English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 83 (5 milliseconds)
English Persian
armament سلاح
armaments سلاح
arm سلاح
armour سلاح
weapon سلاح
weapons سلاح
armor سلاح
armouring سلاح
Other Matches
range card کارت تیر سلاح جدول تیر سلاح
weaponless بی سلاح
to carry arms سلاح برداشتن
chemical munition سلاح شیمیایی
automatic weapon سلاح خودکار
arms control کنترل سلاح
to fly to arms سلاح برداشتن
dis armament خلع سلاح
half loaded سلاح نیمه پر
heavy arm سلاح سنگین
under arms تحت سلاح
spica سماک بی سلاح
side armor سلاح کمری
airgun سلاح بادی
offensive weapon سلاح تهاجمی
airguns سلاح بادی
offensive weapon سلاح خطرناک
piece قبضه سلاح
loading پر کردن سلاح
range برد سلاح
disarmament خلع سلاح
ranged برد سلاح
ranges برد سلاح
panoply سلاح کامل
weaponry تهیه سلاح
pieces قبضه سلاح
distance برد سلاح
accidents علامت سلاح
accident علامت سلاح
distances برد سلاح
unarm خلع سلاح کردن
intermediate range سلاح برد متوسط
range correction تصحیح برد سلاح
safety lock چفت ضامن سلاح
brandished تکان دادن سلاح
disarm خلع سلاح کردن
brandishes تکان دادن سلاح
brandish تکان دادن سلاح
artillery carriage قنداق سلاح توپخانه
bear arms تحت سلاح رفتن
brandishing تکان دادن سلاح
disarms خلع سلاح کردن
cycle of operation دوره عمل سلاح
disarmed خلع سلاح کردن
nukes با سلاح اتمی حمله کردن
to lay down ones arms سلاح خودرا بزمین گذاشتن
nuking با سلاح اتمی حمله کردن
nuked با سلاح اتمی حمله کردن
failures عمل نکردن گیر سلاح
loading خرج گذاری کردن سلاح
failure عمل نکردن گیر سلاح
jutte نوعی سلاح بنام ده دست
nuke با سلاح اتمی حمله کردن
heavy weapon سلاح و جنگ افزار سنگین
concrete steel سلاح یا میله فولادی بتن ارماتور
bazooka یکنوع سلاح قابل حمل بازوکا
bazookas یکنوع سلاح قابل حمل بازوکا
half loaded سلاح نیمه خرج گذاری شده
set بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
to a oneself خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
sets بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
setting up بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
range board طرح تیر کارت تصحیح برد سلاح
range calibration تعیین دقت مسافت تنظیم برد سلاح
civil nuclear powers کشورهایی که توانایی استفاده از سلاح اتمی را دارند
bear arms سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
catches ذخایر به دست امده ازدشمن تصرف وسایل و سلاح دشمن
disarm خلع سلاح کردن بی اثر کردن مین
disarms خلع سلاح کردن بی اثر کردن مین
disarmed خلع سلاح کردن بی اثر کردن مین
extraction عمل اخراج در عمل سلاح
inspection arms سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
levee en masse عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
distance angle زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
firing order ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com