English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
half cap سلام با اندک تکانی درکلاه
Other Matches
nibble گاز زدن اندک اندک خوردن
nibbled گاز زدن اندک اندک خوردن
nibbles گاز زدن اندک اندک خوردن
nibbling گاز زدن اندک اندک خوردن
parting salute سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
To stand at the salute. بحالت سلام ایستادن (سلام نظامی )
houseclean خانه تکانی کردن
spring-cleaning خانه تکانی بهاره
spring cleaning خانه تکانی درفصل بهار
pavilions درکلاه فرنگی جادادن
to have a bee in ones bonnet شپش درکلاه داشتن
pavilion درکلاه فرنگی جادادن
pavilion درکلاه خیمه زدن
pavilions درکلاه خیمه زدن
saluted احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
salutes احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
salute احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
saluting احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
saluting battery توپ اجراکننده تیر سلام اتشبار تیر سلام
hand salute سلام نظامی دادن سلام نظامی
scruple اندک
slighting اندک
scantling اندک
slights اندک
paul اندک
scrimp اندک
slightest اندک
slighter اندک
low کم اندک
slight اندک
low test اندک
drib اندک
fewest اندک
fewer اندک
few اندک
scarce اندک
paucity اندک
scant اندک
scarcest اندک
scarcer اندک
niggling اندک
little اندک
modicum اندک
thrum اندک
slighted اندک
scanty اندک قلیل
leans نحیف اندک
leaned نحیف اندک
darksome اندک ی تیره
lean نحیف اندک
pinches اندک جانشین
skims تماس اندک
skimmed تماس اندک
skim تماس اندک
glimmer درک اندک
pinch اندک جانشین
glimmered درک اندک
glimmers درک اندک
scantier اندک قلیل
cast of melancholy اندک مالیخولیا
scantiest اندک قلیل
frugal با صرفه اندک
d. likeness شباهت اندک
flea bite اندک ناراحتی
priggism اندک بینی
sprinkling شمار اندک
whit ابدا اندک
sprinkling میزان اندک
skimpy اندک نحیف
in a short time در اندک زمانی
ounce چیز اندک
ounces چیز اندک
camber قوزیا خمیدگی اندک
fud شخص اندک بین
by the skin of one's teeth <idiom> باسود بسیار اندک
cambers قوزیا خمیدگی اندک
adumbrative اندک نمایش دهنده
margin اندک حاشیه دار کردن
margins اندک حاشیه دار کردن
(not) move a muscle <idiom> حرکت ندادن حتی به مقدار اندک
pin prick چیزی که مایه اندک انگیختگی گرد د
stenotopic دارای حساسیت اندک نسبت به تغییر محیط
low frequency امواج رادیویی دارای تناوب اندک دون بسامد
kind regards سلام
allhail سلام
all hail سلام
salaam سلام
regards سلام
regarded سلام
salaamed سلام
regard سلام
greeting سلام
hullo سلام
good afternoon سلام
howdy سلام !
greets : سلام
greeted : سلام
greet : سلام
ave سلام
greetings سلام
saluting سلام
salute سلام
salutation سلام
hello سلام
salutations سلام
salaaming سلام
saluted سلام
salaams سلام
salutes سلام
etna فرف کوچکی که اندک ابی رادران بوسیله چراغ الکلی گرم میکنند
hailed : سلام درود
to take the salute سلام گرفتن
to give the time of day سلام کردن
take the salute سلام گرفتن
hailed سلام کردن
hailing : سلام درود
hailing سلام کردن
saluting gun توپ سلام
hails : سلام درود
salaaming سلام کردن
greeting سلام کننده
greetings سلام کننده
hail : سلام درود
hails سلام کردن
hullos سلام کردن
sties سنده سلام
sty سنده سلام
blank catridge گلوله سلام
half cap نیم سلام
salute سلام دادن
saluted سلام دادن
gun salute تیر سلام
salutes سلام دادن
saluting سلام دادن
salaamed سلام کردن
salaam سلام کردن
hail سلام کردن
admirals' march سلام تیمساری
hallos سلام کردن
hello سلام کردن
hellos سلام کردن
styes سنده سلام
minute gun توپ سلام
full dress لباس سلام
nodding acquaintance سلام علیک
salaams سلام کردن
stye سنده سلام
color salute سلام به پرچم
Remember me to him. سلام من را به او برسان. [مرد]
Give him my regards. سلام من را به او برسان. [مرد]
peace be with you سلام برشما باد
saluter سلام دهنده یاکننده
to fire salute توپ سلام انداختن
evening gun توپ سلام شامگاه
hails سلام برشما باد
curtsying سلام یاتواضع کردن
hailing سلام برشما باد
give my r. s to him سلام مرابه او برسانید
to salute an officer افسری را سلام دادن
to make a curtsy سلام زنانه کردن
curtsied سلام یاتواضع کردن
curtseying سلام یاتواضع کردن
hail سلام برشما باد
curtsies سلام یاتواضع کردن
to return a greeting جواب سلام دادن
curtsey سلام یاتواضع کردن
They greeted each other. با هم سلام وتعارف کردند
Please give him my (best) regards. سلام مرا به اوبرسانید
curtsy سلام یاتواضع کردن
hailed سلام برشما باد
fire salute توپ سلام انداختن
personal salute مراسم سلام افراد برجسته
salutation تعارف سلام اول نامه
personal salute تیر سلام برای افراد
To greet someone . To exchange greetings with someone. با کسی سلام وتعارف کردن
To be a nodding acquaintance of someone . با کسی سلام وعلیک داشتن
To take the salute. جواب سلام ( نظامی ) رادادن
He didnt return (acknowledge) my greetings. جواب سلام مرا نداد
gratulate تبریک گفتن سلام کردن
he has an axe to grind سلام لربی طمع نیست
levee سلام عام بارعام دادن
salutations تعارف سلام اول نامه
present arms سلام درحال پیش فنگ
Everyone sends their regards to you. همگی بهت سلام رسوندن.
to do make or pay obeisance to بکسی تواضع یا باسر سلام کردن
parting shots تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
ahoy ندا و خبر برای مواقع سلام لفظ
Can't you just say hello like a normal person? نمیتونی مثل یک آدم معمولی سلام بدی؟
parting shot تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
capped سلام دادن بوسیله برداشتن کلاه از سر سربطری یا قوطی
cap سلام دادن بوسیله برداشتن کلاه از سر سربطری یا قوطی
salute سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
gun salute سلام با تیراندازی توپخانه ادای احترام با شلیک توپ
saluting سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
salutes سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
saluted سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
salvoes شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
salvo شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
rifle salute احترام با تفنگ سلام با تفنگ
color salute سلام پرچم احترام به پرچم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com