally ready حاضر به عملیات
delicatessens اغذیه حاضر
at the moment در حال حاضر
at present در حال حاضر
delicatessen اغذیه حاضر
toss off <idiom> حاضر جواب
operationally ready حاضر به کار
stand by حاضر بودن
ready قبضه حاضر
readied حاضر به کار
omnipresent حاضر در همه جا
here بدینسو حاضر
to e. an appearance حاضر شدن
get ready حاضر شدن
readies قبضه حاضر
readies حاضر به کار
action front حاضر به تیر
omnipresent همه جا حاضر
readying حاضر به کار
active حاضر بخدمت
ready حاضر به کار
currents در حال حاضر
current در حال حاضر
readying قبضه حاضر
willing حاضر خواهان
readied قبضه حاضر
inbearing ناخوانده حاضر خدمت
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
presence of mind حاضر ذهنی هوشیاری
get ready حاضر کردن یا شدن
unready غیراماده حاضر نشده
action فرمان حاضر به تیر
fair game طعمهی حاضر و آماده
actions فرمان حاضر به تیر
obliging حاضر خدمات مهربان
ready position حالت حاضر به تیر
roll-call حاضر و غایب کردن
to conjure up با سحر حاضر کردن
attender شخص حاضر در جایی
i agreed to go حاضر شدم بروم
To prepare something. To get somethings ready. چیزی را حاضر کردن
To call the roll. Roll-call. حاضر غایب کردن
Get ready for the journey(trip) برای مسافرت حاضر شو
fitting out حاضر کردن ناو
show up سر موقع حاضر شدن
call the roll حاضر و غایب کردن
operational route جاده حاضر به کار
roll-calls حاضر و غایب کردن
march order حاضر براه کردن
inbearing فضولانه حاضر خدمت
to be present باشنده [حاضر] بودن
he refused to go حاضر نشد برود
date در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
readied حاضربه تیر حاضر باشید
readying حاضربه تیر حاضر باشید
embattle حاضر به جنگ کردن یا شدن
set up حاضر به جنگ کردن توپ
make ready اماده شدن حاضر کردن
offer to buy something حاضر به خرید چیزی شدن
readies حاضربه تیر حاضر باشید
When will they be ready? چه وقت آنها حاضر میشود؟
ready حاضربه تیر حاضر باشید
ubiquitous همه جا حاضر موجود درهمه جا
never to be at a loss for an answer همیشه حاضر جواب بودن
dates در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
embattle حاضر شدن برای جنگ
At the moment we are not able to ... در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
senior officer afloat ارشدترین افسر حاضر در ناو
I wI'll get (persuade)him to sign . اورا حاضر بامضاء می کنم
show up حاضر شدن حضور یافتن
get ready اماده شدن حاضر کردن
all available کلیه توپخانه حاضر به تیر
Those who attended the meeting. کسانیکه در جلسه حاضر بودند
I was an eye witness to what happened. من حاضر وناظر وقا یع بودم
improvisator بدیهه ساز حاضر جواب
improvisation بدیهه سازی حاضر جوابی
roll call حاضر و غایب کردن افراد
Are you prepared to accept my conditions? حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
countershaft محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
to compel the attendance of a witness وادار به حاضر شدن شاهدی [قانون]
ready rack قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
set وسیله حاضر بکار تنظیم شده
at this stage <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
operating force نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
he would take no refusal هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
current آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
operationally ready حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
currents آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
sets وسیله حاضر بکار تنظیم شده
setting up وسیله حاضر بکار تنظیم شده
to report oneself حاضر شدن وخود را معرفی کردن
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
our offer to render a service حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
actual job [job held] [occupation held] پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
hath سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
rolling reserve امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
That won't work with me! من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
make the grade <idiom> منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
ready missile موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
make the scene <idiom> به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
to report for duty برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
colour انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
colours انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
raise pistol فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
resident school مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
individual demand schedule صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
minuteman داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
front de liberation national فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
inactive پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
window فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
storage فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
exclusion principle اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
docketing صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
dockets صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docket صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
activities تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
docketed صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
activity تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
unpopulated تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
workspace فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
tout temps prist تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
IE جستجوگر وب ساخت ماکروساخت که در حال حاضر فراهم است و به کاربر امکان دیدن صفحات وب میدهد
Internet جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد
manned اماده به جنگ جنگ افزار حاضر به تیر دارای خدمه
holocene وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
operating strenght پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
call up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
use در حال حاضر در حال اجرا
uses در حال حاضر در حال اجرا
presents زمان حاضر زمان حال
readying مهیا کردن حاضر کردن
present زمان حاضر زمان حال
readies مهیا کردن حاضر کردن
presented زمان حاضر زمان حال
ready مهیا کردن حاضر کردن
presenting زمان حاضر زمان حال
readied مهیا کردن حاضر کردن
drive حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drives حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
fast قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fastest قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasts قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasted قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
inspection arms سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
at از قرار
rates قرار
arrangement قرار
arrangements قرار
moonish بی قرار
decision قرار
equanimity قرار
writs قرار
writ قرار
swage قرار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com