Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
personnel authorization
سطح پرسنلی مجاز
Search result with all words
authorized strength of theater
استعداد مجاز صحنه عملیات از نظر پرسنلی
personnel authorization
جدول پرسنلی مجاز
personnel ceiling
سقف استعداد مجاز پرسنلی
Other Matches
service rating
تقدم پرسنلی رتبه بندی پرسنلی
average strength
استعداد پرسنلی متوسط میانگین استعداد پرسنلی
piggybacks
دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
piggyback
دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
legit
نمایش مجاز تاتر مجاز
visiting correspondent
نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
personnel status
وضعیت پرسنلی
personnel services
خدمات پرسنلی
personnel section
قسمت پرسنلی
personnel monitoring
بازدید پرسنلی
assistant chief of staff, g
معاونت پرسنلی
personnel management
مدیریت پرسنلی
soundex code
کد حقوقی پرسنلی
personnel management
اداره کردن پرسنلی
service rating
طبقه بندی پرسنلی
army personnel system
سیستم عملیات پرسنلی نیروی زمینی
company grade
پرسنلی که در رده گروهان کار می کنند
army personnel center
مرکز عملیات پرسنلی نیروی زمینی
profile
سیستم پرسنلی ذخیره انبوه کامپیوتر
profiled
سیستم پرسنلی ذخیره انبوه کامپیوتر
profiles
سیستم پرسنلی ذخیره انبوه کامپیوتر
profiling
سیستم پرسنلی ذخیره انبوه کامپیوتر
manning level
درصد پرسنل موجود ناو سطح استعداد پرسنلی وسیله
short timer
پرسنلی که عمر خدمتی کوتاهی از انها مانده و به سن بازنشستگی نزدیک هستند
transient
پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
transients
پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
federal privacy act
قانون فدرال که از اشکار شدن پرونده پرسنلی افراد توسط عوامل دولتی یا طرفهای قرارداد ان جلوگیری میکند
authorized level of organization
سطح مجاز پرسنل سازمانی سطح مجاز سازمانی
army classification battery test
ازمون کارایی پرسنلی ازمون قابلیت انفرادی
permissive
مجاز
admissibll
مجاز
metonymy
مجاز
admittable
مجاز
admissible
مجاز
authorized
مجاز
lawful
مجاز
permitted
مجاز
certified
مجاز
legal
مجاز
rated
مجاز
at liberty
مجاز
authorrized
مجاز
allowable
مجاز
licensable
مجاز
commissioned
مجاز
permissible
مجاز
licensed
مجاز
allowed
مجاز
tropologic
مجاز
toluene
حد مجاز
authorised
مجاز
legitimization
مجاز کردن
authorized manpower
استعدادپرسنلی مجاز
legitimising
مجاز کردن
authorise
مجاز نمودن
authorized allowance
سهمیه مجاز
legitimises
مجاز کردن
legitimised
مجاز کردن
authorized bank
بانک مجاز
authorised clerk
واسطه مجاز
legitimize
مجاز کردن
permissible deviation
تفاوت مجاز
allowable cargo load
حداکثربار مجاز
allowable level
تراز مجاز
allowable load
بار مجاز
allowable stress
تنش مجاز
working stress
تنش مجاز
allowed vibrations
ارتعاشهای مجاز
on the house
<idiom>
مجاز درکاری
licensing hours
زمان مجاز
legitimizing
مجاز کردن
legitimizes
مجاز کردن
legitimized
مجاز کردن
authorized program
برنامه مجاز
authorized strength
استعداد مجاز
fair game
شکار مجاز
impermissible
غیر مجاز
justifiability
مجاز بودنی
permissible velocity
سرعت مجاز
licit
روا مجاز
permissibly
بطور مجاز
maximum prr ermissible
مجاز حداکثر
metonym
مجاز مرسل
permissible velocity
تندی مجاز
not allowed
غیر مجاز
permissible dosage
دوز مجاز
idiographic
وابسته به مجاز
prescribed load
بار مجاز
working load
بار مجاز
bag limit
حد مجاز صید
troplogy
مجاز گوئی
tolerance limit
خطای مجاز
ban item
غیر مجاز
bona fide holder
دارنده مجاز
circuit allocated use
مدارچانلهای مجاز
safe load
بار مجاز
delegation of authority
مجاز شمردن
revocable contract
عقد مجاز
height clearance
ارتفاع مجاز
permissible load
بار مجاز
