English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 33 (4 milliseconds)
English Persian
minister resident سفیر مقیمی که زیردست سفیرتام الاختیاراست
Other Matches
recredential نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
embassy سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
embassies سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
subordinating زیردست
subordinates زیردست
subordinated زیردست
subordinate زیردست
subalterns زیردست
subaltern زیردست
he is subord inate to me زیردست من است
feudatory زیردست تیولدار
cut under ضربه زیردست
legates سفیر
diplomatic agent سفیر
ambassadors سفیر
ambassadress سفیر زن
legate سفیر
ambassador سفیر
subordinating زیردست یامطیع کردن
subordinates زیردست یامطیع کردن
subordinate زیردست یامطیع کردن
subordinated زیردست یامطیع کردن
nunico سفیر پاپ
nuncio سفیر پاپ
ambassadress همسر سفیر
embassador سفیر کبیر
embassador سفیر ایلچی
embassage اعزام سفیر
ambasador extraordinary سفیر فوق العاده
The country has recalled its ambassador from Indonesia. این کشور سفیر خود را از اندونزی فراخواند.
subactivity یکان زیردست یک قسمت یا یکان یا موسسه
ems dispatch تلگراف امس عنوان واقعه مشهور ملاقات سفیر فرانسه با ویلهم اول در سال 0781 در امس که بیسمارک صدراعظم وقت المان با تحریف مفاد تلگرافی که از موضوع این ملاقات حکایت می کرد باعث بروزجنگ فرانسه و پروس شد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com