Dictiornary-Farsi | سلاست بیان | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (3 milliseconds)

English	Persian
fluidity	سلاست بیان


Other Matches

fluency	سلاست
fluently	با سلاست
flow	سلاست
flowed	سلاست
flows	سلاست
infelicitious	نالایق بی سلاست
flow	روانی سلاست
flowed	روانی سلاست
flows	روانی سلاست
to speak [things indicating something]	بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warn	بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned	بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns	بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
negative true logic	سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
rhetoric	علم معانی بیان معانی بیان
word choice	بیان
choice of words	بیان
say so	بیان
say-so	حق بیان
expressions	بیان
say-so	بیان
locutions	بیان
locution	بیان
say so	حق بیان
wording	بیان
diction	بیان
quotation	بیان
quotations	بیان
expression	بیان
exposition	بیان
expositions	بیان
verbiage [American English]	بیان
statement	بیان
statements	بیان
rhetorically	بیان
interpretation	بیان
explanations	بیان
explication	بیان
averment	بیان
pronunciations	بیان
pronunciation	بیان
recitations	بیان
experssion	بیان
explanation	بیان
diction	بیان
dit	بیان
declaration	بیان
wording	بیان
interpretations	بیان
declarations	بیان
recitation	بیان
dite	بیان
stater	بیان کننده
imparted	بیان کردن
mouths	مدخل بیان
mouthing	مدخل بیان
imparting	بیان کردن
imparts	بیان کردن
set out	بیان کردن
set forth	بیان کردن
anticlimaxes	بیان قهقرایی
anticlimax	بیان قهقرایی
express	بیان یا شرح
expressed	بیان یا شرح
fluidity	روانی بیان
expresses	بیان یا شرح
impart	بیان کردن
expressing	بیان یا شرح
intonations	بیان با الحان
eloquence	علم بیان
frame	بیان کردن
account	بیان علت
sweet root	شیرین بیان
verbalization	بیان کلامی
shibboleth	بیان رایج
liquorice	شیرین بیان
to set forth	بیان کردن
paradox	بیان مغایر
paradoxes	بیان مغایر
formulation	بیان ریاضی
enunciative	بیان کننده
voice	بیان کردن
mouthed	مدخل بیان
mouth	مدخل بیان
utter	بیان کردن
says	بیان کردن
say	بیان کردن
tell	بیان کردن
self-expression	بیان حال
telling-off	بیان کردن
tells	بیان کردن
verbalization	بیان شفاهی
inexpressibility	بیان ناپذیری
expessible	قابل بیان
remarked	افهار بیان
remark	افهار بیان
declaratory	متضمن بیان
statement	بیان وضعیت
statements	بیان وضعیت
lip	سخن بیان
mentioned <adj.> <past-p.>	بیان شده
named <adj.> <past-p.>	بیان شده
appositive	عطف بیان
freedom of experssion	ازادی بیان
numbers	بیان کیفیت
shibboleths	بیان رایج
fair spoken	خوش بیان
expressible	به بیان درامدنی
number	بیان کیفیت
remarks	افهار بیان
termed <adj.> <past-p.>	بیان شده
stated <adj.> <past-p.>	بیان شده
remarking	افهار بیان
apposition	عطف بیان
licorice	شیرین بیان
presentment	بیان حضور
simply stated	به بیان کوتاه
intonation	بیان با الحان
said	بیان شده
diction	طرز بیان
restatement	بیان مجدد
expounder	بیان کننده
dictograph	بیان نگار
restatements	بیان مجدد
enunciator	بیان کننده اداکننده
bubbles	بیان کردن حباب
detail	یات را بیان کردن
bubbled	بیان کردن حباب
euphuism	بیان مطنطن لفافی
bubble	بیان کردن حباب
anticlimax	بیان قهقرایی نمودن
undermentioned <adj.>	بیان شده در پایین
riddle	تفسیریا بیان کردن
riddles	تفسیریا بیان کردن
word picture	بیان یا شرح روشن
bubbling	بیان کردن حباب
inenarrable	غیر قابل بیان
anticlimaxes	بیان قهقرایی نمودن
worded	بالغات بیان کردن
word	بالغات بیان کردن
quantifying	چندی بیان کردن
detailing	یات را بیان کردن
enigma	رمز بیان مبهم
rhetorician	اموزگار معانی بیان
quantify	چندی بیان کردن
quantifies	چندی بیان کردن
inexpressible	نا گفتنی غیرقابل بیان
sound off <idiom>	عقاید را بیان کردن
come out with <idiom>	بیان کردن ،گفتن
enigmas	رمز بیان مبهم
circumlocution	بیان غیر مستقیم
circumlocutions	بیان غیر مستقیم
restating	مجددا بیان کردن
restates	مجددا بیان کردن
rhetoricians	اموزگار معانی بیان
restated	مجددا بیان کردن
restate	مجددا بیان کردن
quantified	چندی بیان کردن
last word	بیان یا رفتار قاطع
expresses	بیان کردن اداکردن
anticlimactic	مربوط به بیان قهقرایی
above-mentioned <adj.>	بیان شده در بالا
abovementioned <adj.>	بیان شده در بالا
expressed	بیان کردن اداکردن
express	بیان کردن اداکردن
aforementioned <adj.>	بیان شده در بالا
expressing	بیان کردن اداکردن
causal	بیان کننده علت
pomfret cake	کلوچه شیرین بیان
k	نشانه بیان یک هزار
academic freedom	آزادی عمل و بیان
obiter dictum	بیان ضمنی و تصادفی
misstate	درست بیان نردن
sound off	ازادانه بیان کردن
smooth tongued	خوش بیان چاپلوس
run on	بتفصیل بیان کردن
afore-mentioned <adj.>	بیان شده در بالا
mentioned below [often postpos.] <adj.>	بیان شده در پایین
below-mentioned <adj.>	بیان شده در پایین
polarity	بیان جهت جریان یک شی
polarities	بیان جهت جریان یک شی
rhetor	اموزگار معانی بیان
above-quoted <adj.>	بیان شده در بالا
reword	باواژههای دیگری بیان کردن
quantitative	بیان شده بر حسب صفات
quantitatively	بیان شده بر حسب صفات
verbalised	بصورت شفاهی بیان کردن
verbalising	بصورت شفاهی بیان کردن
verbalize	بصورت شفاهی بیان کردن
verbalized	بصورت شفاهی بیان کردن
verbalizes	بصورت شفاهی بیان کردن
verbalises	بصورت شفاهی بیان کردن
rephrasing	به طرز دیگری بیان کردن
enouce	بیان کردن بصراحت گفتن
verbalizing	بصورت شفاهی بیان کردن
quantified	بیان اثر چیزی با اعداد
expressible	قابل افهار بیان کردنی
attributing	متغیر بیان کننده شکل
attributes	متغیر بیان کننده شکل
attribute	متغیر بیان کننده شکل