Dictiornary-Farsi | سزاوار سرزنش | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (10 milliseconds)

English	Persian
reprehensible	سزاوار سرزنش
blamable	سزاوار سرزنش
blameful	سزاوار سرزنش


Search result with all words

blameworthy	گناهکار سزاوار سرزنش
imputable	اسناد دادنی سزاوار سرزنش
Other Matches

sail into	به باد سرزنش گرفتن سرزنش کردن
entitled to	سزاوار
deserved	سزاوار
condign	سزاوار
worthful	سزاوار
meritoriously	بطور سزاوار
punishable <adj.>	سزاوار تنبیه
indictable <adj.>	سزاوار تنبیه
culpable <adj.>	سزاوار تنبیه
chargeable <adj.>	سزاوار تنبیه
actionable <adj.>	سزاوار تنبیه
worthier	شایان سزاوار
punishable	سزاوار کیفر
worth	سزاوار ثروت
worthiest	شایان سزاوار
penal <adj.>	سزاوار تنبیه
worthy	شایان سزاوار
deservedly	بطور سزاوار
to d. well of	خوب سزاوار بودن
indictable <adj.>	سزاوار کیفر [حقوقی]
chargeable <adj.>	سزاوار کیفر [حقوقی]
to merit reward	سزاوار پاداش بودن
have it coming <idiom>	سزاوار تنبیه بودن
punishable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
punishable <adj.>	سزاوار کیفر [حقوقی]
culpable <adj.>	سزاوار کیفر [حقوقی]
actionable <adj.>	سزاوار کیفر [حقوقی]
actionable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
culpable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	سزاوار کیفر [حقوقی]
deserves	سزاوار بودن شایستگی داشتن
it serves him right	سزاوار است تا چشمش هم کور
deserve	سزاوار بودن شایستگی داشتن
supernaculum	باده خوشگوارکه سزاوار تاته نوشیدن است
to incur a punishment	تنبیه بر خود وارد اوردن سزاوار تنبیه شدن
chastiesement	سرزنش
railing	سرزنش
rail	سرزنش
ratings	سرزنش
exprobration	سرزنش
railings	سرزنش
rating	سرزنش
expostulation	سرزنش
repoach	سرزنش
reproaching	سرزنش
reproach	سرزنش
reproached	سرزنش
censuring	سرزنش
censures	سرزنش
censured	سرزنش
sneap	سرزنش
censure	سرزنش
reproaches	سرزنش
stinger	سرزنش
dressing-down	سرزنش
reprehension	سرزنش
condemnations	سرزنش
increpation	سرزنش
blamed	سرزنش
blame	سرزنش
twit	سرزنش
nagging	سرزنش
demerits	سرزنش
demerit	سرزنش
scolding	سرزنش
twits	سرزنش
rocket [British E]	سرزنش
upbraiding	سرزنش
blames	سرزنش
condemnation	سرزنش
reproofs	سرزنش
reproof	سرزنش
remonstrance	سرزنش
blaming	سرزنش
call over the coals	سرزنش کردن
irreprehensible	سرزنش نکردنی
give it to <idiom>	سرزنش کردن
vituperatively	سرزنش کنان
chid	سرزنش کردن
ram (something) down one's throat <idiom>	سرزنش کردن
bite someone's head off <idiom>	سرزنش کردن
dispraise	سرزنش کردن
to get ticked off [British E] <idiom>	سرزنش شدن
twitter	سرزنش کننده
twittered	سرزنش کننده
twittering	سرزنش کننده
vituperatory	سرزنش امیز
vituperator	سرزنش کننده
blamable	قابل سرزنش
