Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 171 (9 milliseconds)
English
Persian
To stand firm. To stick to ones gun.
سفت وسخت ایستادن
Other Matches
stiffenj
سفت وسخت کردن
sinter
بستن وسخت شدن
To be most insistent. To hold tight.
سفت وسخت چسبیدن
catalepsy
تصلب وسخت شدن عضلات
bluenose
ادم متعصب وسخت گیر
ages
سرد وسخت کردن فولاد
age
سرد وسخت کردن فولاد
sandalwood
چوب محکم وسخت صندل سفید
hard as nails
<idiom>
ازلحاظ جسمانی قوی درشت وسخت
carry the ball
<idiom>
قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
sandalwoods
چوب محکم وسخت صندل سفید
to be round with any one
با کسی رک حرف زدن وسخت گیری کردن
muscle bound
دارای عضلات سفت وسخت غیر قابل ارتجاع
double standard
قواعد تبعیض امیز وسخت گیرمخصوصا نسبت بجنس زن
blockbuster
بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
blockbusters
بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
martinets
ادم با انضباط وسخت گیر سخت گیری وانضباط خشک منجنیق سنگ انداز
martinet
ادم با انضباط وسخت گیر سخت گیری وانضباط خشک منجنیق سنگ انداز
to fetch up
ایستادن
stopping
ایستادن
stops
ایستادن
stand
ایستادن
ceasing
ایستادن
seogi
ایستادن
ceases
ایستادن
ceased
ایستادن
cease
ایستادن
abides
ایستادن
abided
ایستادن
stopped
ایستادن
aby
ایستادن
stop
ایستادن
abye
ایستادن
to stand by
ایستادن
to come to a stand
ایستادن
be under way
ایستادن
haehiji daeh
ایستادن ازاد
fudo dachi
محکم ایستادن
draw up
سیخ ایستادن
bail up
ایستادن دراختیارغارتگر
basophobia
هراس از ایستادن
ap seogi
ایستادن معمولی
haktari seogi
ایستادن لک لک وار
team line up
به صف ایستادن تیم
to come to a stop
ایستادن
[مهندسی]
to stand at gaze
خیره ایستادن
to stand behind
پشت سر ایستادن
to stand fast
محکم ایستادن
to stand in the gap
دررخنه ایستادن
To come to a halt(standstI'll).
ازحرکت ایستادن.
shiko dachi
ایستادن دایرهای
heisoku daeh
ایستادن خبردار
kiba dachi
ایستادن سوارکارانه
lie off
دور ایستادن
lineup
به صف ایستادن تیم
moa seogi
خبردار ایستادن
outstand
بیشتر ایستادن
pyeonhi seogi
موازی ایستادن
To stand in a queue (line).
توی صف ایستادن
stagnates
از جنبش ایستادن
stagnate
از جنبش ایستادن
hustings
جای ایستادن و
stagnating
از جنبش ایستادن
line up
به ترتیب ایستادن
queue
در صف گذاشتن در صف ایستادن
standing room
جای ایستادن
queued
در صف گذاشتن در صف ایستادن
hunker
سرپا ایستادن
line-up
به ترتیب ایستادن
line-ups
به ترتیب ایستادن
queueing
در صف گذاشتن در صف ایستادن
stagnated
از جنبش ایستادن
queues
در صف گذاشتن در صف ایستادن
ground
محل ایستادن توپزن
To keep ones word. To stand by ones promise .
سر قول خود ایستادن
neko ashi dachi
ایستادن گربه سان
line-up
ردیف ایستادن تیم
line up
ردیف ایستادن تیم
to stand by one's promise
سر قول خود ایستادن
to stand by
ایستادن وتماشا کردن
to stick to one's word
سر قول خود ایستادن
anchor
ایستادن در دریا مهاری
to stand across the road
درمیان جاده ایستادن
to kick ones heels
چشم براه ایستادن
to stand one's ground
بر سر دلیل خود ایستادن
anchoring
ایستادن در دریا مهاری
anchors
ایستادن در دریا مهاری
to come to a
بحالت خبردار ایستادن
abide by one's word
سر قول خود ایستادن
zenkatsu dachi
ایستادن متمایل به جلو
To stand to attention.
