English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 111 (7 milliseconds)
English Persian
worth سزاوار ثروت
Other Matches
silver spoon ثروت موروثی دارای ثروت موروثی ثروتمند
condign سزاوار
entitled to سزاوار
worthful سزاوار
deserved سزاوار
deservedly بطور سزاوار
worthy شایان سزاوار
actionable <adj.> سزاوار تنبیه
chargeable <adj.> سزاوار تنبیه
culpable <adj.> سزاوار تنبیه
indictable <adj.> سزاوار تنبیه
penal <adj.> سزاوار تنبیه
reprehensible سزاوار سرزنش
worthiest شایان سزاوار
punishable <adj.> سزاوار تنبیه
blamable سزاوار سرزنش
punishable سزاوار کیفر
blameful سزاوار سرزنش
worthier شایان سزاوار
meritoriously بطور سزاوار
actionable <adj.> سزاوار کیفر [حقوقی]
to d. well of خوب سزاوار بودن
to merit reward سزاوار پاداش بودن
have it coming <idiom> سزاوار تنبیه بودن
chargeable <adj.> سزاوار کیفر [حقوقی]
culpable <adj.> سزاوار کیفر [حقوقی]
penal <adj.> سزاوار مجازات [حقوقی]
indictable <adj.> سزاوار مجازات [حقوقی]
blameworthy گناهکار سزاوار سرزنش
punishable <adj.> سزاوار مجازات [حقوقی]
culpable <adj.> سزاوار مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.> سزاوار مجازات [حقوقی]
actionable <adj.> سزاوار مجازات [حقوقی]
punishable <adj.> سزاوار کیفر [حقوقی]
indictable <adj.> سزاوار کیفر [حقوقی]
penal <adj.> سزاوار کیفر [حقوقی]
imputable اسناد دادنی سزاوار سرزنش
it serves him right سزاوار است تا چشمش هم کور
deserves سزاوار بودن شایستگی داشتن
deserve سزاوار بودن شایستگی داشتن
warison ثروت
fortunes ثروت
moneybags ثروت
fortune ثروت
wealth ثروت
riches ثروت
supernaculum باده خوشگوارکه سزاوار تاته نوشیدن است
plutology ثروت شناسی
plutonomy علم ثروت
purse proud مغرور از ثروت
social wealth ثروت اجتماعی
wealth effect اثر ثروت
wealth creation ایجاد ثروت
wealth of nations ثروت ملل
wealth tax مالیات بر ثروت
plutolatry ثروت پرستی
mammon ممونا ثروت
treasured ثروت جواهر
economic wealth ثروت اقتصادی
wealth distribution توزیع ثروت
distribution of wealth توزیع ثروت
weals ثروت دارایی
dismal science علم ثروت
treasures ثروت جواهر
possession ثروت ید تسلط
treasuring ثروت جواهر
weal ثروت دارایی
bonanza ثروت باداورده
windfalls ثروت باداورده
bonanzas ثروت باداورده
treasure ثروت جواهر
commonwealths ثروت عمومی
fortune دارایی ثروت
fortunes دارایی ثروت
riches ثروت زیاد
net wealth ثروت خالص
national wealth ثروت ملی
money مسکوک ثروت
windfall ثروت باداورده
commonwealth ثروت عمومی
mammonism ثروت پرستی
political economy علم ثروت
affluence فراوانی ثروت
patrimonies ثروت موروثی میراث
patrimony ثروت موروثی میراث
mammonite ثروت دوست زرپرست
productive فراور مولد ثروت
white elephant <idiom> ثروت یا مالکیت بیفایده
wealth saving relationship رابطه ثروت و پس انداز
political economist متخصص علم ثروت
man made wealth ثروت ساخت بشر
redistribution of wealth توزیع دوباره ثروت
he is possessed of wealth او دارای ثروت است
to grow rich ثروت بهم زدن
gold ثروت رنگ زرد طلایی
golds ثروت رنگ زرد طلایی
social security wealth ثروت ناشی از نظام تامین اجتماعی
It is immaterial how rich he may be . مهم نیست چقدر ثروت داشته با شد
socialists سوسیالیست طرفدار توزیع وتعدیل ثروت
socialist سوسیالیست طرفدار توزیع وتعدیل ثروت
He left a large fortuue. ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
To squander tyhe national wealth. ثروت ملی را آتش زدن (برباد دادن )
he aims at riches مقصودش مال اندوزی است میزندبرای ثروت
physiocracy حکومت بخکم عوامل طبیعی عقیده باینکه زمین یگانه سرچشمه ثروت است
physiocrat کسیکه معتقداست که زمین یگانه سرچشمه ثروت است وحکومت بایدتابع طبیعت باشد
capital levy مالیات بر سرمایه افرادحقیقی قسمتی از ثروت کشورکه جبرا" توسط دولت اخذ میشود
to incur a punishment تنبیه بر خود وارد اوردن سزاوار تنبیه شدن
physiocrats اقتصاددانان فرانسوی قرن هیجده که معتقد بودند زمین و طبیعت یگانه منبع ثروت است
invisible hand منشاء این اصطلاح کتاب "ثروت ملل "ادام اسمیت است . بر اساس این کتاب
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com