English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
hydrographic datum سطح مبنای اب نگاری
Other Matches
datum point نقطه مبنای مختصات شبکه ایستگاه مبنای نقشه برداری
time base ایستگاه مبنای اندازه گیری زمان مبنای زمانی
pictography تصویر نگاری رمز نگاری
datum سطح اب دریا سطح مبنای ارتفاع در نقشه برداری سطح مبنای مختصات
geodetic datum سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
datum error اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
fingerprinting انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinted انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprint انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprints انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
false origin مبنای مختصات فرضی مبنای فرضی
map plane سطح مبنای تراز نقشه مبنای تراز نقشه
height datum سطح مبنای سنجش ارتفاع سطح مبنای ارتفاع
hydrography اب نگاری
hydrographic اب نگاری
reticulum نگاری
arteriography رگ نگاری
angiography رگ نگاری
monographs تک نگاری
monograph تک نگاری
ternary در مبنای سه
hexadecimal مبنای 61
crystallography بلور نگاری
cerography موم نگاری
cardiography قلب نگاری
hydrographic نقشه اب نگاری
picture writing تصویر نگاری
hydrography علم اب نگاری
cranioscopy جمجمه نگاری
chromatography رنگ نگاری
dactylagraphy انگشت نگاری
dactyloscopy انگشت نگاری
dermatographia پوست نگاری
data recording داده نگاری
eco mapping بوم نگاری
electrotype برق نگاری
hydrographic مربوط به اب نگاری
leetter writing نامه نگاری
soleprint انگشت نگاری از پا
spectrography طیف نگاری
spectrography بیناب نگاری
stylistics سلیس نگاری
tachygraphy تند نگاری
ethnographic <adj.> قوم نگاری
seismography زلزله نگاری
ski graphŠetc سایه نگاری
letter writer نامه نگاری
letter writing نامه نگاری
macrography بزرگ نگاری
myography عضله نگاری
oceanpgraphy اقیانوس نگاری
oscillography نوسان نگاری
petrography سنگ نگاری
phallography نعوظ نگاری
phonography صدا نگاری
pictography صورت نگاری
pictorial art پیکر نگاری
psychography روان نگاری
sciagraphy سایه نگاری
survey اب نگاری دریایی
demography امار نگاری
demography مردم نگاری
arteriography نبض نگاری
journalism روزنامه نگاری
cartography نقشه نگاری
chronology وقایع نگاری
logging واقعه نگاری
oceanography اقیانوس نگاری
topography برجسته نگاری
demography جمعیت نگاری
topography مکان نگاری
surveyed اب نگاری دریایی
surveys اب نگاری دریایی
chronology رخداد نگاری
ethnography قوم نگاری
pornography هرزه نگاری
sentience مبنای حس وحساسیت
data base مبنای اطلاعات
fixed radix با مبنای ثابت
ternary سه مبنایی در مبنای سه
rationale مبنای کار
ration basis مبنای جیره
datum line خط مبنای سنجش
force basis مبنای یکان
refrence مبنای مقایسه
fuselage refrence line خط مبنای بدنه
troop basis مبنای یکان
number base مبنای عددی
monetary base مبنای پولی
mobilization base مبنای بسیج
binary number system سیستم مبنای دو
fire base مبنای اتش
on trust بر مبنای اعتبار
base of fire مبنای اتش
computer based بر مبنای کامپیوتر
tax base مبنای مالیاتی
unit of issue مبنای توزیع
basic of issue مبنای توزیع
topography مکان نگاری مساحی
ideographs حروف اندیشه نگاری
newspapers روزنامه نگاری کردن
finger print department اداره انگشت نگاری
emg برق نگاری ماهیچه
telegraphic از راه دور نگاری
hydrographic chart نقشه اب نگاری دریایی
planography نقشه نگاری طراحی
electroretinography برق نگاری شبکیه
chromatographic وابسته برنگ نگاری
uranographic وابسته به اسمان نگاری
computed tomography scanning مغز نگاری کامپیوتری
uranographical وابسته به اسمان نگاری
notepaper کاغذ نامه نگاری
anecdotal method روش واقعه نگاری
diary method روش خاطره نگاری
seismic method روش زلزله نگاری
portraiture پیکر نگاری تعریف
electromyography برق نگاری ماهیچه
electroencephalography برق نگاری مغز
mental topography مکان نگاری ذهن
electrocardiography قلب نگاری برقی
To take fingerprints. انگشت نگاری کردن
newspaper روزنامه نگاری کردن
computed goto جهش بر مبنای محاسبه
mission load بار مبنای عملیاتی
