English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
open indent سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
Other Matches
You have paid too much for your car . اتوموبیلت را گران خریدی
economic order quantity کمیت سفارش اقتصادی اقتصادی ترین مقدار سفارش
illmitable محدود نکردنی محدود نشدنی
chopped کنار گذاشتن دادهای که موردنیاز نمیباشد
chop کنار گذاشتن دادهای که موردنیاز نمیباشد
fixed costs هزینههای که وابسته به حجم تولید نمیباشد
lock up وضعیتی که در ان امکان انجام عمل دیگری نمیباشد
weapons tight جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
frozen assets دارائی که بعلت ادعای فرد یا افرادی قابل فروش نمیباشد
free issue system سیستم انبارداری که در ان جهت گرفتن کالا نیاز به برگ درخواست نمیباشد
universal time زمان که به گردش زمین بستگی داشته باشد و لذا بطورمطلق یکسان نمیباشد
ordering costs هزینههای سفارش هزینههای مربوط به سفارش
hit on the fly printer چاپگری که در ان کاغذ و یامکانیزم چاپ در حالت ثابتی هستند به نحوی که شروع وتوقفی مورد نیاز نمیباشد
What should I do when I get the following message: The connection to the server has failed چکاری لازم هست انجام بدهم وقتی که پیغام زیر را دریافت کردم: ارتباط با سرور میسر نمیباشد؟
limit state حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
military testament وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
errors and omissions expected باستثنای اشتباهات وچیزهایکه از قلم افتاده این عبارت روی صورت حسابهانوشته میشود و یعنی مسئولیت اشتباهات بعهده شرکت نمیباشد
order سفارش
indent سفارش
reference سفارش
enjoinment سفارش
indents سفارش
indenting سفارش
nsfnet یک شبکه گسترده تهیه شده توسط دفتر محاسبات علمی پیشرفته در موسسه ملی علوم برای انجام عملیات غیرنظامی طراحی وزارت دفاع طراحی شد که بخاطردلایل امنیتی در دسترس عمومی نمیباشد
trial order سفارش ازمایشی
purchase order سفارش خرید
outwork سفارش به بیرون
place an order سفارش دادن
call the shots <idiom> سفارش دادن
Put in a good word for me. سفارش من رابکن
processing of the order انجام سفارش
send away for سفارش دادن
order سفارش دادن
enjoining سفارش کردن به
enjoined سفارش کردن به
enjoin سفارش کردن به
conditional order سفارش مشروط
ordering سفارش دهی
acknowledgement of order تصدیق سفارش
acknowledgement of order تایید سفارش
back order سفارش معوق
blanket order سفارش کلی
commendation سفارش تقدیر
economic order quantity حد مطلوب سفارش
letter of recommendation سفارش نامه
factory order سفارش ساخت
modification order سفارش اصلاحی
order for goods سفارش کالا
order format قالب سفارش
order دستور سفارش
enjoins سفارش کردن به
asking and ordering درخواست و سفارش
indent سفارش دادن
indenting سفارش دادن
engaged سفارش شده
I asked for ... من سفارش ... را دادم.
indents سفارش دادن
open indent سفارش خرید باز
order [placed with somebody] سفارش [ازطرف کسی]
custom-made سفارش داده شده
custom made سفارش داده شده
indents سفارش رسیده از خارج
lead time زمان انجام سفارش
indents سفارش درخواست کردن
indenting سفارش رسیده از خارج
indenting سفارش درخواست کردن
indent سفارش رسیده از خارج
indent سفارش درخواست کردن
bespeak ازپیش سفارش دادن
ordered سفارش داده شده
order processing time زمان انجام سفارش
to countermand goods سفارش کالا را پس گرفتن
reorder level سطح سفارش مجدد
re order سفارش دوم باره
reorder دوباره سفارش دادن
reorder cost هزینه سفارش مجدد
reorder interval زمان بین دو سفارش
reorder point نقطه سفارش مجدد
dispatch order سفارش حمل سریع
engage از پیش سفارش دادن
To place an order for some goods. کالائی را سفارش دادن
engages از پیش سفارش دادن
outwork سفارش به خارج از شرکت
order دستور دادن سفارش
to book something چیزی را سفارش دادن
order processing time مدت انجام سفارش
order time زمان سفارش کالا
testimonial سفارش وتوصیه رضایت نامه
the goods are on order کالا را سفارش داده ایم
testimonials سفارش وتوصیه رضایت نامه
That's not what I ordered. آن چیزی نیست که من سفارش دادم.
