Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
Saadi was a giant among men .
سعدی از مردان بزرگ روزگار بود
Other Matches
lacrosse
بازی بین دو تیم 01نفره مردان 21 نفره مردان با چوب دراز توردار کیسه مانند برای گرفتن و پرتاب گوی
gulistan of sadi
گلستان سعدی
time is the great healer
<proverb>
سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل بیرون نمی توان کرد الا به روزگاران
menfolk
مردان
men of the d.
مردان وقت
the males
پسران یا مردان
males of military age
مردان در سن سربازی
timed
روزگار
times
روزگار
in the days of
در روزگار
time
روزگار
urning
در همجنس خواهی مردان
men of that stamp
این قبیل مردان
reverses of fortune
برگشت روزگار
in this day and age
<adv.>
در این روزگار
these days
<adv.>
در این روزگار
nowadays
<adv.>
در این روزگار
at the present day
<adv.>
در این روزگار
hard time
روزگار سخت
the hand of the time
دست روزگار
in ancient times
در روزگار باستانی
aftertime
روزگار واپسین
langsyne
در روزگار پیشین
periods
روزگار نوبت
periods
وقت روزگار
period
روزگار نوبت
dame fortune
مادر روزگار
the days of old
روزگار پیشین
foretime
روزگار پیشین
worlds
عالم روزگار
world
عالم روزگار
period
وقت روزگار
f. and reflux
تغییرات روزگار
the male sex
جنس ذکور مردان وپسران
a comparison of men's salaries with those of women
مقایسه حقوق مردان با زنان
men affifty and above
مردان پنجاه ساله به بالا
antiquities
روزگار باستان قدمت
neo hebraic age
روزگار پیسن سنگ
antiquity
روزگار باستان قدمت
he lined up his men
مردان خود را در صف اورد صف ارایی کرد
height of the volleyball net
34/2متر برای مردان و 42/2 متربرای زنان
To know the vicessetudes ( up and downs ) of life .
سرد وگرم روزگار را چشیدن
hang out
<idiom>
به بطالت گذراندن روزگار کردن
to beat the living daylights out of someone
<idiom>
دمار از روزگار کسی درآوردن
To wreck some ones life .
روزگار کسی راسیاه کردن
gold digger
زنی که با افسونهای زنانه مردان را تیغ میزند
make ends meet
<idiom>
باپول شخصی گذران روزگار کردن
herr
اقا) لقبی که پیش ازنام مردان المان ی بکارمیرودوبرابربااست
aftershave
[مایع خوشبویی که مردان بعد از اصلاح به صورت می زنند.]
jabot
دستمال سینه چین دار مردان قرن هجدهم
succuba
جنی یا دیو مادهای که هنگام شب بغل خواب مردان میشود
walker cup
مسابقه گلف بین مردان اماتور امریکا و انگلستان سالی یک بار
My grandparents are six feet under.