tolerances
تفاوت مجاز
allowances
میزان مجاز
allowance
میزان مجاز
figuratively
بطور مجاز
freeing
مجاز منفصل
dose
مقدار مجاز
dosed
مقدار مجاز
complements
حد مجاز مکمل
complementing
حد مجاز مکمل
trope
مجاز استعاره
unauthorized
غیر مجاز
lawfully
به طور مجاز
tolerances
خطای مجاز
tolerance
تفاوت مجاز
tolerance
خطای مجاز
accredited
مجاز معتبر
permitting
مجاز کردن
permits
مجاز کردن
permit
مجاز کردن
doses
مقدار مجاز
complemented
حد مجاز مکمل
dosing
مقدار مجاز
allowable cargo load
بار مجاز
admitance
روا مجاز
setting
شدت مجاز
freed
مجاز منفصل
speed limits
سرعت مجاز
speed limit
سرعت مجاز
settings
شدت مجاز
free
مجاز منفصل
complement
حد مجاز مکمل
contraband
غیر مجاز
frees
مجاز منفصل
safe loads tables
جداول بارهای مجاز
range
مجموعه مقادیر مجاز
permissible dosage
میزان داروی مجاز
maximum permissible load
بار مجاز حداکثر
maximum allowable concentration
حداکثر غلظت مجاز
manpower cieling
حداکثرنیروی انسانی مجاز
licitly
بطور مجاز یا مشروع
ranged
مجموعه مقادیر مجاز
ranges
مجموعه مقادیر مجاز
peak strenght
حداکثر استعداد مجاز
prescribed load
بار مهمات مجاز
table of allowance
جدول سهمیه مجاز
numbers
مجموعه مقادیر مجاز
number
مجموعه مقادیر مجاز
tare
وزن مجاز یک فرف
taxi stand
ماندگاه مجاز تاکسی
tensile stress
تنش کششی مجاز
twenty four hour charge rate
امپر مجاز باتری
maximum permissible voltage
ولتاژ مجاز حداکثر
allowable cabin load
بار مجاز هواپیما
authorized allowance supplies
سهمیه اماد مجاز
authorized manpower
نیروی انسانی مجاز
forbidden band
نوار غیر مجاز
authorized parts list
لیست قطعات مجاز
authorized parts list
سهمیه مجاز قطعات
eligible traffic
عبور و مرور مجاز
circuit allocated use
سهمیه مدارهای مجاز
ratings
نحوه عملکرد مجاز
authorized allowance supplies
سهمیه مجاز اماد
allowed quantum state
حالت کوانتومی مجاز
security
مشخصات کاربران مجاز
acceptance tolerance
حد مجاز قابل قبول
illigal character
کاراکتر غیر مجاز
rating
نحوه عملکرد مجاز
allowed energy levels
ترازهای انرژی مجاز
illicit advertising
تبلیغ غیر مجاز
illigal character
دخشه غیر مجاز
countermining distance
فاصله مجاز بین دومین
overdrafts
برداشت اب بیش از اندازه مجاز
illicit
قاچاقی نامشروع غیر مجاز
open season
فصل مجاز ماهیگیری یا شکار
Chartered ( certified public ) accountant .
حسابدار قسم خورده ( مجاز )
authorized stockage list
لیست ذخیره انبار مجاز
symmetry allowed reaction
واکنش مجاز از لحاظ تقارن
overdraft
برداشت اب بیش از اندازه مجاز
surcharge of common
استفاده بیش از حد مجاز ازچراگاه
pass reciever
دریافت کننده مجاز پاس
fishable
مناسب یا مجاز برای ماهیگیری
maximum safe temperature
درجه حرارت مجاز حداکثر
frequency tolerance
میزان تغییر مجاز فرکانس
allowable cargo load
فرفیت بار مجاز هواپیما
peace time complement
استعداد مجاز زمان صلح
game fish
ماهی مجاز برای صیادی
lincense or cence
مجاز کردن پروانه دادن
on the deck
پرواز در حداقل ارتفاع مجاز
under the counter
داروی بدون نسخه وغیر مجاز
clears
مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clearest
مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clearer
مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clear
مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
authorized
شخصی که مجاز است به دستیابی به یک سیستم
butt ending
ضربه غیر مجاز با انتهای چوب
peace time establishment
جدول استعداد مجاز زمان صلح
span
مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
spanned
مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
spanning
مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
spans
مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com