English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 67 (5 milliseconds)
English Persian
cross bearings سمتهای متقاطع
Other Matches
transverse متقاطع
traverse خط متقاطع
traverse متقاطع
traversed خط متقاطع
traversed متقاطع
traverses خط متقاطع
traverses متقاطع
traversing خط متقاطع
traversing متقاطع
intersecting متقاطع
intercepter متقاطع
crossover متقاطع
crisscross متقاطع
crossest متقاطع
thwartwise متقاطع
cross متقاطع
crosser متقاطع
crosses متقاطع
cross hatch هاشور متقاطع
cross wires سیمهای متقاطع
cross fire اتش متقاطع
crosscurrent جریان متقاطع
crossrail ریل متقاطع
groined vault طاق متقاطع
intersecting قوسی متقاطع
unresolved corners حاشیه متقاطع
transversely بطوراریب یا متقاطع
transverse section برش متقاطع
interconversion تبدیل متقاطع
interlacing arches طاقهای متقاطع
secant خط قاطع متقاطع
cross fire اتشبار متقاطع
cross-sections سطح متقاطع
secant line خط متقاطع [ریاضی]
cross-section سطح متقاطع
crosshatching هاشورزنی متقاطع
diagonal سیم بر متقاطع
closed traverse خطوط متقاطع
thwartwise بطور متقاطع اریب
inweave درهم متقاطع کردن
crossword puzzle جدول کلمات متقاطع
interlacing arch طاق های متقاطع
word square جدول کلمات متقاطع
built up crossing قطعه ریل متقاطع
coefficient of cross elasticity ضریب کشش متقاطع
cross elasticity of demand کشش متقاطع تقاضا
charade جدول کلمات متقاطع
criss-cross بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crossed بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crosses بهطور متقاطع حرکت کردن
to an overthwart بطور متقاطع ازاین سو بان سو
criss-crossing بهطور متقاطع حرکت کردن
at an overthwart بطور متقاطع ازاین سو بان سو
cross buck حمله دو مهاجم بصورت متقاطع
cross section برش متقاطع نمونه یا حد وسط
crossover متقاطع کردن برای ازدیادفشار و سرعت
interlacing arches طاقهایی که نقشه ساختمانی انهابه پرگارهای متقاطع میماند
crossbones تصویر دو استخوان متقاطع درزیر جمجمه که نشان پرچم دزدان دریایی است
cross elasticity of demand درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از :
autotomic متقاطع بطور خودبخود وابسته به تقسیم خودبخود
autotomous متقاطع بطور خودبخود وابسته به تقسیم خودبخود
cross hairs دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند
cross قطع کردن متقاطع کردن
crosser قطع کردن متقاطع کردن
crosses قطع کردن متقاطع کردن
crossest قطع کردن متقاطع کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com