to get a rocket [British E] <idiom>	سرزنش شدن
blameworthiness	شایستگی سرزنش
call down	سرزنش کردن
reproachless	سرزنش نکردنی
natters	سرزنش کردن
tongue lash	سرزنش کردن
reprovable	شایان سرزنش
twittingly	سرزنش کنان
nattered	سرزنش کردن
scolder	سرزنش کننده
to dress down	سرزنش کردن
sneap	سرزنش کردن
natter	سرزنش کردن
threap	سرزنش کردن
taunter	سرزنش کننده
reprehend	سرزنش کردن
repoach	سرزنش کردن
lash vt	سرزنش کردن
reprovingly	سرزنش کنان
objurgation	سرزنش سخت
objurgatory	سرزنش امیز
repoachful	سرزنش امیز
obloquy	سرزنش افترا
railer	سرزنش کننده
rater	سرزنش کننده
nattering	سرزنش کردن
vituperation	بدگویی سرزنش
vituperate	سرزنش کردن
haze	سرزنش کردن
upbraid	سرزنش کردن
upbraided	سرزنش کردن
upbraids	سرزنش کردن
censure	سرزنش کردن
censured	سرزنش کردن
censures	سرزنش کردن
censuring	سرزنش کردن
trounce	سرزنش کردن
trounced	سرزنش کردن
trounces	سرزنش کردن
trouncing	سرزنش کردن
wig	سرزنش کردن
wigs	سرزنش کردن
twitters	سرزنش کننده
chide	سرزنش کردن
chided	سرزنش کردن
reproving	سرزنش کردن
reproves	سرزنش کردن
raillery	سرزنش انتقاد
rebuke	سرزنش کردن
rebuked	سرزنش کردن
rebukes	سرزنش کردن
rebuking	سرزنش کردن
reprimand	سرزنش کردن
reprimanded	سرزنش کردن
reprimanding	سرزنش کردن
reprimands	سرزنش کردن
admonition	سرزنش دوستانه
sarcasm	ریشخند سرزنش
twit	سرزنش کردن
twits	سرزنش کردن
admonitions	سرزنش دوستانه
reprove	سرزنش کردن
reproved	سرزنش کردن
chides	سرزنش کردن
berated	سرزنش کردن
talking-to	سرزنش رسمی
berates	سرزنش کردن
berating	سرزنش کردن
chiding	سرزنش کردن
berate	سرزنش کردن
rap	سرزنش سخت
raps	سرزنش سخت
talking to	سرزنش رسمی
irreproachable	سرزنش نکردنی
reprehensible	سرزنش کردنی
reprimanded	سرزنش وتوبیخ رسمی
reprimands	سرزنش وتوبیخ رسمی
snub	جلوگیری سرزنش کردن
reprimanding	سرزنش وتوبیخ رسمی
snub	کلفت وکوتاه سرزنش
snubbed	کلفت وکوتاه سرزنش
scolds	زن غرولندو سرزنش کردن
renounces	سرزنش یا متهم کردن
(on the) safe side <idiom>	سخت سرزنش کردن
snubs	جلوگیری سرزنش کردن
renounced	سرزنش یا متهم کردن
renounce	سرزنش یا متهم کردن
snubs	کلفت وکوتاه سرزنش
snubbing	جلوگیری سرزنش کردن
snubbing	کلفت وکوتاه سرزنش
snubbed	جلوگیری سرزنش کردن
bobs	سرزنش یا طعنه شوخی
reprimand	سرزنش وتوبیخ رسمی
rebuke	توبیخ کردن سرزنش
to chide somebody	کسی را سرزنش کردن
to take somebody to task	کسی را سرزنش کردن
to tell somebody off	کسی را سرزنش کردن
to tick somebody off [British E]	کسی را سرزنش کردن
reproof	سرزنش [اصطلاح روزمره]
censure	سرزنش [اصطلاح روزمره]
bobbing	سرزنش یا طعنه شوخی
rebuking	توبیخ کردن سرزنش
bob	سرزنش یا طعنه شوخی
rebukes	توبیخ کردن سرزنش
rebuked	توبیخ کردن سرزنش
finger-wagging	سرزنش [اصطلاح روزمره]
pricks of conscience	سرزنش ها یا نیشهای وجدان
to hall over the couls	سرزنش یا توبیخ کردن