meteorological datum plane ایستگاه مبنای هواسنجی
base reserves اماد مبنای ذخیره
datum sweeping mark علامت مبنای روبش
software base مبنای نرم افزار
datum plane سطح مبنای اب دریا
troop basis مبنای واگذاری یکان
altitude separation حد سطوح مبنای ارتفاع
wartime load بار مبنای ناو
chart datum مبنای عمق نقشه
basic tactical unit یکان مبنای تاکتیکی
basic of issue مبنای واگذارکردن اقلام
ruled based deduction استنباط بر مبنای مقررات
fire support base مبنای پشتیبانی اتش
datum plane سطح مبنای ارتفاع
force basis یکانهای مبنای هر قسمت
ratio decidendi مبنای اصلی تصمیم
automatics فرم های نامه نگاری
nautical chart نقشه دریایی اب نگاری شده
automatic فرم های نامه نگاری
lexicography فرهنگ نویسی واژه نگاری
to correspond with رابطه [نامه نگاری] داشتن با
uranography عالم شناسی اسمان نگاری
ration basis مبنای محاسبه جیره غذایی
reference number اعداد مبنای نشانه روی
peak load pricing قیمت گذاری بر مبنای بارحداکثر
plane of fire سطح مبنای مسیر تیراندازی
production base مبنای تولید یا تولیدات ملی
basic load بار مبنای مهمات یا وسایل
b ی معادل عدد 11 در مبنای دهدهی
hydrographic datum سطح مبنای تعیین ارتفاع اب
keypad و 0 تا 9 برای اعداد 0 در مبنای شانزده
line of site خط تراز یا مبنای افق توپ
altitude datum سطح مبنای ارتفاع سنجی
base of operations پایگاه عملیاتی مبنای عملیات
color carrier reference فاز مبنای حامل رنگ
topographic وابسته بنقشه برداری یا مکان نگاری
time preference theory of interest نظریه بهره بر مبنای رجحان زمانی
ambulance basic relay post پست مبنای کنترل ستون امبولانسها
master menu لیست مبنای جیره غذایی اصلی
ration scale مقیاس یا مبنای محاسبه جیره غذایی
denary notation سیستم عددی در مبنای ده با استفاده از اعداد 0 تا 9
pay grade ضریب ثابت حقوق یا مبنای حقوقی
floating lines خطوط مواج برجسته نگاری وبرجسته بینی
pastellist پیکر نگاری که با مداد رنگی کار میکند
journalese بزرگ جلوه دادن مطالب درروزنامه نگاری
stare decisis قاعده صدور رای بر مبنای سابقه موجود
base logistical command یکان مبنای لوجستیکی فرماندهی لجستیکی پایگاه
gyro plane سطح مبنای ژیروسکوپی یاهدایت خودکار ناو
rectification تصحیح سند بر مبنای قصد واقعی طرفین
marginal productivity theory of نظریه توزیع بر مبنای بهره وری نهائی
an unprincipled conduct رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد
parametric estimate براوردی که بر مبنای در نظرگرفتن متغیرها انجام میشود
majority rule شیوه رای گیری بر مبنای اکثریت ازاد
hex نمایش بخشی از حافظه در مبنای شانزده تایی
current purchasing power حسابداری که در ان نرخهای جاری مبنای محاسبه میباشند
prosyllogism قضیهای که نتیجه ان مبنای قضیه دیگر باشد
opportunism بر مبنای نفع شخصی تغییر عقیده دادن
underconsumption theory of نظریه دور تجاری بر مبنای مصرف ناکافی
hexadecimal notation نمایش بخشی از حافظه در مبنای شانزده تایی
equity اص هم در دسترس نباشددادگاه حق دارد بر مبنای equity رسیدگی کند
hexadecimal notation صفحه کلیدی که حاوی کلیدهای مبنای شانزده باشد
equities اص هم در دسترس نباشددادگاه حق دارد بر مبنای equity رسیدگی کند
hex صفحه کلیدی که حاوی کلیدهای مبنای شانزده باشد
moulage انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
indicting متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicted متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
e r p برنامهای که امریکا از سال 7491تا 1591 بر مبنای پیشنهادشانزده کشور اروپایی
indicts متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indict متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
f رقمی در سیستم عددی مبنای شانزده که متنافر با مقداردهدهی عدد 51 است
e رقمی در سیستم عددی مبنای شانزده متنافر با مقداردهدهی عدد 41 است
foxing شکل لغوی رقمی در سیستم عددی مبنای شانزده که متنافر با مقدار دهدهی 51است
foxes شکل لغوی رقمی در سیستم عددی مبنای شانزده که متنافر با مقدار دهدهی 51است
fox شکل لغوی رقمی در سیستم عددی مبنای شانزده که متنافر با مقدار دهدهی 51است
simulation روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
simulations روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com