خبر دار ایستادن
stand-up
روی پا ایستادن ایستاده
stand up
روی پا ایستادن ایستاده
sanchin dachi
ایستادن ساعت شنی
To stand like rock .
مانند کوه ایستادن
line-ups
ردیف ایستادن تیم
kukutsu dachi
ایستادن در مقابل حریف
joo choo seogi
ایستادن اسب سواری
stops
ایستادن توقف کردن
stance
طرز ایستادن درتوپزنی
stopovers
در وسط راه ایستادن
stopover
در وسط راه ایستادن
stopping
ایستادن توقف کردن
stances
طرز ایستادن درتوپزنی
stopped
ایستادن توقف کردن
beom seogi
گربه سان ایستادن
to queue
[line]
up for tickets
برای بلیط در صف ایستادن
to stop
[doing something]
ایستادن
[از انجام کاری]
stop
ایستادن توقف کردن
to stand at
[by]
the window
کنار پنجره ایستادن
koa seogi
ایستادن قلاب وار
stationed
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
station
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
floats
شناور ساختن روی اب ایستادن
to stop short
یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
toe stand
ایستادن ژیمناست روی نوک پا
floated
شناور ساختن روی اب ایستادن
to stick to one's guns
پای کاری محکم ایستادن
to stand by oneself
روی پای خود ایستادن
float
شناور ساختن روی اب ایستادن
stations
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
ap joo choom
ایستادن اسب سواری بجلو
baro jireugi
ضربه دست مخالف ایستادن
bandae jireugi
ضربه دست موافق ایستادن
out of one's ground
تجاوز توپزن از محل ایستادن
peasde
روی دوپا ایستادن اسب
stand
طرز یا محل ایستادن کمانگیر
pickets
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
statgnate
از جنبش ایستادن گندیده شده
stance
طرز ایستادن در گوی زنی
stances
طرز ایستادن در گوی زنی
picket
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
away
خارج از نقطه ایستادن توپ زن
picketed
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
to kick one's heels
چشم براه ایستادن منتظرایستادن
kilian position
وضع ایستادن دواسکیت بازرقصنده درکنار هم
narani seogi
ایستادن موازی پاها همعرض شانه
ido not feel my legs
نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
stance
طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
stances
طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
stall
جای ایستادن اسب در طویله اخور
stalling
جای ایستادن اسب در طویله اخور
technical foul
بازی با توپ واترپولو در حال ایستادن کف استخر
To stand at attention(ease).
بحالت آماده باش ( آزاد ) ایستادن ( ؟ رآمدن )
backdrop
پرش و افتادن به پشت بادست و پا در هوا و ایستادن
veronica
ایستادن و ردکردن گاو از کناربا حرکت شنل
eaves droper
مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
safety island
سکوی وسط خیابان برای ایستادن پیاده رو
backdrops
پرش و افتادن به پشت بادست و پا در هوا و ایستادن
coach's box
محل ایستادن مربی در پایگاه 1 و 3 بیس بال
to hitch
سرجاده ایستادن و با شست جهت خود را نشان دادن
to go backpacking
سرجاده ایستادن و با شست جهت خود را نشان دادن
non striker
توپزنی که با وجود ایستادن جلو میله ضربه نمیزند
toe raise
تمرین ایستادن و بلند کردن بدن روی نوک پا
hitchhike
سرجاده ایستادن وباشست جهت خود را نشان دادن
Eavesdrop
فالگوش ایستادن، استراق سمع کردن، یواشکی حرفهای دیگران را شنیدن
groundage
حقی که بابت ایستادن کشتی درلنگرگاه گرفته میشود حق لنگراندازی
Berlin
کالسکهی چهارچرخهای که در عقب آن رکابی برای ایستادن یک مستخدم وجود دارد
poomse
نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
musub duchi
موسوب داچی ایستادن بگونه ایکه پاشنه پاها به هم چسبیده و پنجه ها به اندازه 54 درجه زاویه داشته باشند
bail out
کنار رفتن توپ زن از محل ایستادن برای حفافت ازضربه توپ
postures
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
to listen to reason
بحرف حساب گوش دادن بحرف ایستادن
To stand at the salute.
بحالت سلام ایستادن (سلام نظامی )
straddled
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddle
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddles
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com