<idiom>
پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania
مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
ruffe
یقه گرد و حلقوی چین دار مردان و زنان قرون 61و 71 میلادی
ruff
یقه گرد و حلقوی چین دار مردان و زنان قرون 61و 71 میلادی
ruffs
یقه گرد و حلقوی چین دار مردان و زنان قرون 61و 71 میلادی
macropterous
دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
big game
صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
fossil
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
museum piece
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
sprint medley
دو سرعت امدادی شامل 002004 و 008 متر برای مردان و 001 002 و 004 متربرای زنان
so large
چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandparents
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandparent
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandam
مادر بزرگ ننه بزرگ
shot
ساچمه وزنه برای مردان 62/7 کیلوگرم وبرای زنان 520/4 کیلوگرم
shots
ساچمه وزنه برای مردان 62/7 کیلوگرم وبرای زنان 520/4 کیلوگرم
fita round
مسابقه تیراندازی با 63 تیراز فاصله 03 تا 09 متربرای مردان و 03 تا 07 متربرای زنان با تیر و کمان
cray
نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
men's western round
مسابقه مردان با 84 تیر از08 متری و 84 تیر از 06متری با تیر و کمان
wand shoot
مسابقه تیراندازی با 63 تیراز مسافت 06 متری برای زنان و 001 متری برای مردان با تیر و کمان
men's national round
مسابقه مردان در سطح ملی با 84 تیر از 08 متری و 42تیر از 06 متری با تیر وکمان
st george round
مسابقه مردان هر کدام با 63تیر در مسافت 001 متر و63 تیر در 08 متر و 63 تیردر 06 متر با تیر و کمان
badminton
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
great-
بزرگ
greatest
بزرگ
great
بزرگ
doyennes
زن بزرگ
doyenne
زن بزرگ
decuman
بزرگ
majuscule
بزرگ
majuscular
بزرگ
majestic
بزرگ
mightier
بزرگ
megapod
بزرگ پا
mightiest
بزرگ
nonus
بزرگ
full bottomed
بزرگ
considerably large
بس بزرگ
paternal grandmother
نه نه بزرگ
propylon
در بزرگ
egregious
بزرگ
canis majoris
سگ بزرگ
canis major
سگ بزرگ
bandog
سگ بزرگ
hugeous
بزرگ
massive
بزرگ
king size
بزرگ
large sized
بزرگ
biggest
بزرگ
bulkier
بزرگ
large sized a
بزرگ
of a large size
بزرگ
bulkiest
بزرگ
bulky
بزرگ
bigger
بزرگ
dignified
بزرگ
long ton
تن بزرگ
massively
بزرگ
immane
بزرگ
mighty
بزرگ
voluminous
بزرگ
magacephalic
بزرگ سر
headman
بزرگ
headmen
بزرگ
adults
بزرگ
adult
بزرگ
macrocephalic
بزرگ سر
macro
بزرگ
big
بزرگ
eminent
بزرگ
small
بزرگ نه
smaller
بزرگ نه
smallest
بزرگ نه
vasty
بزرگ
gross
بزرگ
grossed
بزرگ
grosser
بزرگ
largest
بزرگ
gate
در بزرگ
grosses
بزرگ
spanking
بزرگ
spankings
بزرگ
enormous
بزرگ
high
بزرگ
highest
بزرگ
highs
بزرگ
major
بزرگ
majored
بزرگ
majoring
بزرگ
walloping
بزرگ
wallopings
بزرگ
swingeing
بزرگ
large
بزرگ
larger
بزرگ
grossest
بزرگ
gates
در بزرگ
grave
بزرگ
jumbo
بزرگ
extra-
بزرگ
stour
بزرگ
jumbos
بزرگ
extras
بزرگ
graves
بزرگ
gravest
بزرگ
extra
بزرگ
extensive
بزرگ
vast
بزرگ
swith
بزرگ
grossing
بزرگ
archpriest
کشیش بزرگ
argosy
کشتی بزرگ
avous
پدر بزرگ
archenemy
دشمن بزرگ
dalmatian
نوعی سگ بزرگ
archfiend
دیو بزرگ
archbshop
اسقف بزرگ
archduke
دوک بزرگ
storing
مغازه بزرگ
store
مغازه بزرگ
swelled
بزرگ شدن
whackings
خیلی بزرگ
swells
بزرگ شدن
d. store
مغازه بزرگ
archduchess
دوشس بزرگ
whacking
خیلی بزرگ
daito
شمشیر بزرگ
bulldogs
نوعی سگ بزرگ
bulldog
نوعی سگ بزرگ
distending
بزرگ کردن
conger
مارماهی بزرگ
colosseum
سالن بزرگ
bronchocele
بزرگ شدگی
cleek
قلاب بزرگ
caldron
کتری بزرگ
the wain
خرس بزرگ
billowed
موج بزرگ اب
billow
موج بزرگ اب
distends
بزرگ کردن
bonefire
اتش بزرگ
billows
موج بزرگ اب
grand father
پدر بزرگ
billowing
موج بزرگ اب
charles's wain
خرس بزرگ
bass drum
طبل بزرگ
bass fiddle
ویلن سل بزرگ
case knife
چاقوی بزرگ
big bang
انفجار بزرگ
distend
بزرگ کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com