Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (39 milliseconds)
English
Persian
recommend
سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
recommending
سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
recommends
سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
Search result with all words
To speake in recommendation of someone . To recommend somebody.
سفارش کسی را کردن ( توصیه ومعرفی )
Other Matches
recommend
توصیه کردن
counselling
توصیه کردن
counselled
توصیه کردن
counsel
توصیه کردن
counseled
توصیه کردن
recommit
توصیه کردن
recommending
توصیه کردن
counsels
توصیه کردن
recommends
توصیه کردن
swear by
جدا توصیه کردن
reference
توصیه
reference
توصیه
recommendations
توصیه
recommendation
توصیه
references
توصیه
commendation
توصیه
letter of recommendation
توصیه نامه
poniter
توصیه مفید
discommend
توصیه نکردن
advisable
قابل توصیه
Letter of recommendation.
توصیه نامه
letter of reference
توصیه نامه
recommendatory
توصیه امیز
advise
توصیه دادن
advises
اگاهانیدن توصیه دادن
On my doctors advice.
بنا به توصیه پزشکم
advising
اگاهانیدن توصیه دادن
He advised (urged) me to go.
به من توصیه کرد که بروم
blurb
تقریظ یا توصیه نامه مختصری برکتابی
You have been recommended to us.
توصیه شما رابه ما کرده اند
I bought it on the recommendation of a friend.
طبق توصیه دوستم آنرا خریدم
recommended retail price
قیمت توصیه شده برای مصرف کننده
May I use your name as a reference?
اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
What advice would you give to someone starting up in business?
چه توصیه ای شما به کسی که کسب و کار راه می اندازد می کنید؟
nihilism
شورش و شدت عمل را توصیه کند مفهومی تقریبا" معادل نهیلیسم و انارشیسم از خودگذشتگی و تن به فنا دادن
final act
سندی است که در پایان کار کنفرانس تنظیم میشود وخلاصه کارهای کنفرانس ونتایج حاصله از آن و تعهدات و موافقتهای ناشیه از آن ونیز مسائلی که جنبه فرعی دارند مانند توصیه ها وارزوهای اعضا کنفرانس را در بردارد
canvass
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvasses
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvassed
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvassing
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
enjoining
سفارش کردن به
enjoin
سفارش کردن به
enjoins
سفارش کردن به
enjoined
سفارش کردن به
indent
سفارش درخواست کردن
indenting
سفارش درخواست کردن
indents
سفارش درخواست کردن
order
سفارش دادن تنظیم کردن
canvass
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassed
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
economic order quantity
کمیت سفارش اقتصادی اقتصادی ترین مقدار سفارش
ordering costs
هزینههای سفارش هزینههای مربوط به سفارش
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
indenting
سفارش
indent
سفارش
reference
سفارش
enjoinment
سفارش
order
سفارش
indents
سفارش
purchase order
سفارش خرید
asking and ordering
درخواست و سفارش
conditional order
سفارش مشروط
engaged
سفارش شده
order
سفارش دادن
acknowledgement of order
تایید سفارش
back order
سفارش معوق
order
دستور سفارش
blanket order
سفارش کلی
acknowledgement of order
تصدیق سفارش
indents
سفارش دادن
economic order quantity
حد مطلوب سفارش
indent
سفارش دادن
I asked for ...
من سفارش ... را دادم.
trial order
سفارش ازمایشی
ordering
سفارش دهی
call the shots
<idiom>
سفارش دادن
outwork
سفارش به بیرون
letter of recommendation
سفارش نامه
factory order
سفارش ساخت
indenting
سفارش دادن
place an order
سفارش دادن
processing of the order
انجام سفارش
modification order
سفارش اصلاحی
order format
قالب سفارش
order for goods
سفارش کالا
Put in a good word for me.
سفارش من رابکن
commendation
سفارش تقدیر
send away for
سفارش دادن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
order processing time
مدت انجام سفارش
indenting
سفارش رسیده از خارج
ordered
سفارش داده شده
open indent
سفارش خرید باز
bespeak
ازپیش سفارش دادن
indents
سفارش رسیده از خارج
order processing time
زمان انجام سفارش
To place an order for some goods.
کالائی را سفارش دادن
order
[placed with somebody]
سفارش
[ازطرف کسی]
order
دستور دادن سفارش
custom-made
سفارش داده شده
custom made
سفارش داده شده
lead time
زمان انجام سفارش
engage
از پیش سفارش دادن
engages
از پیش سفارش دادن
to countermand goods
سفارش کالا را پس گرفتن
order time
زمان سفارش کالا
reorder cost
هزینه سفارش مجدد
outwork
سفارش به خارج از شرکت
reorder level
سطح سفارش مجدد
dispatch order
سفارش حمل سریع
reorder
دوباره سفارش دادن
reorder point
نقطه سفارش مجدد
indent
سفارش رسیده از خارج
re order
سفارش دوم باره
reorder interval
زمان بین دو سفارش
to book something
چیزی را سفارش دادن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
a la carte
جداجدا سفارش داده شده.
order
سفارش دادن کالا یا جنس
That's not what I ordered.
آن چیزی نیست که من سفارش دادم.
testimonials
سفارش وتوصیه رضایت نامه
order form
نمونه سفارش نامه پر نکرده
ordering costs
هزینههای مربوط به سفارش کالا
testimonial
سفارش وتوصیه رضایت نامه
indents
سفارش خرید از کشور بیگانه
the goods are on order
کالا را سفارش داده ایم
batch costing
تعیین قیمت سفارش کالا
indent
سفارش خرید از کشور بیگانه
I asked for the child.
من یک برای بچه سفارش دادم.
indenting
سفارش خرید از کشور بیگانه
I asked for a small portion.
من یک پرس کوچک سفارش دادم.
mail order
سفارش کالا بوسیله پست
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
open indent
سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
reorder level
مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
mail order
سفارش از طریق پست فروش مکاتبهای
indent upon a person for goods
درخواست یا سفارش کالا به کسی دادن
To order a meal.
سفارش غذا دادن ( درهتل ؟رستوران )
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
cash with order
پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع
procurement lead time
زمان بین دادن سفارش و دریافت کالا
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com