mail order سفارش کالا بوسیله پست
order form نمونه سفارش نامه پر نکرده
batch costing تعیین قیمت سفارش کالا
I asked for the child. من یک برای بچه سفارش دادم.
indents سفارش خرید از کشور بیگانه
ordering costs هزینههای مربوط به سفارش کالا
indenting سفارش خرید از کشور بیگانه
I asked for a small portion. من یک پرس کوچک سفارش دادم.
order سفارش دادن تنظیم کردن
indent سفارش خرید از کشور بیگانه
order سفارش دادن کالا یا جنس
a la carte جداجدا سفارش داده شده.
To order a meal. سفارش غذا دادن ( درهتل ؟رستوران )
reorder level مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
To speake in recommendation of someone . To recommend somebody. سفارش کسی را کردن ( توصیه ومعرفی )
mail order سفارش از طریق پست فروش مکاتبهای
indent upon a person for goods درخواست یا سفارش کالا به کسی دادن
canvassing مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassed مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
procurement lead time زمان بین دادن سفارش و دریافت کالا
cash with order پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع
canvass مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
lead time مدت زمان بین دادن سفارش و دریافت کالای مربوطه
May I use your name as a reference? اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
incomprehensive محدود
limit محدود
indeterminable نا محدود
limited access محدود
moderating محدود
ambient محدود
lock step محدود
limiting محدود
moderate محدود
moderates محدود
moderated محدود
limited محدود
finite محدود
terminates محدود
terminate محدود
incomprehensible نا محدود
terminated محدود
limitary محدود
indefinite نا محدود
finte محدود
limited integrator انتگرال محدود
limited objective هدف محدود
de escalation محدود سازی
confined equifer سفره محدود
copyrighted محدود به حق کپی
controlled war جنگ محدود
limited divorce طلاق محدود
limited denied war جنگ محدود
delimitation محدود ساختن
delimitate محدود کردن
qualified مقید محدود
inter play حرکت محدود
finitely بطور محدود
finite population جامعه محدود
limitative محدود کننده
finite integral انتگرال محدود
stint محدود کردن
stints محدود کردن
limited power اختیارات محدود
limiter محدود کننده
limiting size اندازه محدود
limited editions فرآوردهی محدود
limit محدود کردن
restrictions محدود کردن
restriction محدود کردن
limited editions کالای محدود
limited edition فرآوردهی محدود
limited edition کالای محدود
limiting speed سرعت محدود
narrow market بازار محدود
bound مرز محدود
straitlaced محدود درفشار
peg down محدود کردن
qualificatory محدود سازنده
qualified property مالکیت محدود
restrainable محدود ساختنی
set out محدود کردن
sex limited محدود به جنس
straiten محدود کردن
straightlaced محدود درفشار
bottomless غیر محدود
trammel محدود ساختن
limited edition چاپ محدود
infinite نا محدود بی اندازه
containment محدود کردن
qualifies محدود کردن
restricted محدود الاستعمال
restrictive محدود کننده
contracted مختصر محدود
qualify محدود کردن
limited editions چاپ محدود
restricts محدود کردن
unbound غیر محدود
confined محدود شده
abound محدود کردن
restrictive محدود سازنده
containment محدود نگاهداشتن
restricting محدود کردن
abounding محدود کردن
abounds محدود کردن
restrict محدود کردن
abounded محدود کردن
parochial ناحیهای محدود
circumscribed amnesia یادزدودگی محدود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com