English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English Persian
redesign سر وصورت فاهری دادن به
Other Matches
to lick in to shope سر وصورت دادن
reconditions سر وصورت دادن به
recondition سر وصورت دادن به
reconditioned سر وصورت دادن به
To sort out ones affairs بکارهای خود سر وصورت دادن
volt ampere meter دستگاه اندازه گیری توان فاهری توان فاهری سنج
organizable سر وصورت دادنی
orthocephalic دارای سر نسبتا کوتاه وصورت پهن
apparent recession انحراف سمت فاهری ژیروسکوپ انحراف فاهری محور ژیروسکوپ
formfitting فاهری
outward فاهری
nominal فاهری
outwards فاهری
surface فاهری
superficially فاهری
seeming فاهری
surfaced فاهری
self styled فاهری
self-styled فاهری
skin deep فاهری
apparent فاهری
surfaces فاهری
indicated horsepower توان فاهری
exteriorize فاهری دانستن
apparent diameter قطر فاهری
engineering stress تنش فاهری
apparent luminosity درخشندگی فاهری
apparent horizon افق فاهری
apparent error خطای فاهری
apparent motion حرکت فاهری
apparent power توان فاهری
bulk gravity چگالی فاهری
artificial daylight فلق فاهری
apparent wind باد فاهری
externalising فاهری ساختن
apparent velocity سرعت فاهری
apparent resistivity مقاومت فاهری
externalises فاهری ساختن
apparent magnitude قدر فاهری
externalised فاهری ساختن
assentation رضایت فاهری
apparent density تکاتف فاهری
externality احوال فاهری
external فاهری پدیدار
pepper corn rent اجاره فاهری
admittance هدایت فاهری
glitz گیرایی فاهری
impedance مقاومت فاهری
externals فاهری پدیدار
prime facie evidence قرائن فاهری
false horizon افق فاهری
externalize فاهری ساختن
externalized فاهری ساختن
externalizes فاهری ساختن
externalizing فاهری ساختن
superficial سرسری فاهری
false parallax پارالاکس فاهری
terrain relief شکل فاهری زمین
of the surface فاهری نمادادن رودادن
reactance مقاومت فاهری خازنها
apparent solar year سال فاهری شمسی
on the surface فاهری نمادادن رودادن
pro forma منباب فاهر فاهری
soil morphology شکل فاهری خاک
masquerade قیافه فاهری بخوددادن
inductive impedance مقاومت فاهری القائی
simulative دارای شباهت فاهری
masqueraded قیافه فاهری بخوددادن
masquerading قیافه فاهری بخوددادن
volt ampere hour meter کنتور مصرف فاهری
extern فاهری واقع در خارج
impedance ratio نسبت مقاومت فاهری
impedance matrix ماتریس مقاومت فاهری
inductive resistance مقاومت فاهری القایی
input impedance مقاومت فاهری اولیه
masquerades قیافه فاهری بخوددادن
coupling impedance مقاومت فاهری پیوست
capacitive resistance مقاومت فاهری خازن
mechanical move حرکت مکانیکی یا فاهری شطرنج
exterior فاهری واقع در سطح خارجی
exteriors فاهری واقع در سطح خارجی
relief شکل فاهری و پست و بلندی
impedance compensator متعادل کننده مقاومت فاهری
indicated airspeed سرعت فاهری نسبت به هوا
apparent solar روز شمسی فاهری روزشمسی
inductive impedance مقاومت فاهری با جزء القائی
apparent precession انحراف فاهری محور ژایرو
feinted حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
feinting حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
feints حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
formalization انطباق با ایین واداب فاهری رسمی سازی
signalment تعیین هویت باشرح علائم فاهری شخص
feint حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
false parallax تغییر محل فاهری اشیاء به علت شکست نور
limiting speed بیشترین سرعت نسبی فاهری هواپیمایی با شکل معین
parallax اختلاف جهت یا موقعیت فاهری یک جسم از دو زاویه دید مختلف
stroboscope وسیلهای برای بی حرکت کردن فاهری جسم دوار یانوسان دار توسط پرتوافکنی متناوب
