Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
You cannot put old heads on young shoulders .
<proverb>
سر پیر نتوان بر شانه جوان بگذاشت .
Other Matches
an irrepressible person
نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
yonker
نجیب زاده جوان جوان سلحشور
younker
نجیب زاده جوان جوان سلحشور
princox
جوان ژیگولو جوان جلف
princock
جوان ژیگولو جوان جلف
hackle
شانه مخصوص شانه کردن لیفهای کتان وابریشم کتان زن
reed
شانه
[وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
head to head
رقابت شانه به شانه
incomputably
بطوریکه نتوان شمرد
inexcusably
چنانکه نتوان معذوردانست
irretraceable
که نتوان ردانرا گرفت
irrepressible joy
ادمی که نتوان جلواوراگرفت
intangibly
چنانکه نتوان احساس کرد
intangibly
چنانکه نتوان درک کرد
inseparably
چنانکه نتوان سوا کرد
inexpressibly
چنانکه نتوان بیان کرد
irrefragably
چنانکه نتوان تکذیب کرد
ineffably
بطوریکه نتوان بیان کرد
incommutably
بطوریکه نتوان معاوضه نمود
kittle cattle
ادم وسواسی که نتوان باواعتمادکردیابااوسازگارشد
immovably
چنانکه نتوان جنبش داد
You cannot make bricks without straw.
<proverb>
بى کاه نتوان خشت ساخت .
an inseparable prefix
سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
inimitably
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
irrecocilably
چنانکه نتوان انرا وفق داد
incompressibly
بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
no enemy is insignificant
دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
irretraceable
که نتوان دوباره کشیدیا ترسیم کرد
incomprehensibly
بطوریکه نتوان درک یا احاطه کرد
irrepressible joy
کسیکه نتوان از او جلو گیری کرد
incommunicably
چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
inscrutably
چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
irredeemably
جنانکه نتوان عوض دادیا باز خرید
illimitably
بطوریکه نتوان محدود کرد بطور نامحدود
indescribably
چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
inextricably
چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
indefeasibly
بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
irremissibly
چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
incommunicableness
چیزی که نتوان بکسی گفت یابا اودرمیان گذارد
irreversibly
چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
incommunicability
چگونگی چیزی که نتوان بکسی گفت یا با اودرمیان گذارد
identity of indiscernibles
یکی بودن چیزهایی که نتوان بین شان فرق گذاشت
oversale
پیش فروش چیزی به مقداری که بعدا` نتوان تحویل داد
irreclaimably
بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
ineradicably
بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
inaccessibily
بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
young persons
جوان
lass
زن جوان
lasses
زن جوان
youths
جوان
yoth
جوان
fries
جوان
younger
جوان
juvenescent
نو جوان
fry
جوان
youth
جوان
frying
جوان
beardless
جوان
dells
زن جوان
young
جوان
adolescent
جوان
adolescents
جوان
callant
جوان
callan
جوان
molls
زن جوان
moll
زن جوان
dell
زن جوان
beau
جوان شیک
puss
دخترک زن جوان
peachick
جوان خودفروش
immature soil
خاک جوان
juvenescent
جوان شونده
ephebophilia
جوان خواهی
youngish
جوان وار
lionet
شیر جوان
insenescible
همیشه جوان
juvenescent
تازه جوان
floozy
زن جوان بوالهوس
boyo
پسربچه جوان
nag
اسب جوان
youngish
نسبتا جوان
nags
اسب جوان
nagged
اسب جوان
rejuvenation
جوان سازی
young population
جمعیت جوان
playboys
جوان عیاش
playboys
جوان دخترباز
punk
جوان ولگرد
trull
دختر جوان
yong lion
شیر جوان
young and old
پیر و جوان
gigolos
جوان جلف
gigolo
جوان جلف
snot
جوان گستاخ
young smith
اسمیت جوان
punks
جوان ولگرد
swain
جوان روستایی
playboy
جوان دخترباز
to die young
جوان مردن
