Dictiornary-Farsi | سلامت بخش سودمند | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 97 (6 milliseconds)

English	Persian
salutary	سلامت بخش سودمند


Other Matches

sicker	سلامت
safeness	سلامت
safety	سلامت
healthiness	سلامت
healthily	به سلامت
sanity	سلامت عقل
sanity	سلامت روانی
compos mentis	سلامت عقل
health	سلامت مزاج
mental health	سلامت روانی
ship safety	سلامت کشتی
haleness	سلامت زنده دلی
healt and safety commision	کمیسیون سلامت و امنیت
i provided for his safety	وسائل سلامت او را فراهم کردم
the animal is not s. to touch	دست زدن به ان جانورشرط سلامت نیست
To conserve ones health(energy )	سلامت ( نیرو ) خود را حفظ کردن
ration credit	تضمین سلامت مواد غذایی جیره ارتش
Green tea is esteemed for its health-giving properties.	ارزش چای سبز در خواص سلامت بخش آن است.
the Holy Grail	جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangrail	جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangraal	جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangreal	جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
Nothing can.compensate for the loss ones health.	هیچ چیز سلامت از دست رفته انسان رانمی تواند جبران کند
practicable <adj.>	سودمند
proper <adj.>	سودمند
purposive <adj.>	سودمند
applicatory <adj.>	سودمند
inefficacious	نا سودمند
purpose-built <adj.>	سودمند
suitable <adj.>	سودمند
functional <adj.>	سودمند
convenient <adj.>	سودمند
expedient <adj.>	سودمند
handy [useful] <adj.>	سودمند
utilitarian [useful] <adj.>	سودمند
helpful <adj.>	سودمند
valuable <adj.>	سودمند
appropriate [for an occasion] <adj.>	سودمند
purposeful <adj.>	سودمند
utile [archaic] [useful] <adj.>	سودمند
benefitical	سودمند
handiest	سودمند
handy <adj.>	سودمند
constructive	سودمند
instrumental	سودمند
good	سودمند
lucrative	سودمند
practical <adj.>	سودمند
beneficial <adj.>	سودمند
practicals	سودمند
handier	سودمند
serviceable <adj.>	سودمند
fit for use	سودمند
gainful	سودمند
salubrious	سودمند
commodious	سودمند
furthersome	سودمند
fructuous	سودمند
advantageous <adj.>	سودمند
advantageaus	سودمند
useful <adj.>	سودمند
good	سودمند مفید
avail	سودمند بودن
advantage	سودمند بودن
practicals	کارکن سودمند
practical	کارکن سودمند
utility	برنامه سودمند
subservient	مادون سودمند
conducive	سودمند مساعد
to be of avail	سودمند بودن
instrumental input	داده سودمند
utilitarianism	سودمند گرایی
utility program	برنامه سودمند
utility programs	برنامههای سودمند
utility routine	روال سودمند
useful work	کار سودمند
e. use ful	بسیار سودمند
benefactress	زن نیوکار سودمند
perficient	سودمند بدردخورنده
commitment board	هیئت بررسی وضع پرسنل شرکت کننده در رزم کمیته تشخیص سلامت فکری افرادجنگی
publicly useful	سودمند برای عموم
pf public utility	سودمند برای همه
hepatic	سودمند برای جگر
it did not profit me	مرا سودمند نبود
available	قابل استفاده سودمند
to come in useful	سودمند واقع شدن
it is of interest to me	برای من سودمند است
wholesore	گوارا سالم سودمند
ana	منتخبات اطلاعات سودمند
multocular	مختصر و مفید کوتاه و سودمند
bestead	سودمند واقع شدن بدردخوردن
to exercise is use ful	ورزش کردن سودمند است
utilitarian	معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
to stand any one in good stead	بحال کسی سودمند بودن بدردکسی خوردن
nothing serves to but apology	هیچ چیز جز عذر خواهی بدردنمیخوردیا سودمند نیست
the source	خدمات سودمند اطلاعاتی وقابل دسترس برای مشترکین