coriolis force نیروی اینرسی فاهری که روی یک جسم با سرعت زاویهای داخل یک سیستم دوار در حرکت است
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
radio bearing زاویه بین جهت فاهری ایستگاه ثابت و جهت مرجع
external good order اصطلاحی در حمل و نقل که دال بر وضعیت فاهری مناسب کالای مورد حمل میباشد
zinky بشکل روی دارای فاهری شبیه فلز روی
zincy بشکل روی دارای فاهری شبیه فلز روی
zincky بشکل روی دارای فاهری شبیه فلز روی
high oblique عکس هوایی موربی که ازارتفاع زیاد گرفته شده و افق فاهری عکس در ان مشاهده میشود
choke impedance امپدانس یا مقاومت فاهری چوک مقاومت پیچک
impedance مقاومت فاهری الکتریسیته مقاومت سیم امپدانس
editing run در پردازش دستهای برنامه ویرایش کننده داده را از نظردرستی فاهری بررسی کرده و هر گونه اشتباه را برای تصحیح و ارائه مجدد مشخص میکند
pseudo random قط عات حافظه RAM پویا , که قادر به تنظیم مجدد هستند و بنابراین فاهری مشابه قطعه , RAM ایستا دارند
smiley فاهری که با حروف متن ایجاد میشود که به پیام پست الکترونیکی معنای واقعی دهد مثلاگ به معنای خنده و - غیگین است
pitot static system سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
virtual mass مجموع جرم واقعی و جرم فاهری
pin money وجهی که شوهر به همسر خود برای حوایج خصوصی و شخصیش می پردازد و زن با صرف ان باید وضع فاهری خود رامتناسب با موقعیت اجتماعی شوهرش بیاراید
aberration جابجائی زاویه ای فاهری در جهت حرکت نافر که نتیجه ترکیب سرعت حرکت نافر و سیر نورمیباشد
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ostensible شریک فاهری در CL کسی را گویند که اسمش در ضمن اسم شرکتی اعلام شود و یا عملا" در اداره ان دخالت کند که در این حالت مشئوولیت او در برابر کسانی که به ایت اعتبار او را شریک پنداشته اند درست مانند شرکاواقعی است هر چند که درواقع سهمی نداشته باشد
apparent altitude ارتفاع فاهری هواپیما ارتفاع عملی هواپیما
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
adjudged با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudges با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
advances ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
organization of the ground سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
promulge انتشار دادن بعموم اگهی دادن
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
allowance جیره دادن فوق العاده دادن
organization سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowances جیره دادن فوق العاده دادن
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
indemnify غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organizations سازمان دادن ارایش دادن موضع
organisations سازمان دادن ارایش دادن موضع
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamic اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
relates گزارش دادن شرح دادن
informing اطلاع دادن گزارش دادن
circulated انتشار دادن رواج دادن
circulates انتشار دادن رواج دادن
individualizing تمیز دادن تشخیص دادن
informs اطلاع دادن گزارش دادن
circulate انتشار دادن رواج دادن
to set forth شرح دادن بیرون دادن
relate گزارش دادن شرح دادن
pronounce حکم دادن فتوی دادن
direct دستور دادن دستورالعمل دادن
pronounces حکم دادن فتوی دادن
directed دستور دادن دستورالعمل دادن
loaning قرض دادن عاریه دادن
directs دستور دادن دستورالعمل دادن
to switch on اتصال دادن جریان دادن
inform اطلاع دادن گزارش دادن
massaged ماساژ دادن تغییر دادن
embellishing ارایش دادن زینت دادن
cure شفا دادن بهبودی دادن
cured شفا دادن بهبودی دادن
cures شفا دادن بهبودی دادن
illustrating شرح دادن نشان دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com