playboy
جوان عیاش
youthful
جوان باطراوت
young turk
افسر جوان افراطی
cora
[سر ستونی در شکل زن جوان]
fillies
دختر شوخ و جوان
juvenescence
حالت جوان شدن
[be]
no chicken
دیگر جوان نبودن
filly
دختر شوخ و جوان
sowed
ماده خوک جوان
hooligan
جوان اوباش صفت
hooligans
جوان اوباش صفت
agerasia
پیر جوان نما
rejuvenating
دوباره جوان کردن
rejuvenate
دوباره جوان کردن
rejuvenates
دوباره جوان کردن
rejuvenated
دوباره جوان کردن
to wear one's years well
خوب ماندن جوان
skipjack
جوان ژیگولووخود نما
rejuveoize
دوباره جوان شدن
rejuveoize
دوباره جوان کردن
rejuvenesce
دوباره جوان شدن
rejuvenation
دوباره جوان سازی
yoth
شخص جوان جوانمرد
youth
شباب شخص جوان
youths
شباب شخص جوان
sows
ماده خوک جوان
sow
ماده خوک جوان
an impossible hat
کلاهی که به هیچ روی نتوان بر سرگذاشت یا هیچ زیبنده نباشد
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
chaperon
نگهبان یاملازم خانمهای جوان
narcissus
جوان رعنایی که عاشق تصویرخودشد
sweetbread
تیموس حیوانات جوان دنبلان
chaperon
همراه دختران جوان رفتن
junker
جوان نجیب زاده المانی
cocotte
زن جوان بد اخلاق وجلف هرزه
chaperons
همراه دختران جوان رفتن
chaperons
نگهبان یاملازم خانمهای جوان
macaroni
ماکارونی جوان خارج رفته
chaperones
همراه دختران جوان رفتن
chaperones
نگهبان یاملازم خانمهای جوان
gill flirt
زن جوان سبک وهرزه دخترول
chaperone
نگهبان یاملازم خانمهای جوان
spring chicken
<idiom>
شخص جوان (بصورت منفی)
maid
دوشیزه یا زن جوان پیشخدمت مونث
kitties
دختر جوان زن سبک و جلف
kitty
دختر جوان زن سبک و جلف
maids
دوشیزه یا زن جوان پیشخدمت مونث
She doesnt like that young man.
از آن جوان خوشش نمی آید
yuppies
جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
You are 5 years younger than me.
شما ۵ سال جوان تر از من هستید.
He is not young anymore.
او
[مرد]
دیگر جوان ن
[یست]
.
yuppie
جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
sylphid
زن جوان وزیبا وباریک اندام
chaperone
همراه دختران جوان رفتن
johnny
جوان ژیگولو و خوشگذران پاسبان
an unlicked cub
جوان زمخت- ادم نتراشیده ونخراشیده
adonic
جوان زیبایی که معشوق ونوس بود
have an old head on young shoulders
<idiom>
جوان ولی عقل بزرگترها را داشتن
chaperone
شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
greensick
مبتلا به بیماری کم خونی زنان جوان
hidden momentum of population growth
به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
YWCA
مخفف باشگاه زنان جوان مسیحی
chaperones
شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
YWCAs
مخفف باشگاه زنان جوان مسیحی
chaperons
شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
oaks
مسابقه مادیانهای اصیل جوان در انگلستان
chaperon
شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
fuzz
ریش تازه جوان کرکی شدن
pareto optimality
حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
interplant
کاشتن درختهای جوان بین درختان دیگر
hope chest
جعبهای که زن جوان جهیزیه والبسه خود را در ان میگذارد
duenna
زن سالمندی که مراقب دختران وزنان جوان است
adonis
جوان زیبایی که مورد علاقه افرودیت بود
passanger
شاهین وحشی جوان را هنگام مهاجرت گرفتن
Fire cannot be extinguished by fire .
<proverb>
آتش را به آتش خاموش نتوان کرد .
omoplate
شانه
iekke
شانه ها
combings
دم شانه
epaule
شانه
boek bou
شانه
master slave manipulator
یک شانه
beater
شانه
harrower
شانه زن
shouldered
شانه
shouldering
شانه
combing
شانه
pitchforks
شانه
shoulder
شانه
combed
شانه
pitchfork
شانه
comb
شانه
scapulas
شانه
scapula
شانه
shoulders
شانه
reformatory schools
کانون اصلاح وتربیت مدارس تهذیب مجرمین جوان
lapwings
شانه بسر
heckling
شانه کردن
brushed
شانه خورده
shoulder blade
استخوان شانه
verge
شانه نااستوار
shoulder blades
استخوان شانه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com