Dictiornary-Farsi | سنجه دقیق | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
precision instrument	سنجه دقیق


Other Matches

quartz clock	بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
standard	سنجه
standards	سنجه
criteria	سنجه ها
criterion	سنجه
integrating instrument	سنجه کل
integrating meter	سنجه کل
instrument transformer	مبدل سنجه ها
range of instrument	حد کار سنجه
induction meter	سنجه القا
portable instrument	سنجه دستی
instrument lamp	لامپ سنجه ها
pocket meter	سنجه جیبی
rectifier meter	سنجه با یکسوکننده
damping of instrument	خفیدگی سنجه
ionization gauge	سنجه یونش
voltohm milliammeter	سنجه چندکاره
transesterification	ثفشمخگ سنجه
astatic meter	سنجه نامتوجه
lagging ciol	پیچک سنجه
switchboard instrument	سنجه تابلویی
arsonval meter movement	سنجه ارسنوال
permanent magnet moving coil instrument	سنجه ارسنوال
period of instrument	دوره سنجه
inclined coil meter	سنجه با پیچک مایل
direct current instrument	سنجه جریان مستقیم
alternating current instrument	سنجه جریان متناوب
field strength meter	سنجه شدت میدان
magnetic vane meter	سنجه با پره مغناطیسی
moving coil meter	سنجه با پیچک متحرک
recorders	سنجه ثبت کننده
recorder	سنجه ثبت کننده
thermocouple meter	سنجه با زوج گرمایی
recording instrument	سنجه ثبت کننده
power factor meter	سنجه ضریب توان
polarized vane meter	سنجه پره قطبیده
thermoammeter	سنجه با زوج گرمایی
output meter	سنجه انرژی خروجی
multitester	سنجه چند کاره
multi meter	سنجه چند کاره
soft vane meter	سنجه پره مغناطیسی
literal	دقیق
exacts	دقیق
exacted	دقیق
punctual	دقیق
astute	دقیق
stringent	دقیق
subtil	دقیق
scrutinizer	دقیق
scholastical	دقیق
particular redemption	دقیق
tenty	دقیق
exact solution	حل دقیق
advertent	دقیق
stringently	دقیق
scholastic	دقیق
accurate	دقیق
exact	دقیق
wistful	دقیق
punctilious	دقیق
precision	دقیق
punctiliously	دقیق
intent	دقیق
exquisite	دقیق
arm of precision	اسلحه دقیق
corrects	دقیق یا درست
queazy	زیاد دقیق
pryingly	با نگاه دقیق
precisionist	بسیار دقیق
precision tool	ابزار دقیق
correcting	دقیق یا درست
an a calculator	محاسب دقیق
precise	صریح دقیق
precise	خیلی دقیق
sounded	بی خطر دقیق
subtlest	دقیق لطیف
soundest	بی خطر دقیق
sounds	بی خطر دقیق
strictly speaking	دقیق شویم
subtle	دقیق لطیف
correct	دقیق یا درست
precision sweep	روبش دقیق
precision scale	مقیاس دقیق
high accuracy measurement	سنجش دقیق
precision measurment	سنجش دقیق
precision adjustment	تنظیم دقیق
precisian	خیلی دقیق
tenuous	لطیف دقیق
watchful	بی خواب دقیق
particularization	شرح دقیق
perpend	دقیق بودن
micro pressure gage	فشارسنج دقیق
precision balance	ترازوی دقیق
precision fire	تیر دقیق
setting up	لجوج دقیق
precision levelling	ترازیابی دقیق
exact location	محل دقیق
sets	لجوج دقیق
set	لجوج دقیق
fine adjustment	تنظیم دقیق
fine setting	تنظیم دقیق
precision spirit level	ترازوی دقیق
fine spun	دقیق خیالی
persnickety	کاربسیار دقیق
precise	دقیق کردن
controls	توپزن دقیق
queasy	زیاد دقیق
imprecise	غیر دقیق
instrument	الات دقیق
punctual	باذکرجزئیات دقیق
controlling	توپزن دقیق
detailed analysis	بررسی دقیق
detailed analysis	آنالیز دقیق
control	توپزن دقیق
thoroughgoing	بسیار دقیق
watchfulness	دقیق هشیاری
instruments	الات دقیق
precision tools	الات دقیق
pernickety	کاربسیار دقیق
scrutiny	بررسی دقیق
goings-over	بررسی دقیق
thorough paced	دقیق گام
in-depth	دقیق و عمیق
subtler	دقیق لطیف
sound	بی خطر دقیق
going-over	بررسی دقیق
precision adjustment	تنظیم تیر دقیق
precision adjustment	تنظیم دقیق تیر
fine sight	تنظیم خط نشانه دقیق
pin point	تعیین دقیق نقاط
precision	بسیار دقیق بودن
to pore [over; on]	به مطالعه دقیق پرداختن
precision bore	سوراخ کردن دقیق
fine adjustment knob	دکمه تنظیم دقیق
off base <idiom>	غیر دقیق ،نادرست
facsimile	کپی دقیق از یک متن
facsimiles	کپی دقیق از یک متن
pick someone's brains <idiom>	اطلاعات دقیق به کسی
precision	اندازه گیری دقیق
a true and accurate report	گزارشی درست و دقیق
scrupulously <adv.>	خیلی دقیق وسواسی
precision lathe	ماشین تراش دقیق
precision measuring equipment	تجهیزات سنجش دقیق
precision engineering	تکنیک ابزار دقیق
precision engineering	مهندسی ابزار دقیق
precision drill	مته کردن دقیق
precision casting	ریخته گری دقیق
altitude fine adjustment	دستگاه تنظیم دقیق
zeros	تنظیم دقیق دستگاه
fine turning	میزان سازی دقیق
fine tuning	میزان سازی دقیق
pores	بمطالعه دقیق پرداختن
zero	تنظیم دقیق دستگاه
edge sharpening	دقیق کردن لبه
inspected	ازمایش دقیق بازبینی
inspects	ازمایش دقیق بازبینی
mirror	ایجاد کپی دقیق
sticklers	سمج خیلی دقیق
chronometer	ساعت شمار دقیق
calibration	تنظیم الات دقیق
mirrors	ایجاد کپی دقیق
astringent	سخت گیر دقیق
stickler	سمج خیلی دقیق
inspect	ازمایش دقیق بازبینی
zeroes	تنظیم دقیق دستگاه
pore	بمطالعه دقیق پرداختن
inspecting	ازمایش دقیق بازبینی
meticulous	خیلی دقیق وسواسی
tendered	دقیق ترد ونازک
mind one's P's and Q's <idiom>	خیلی دقیق به رفتاروگفتار
probity	پیروی دقیق از اصول
tender	دقیق ترد ونازک
tenderest	دقیق ترد ونازک
mirrored	ایجاد کپی دقیق
particular	دقیق نکته بین
tendering	دقیق ترد ونازک
measuring magnifier	مسافت یاب دقیق
attenuates	تقلیل دادن دقیق شدن
attenuate	تقلیل دادن دقیق شدن
zero hour <idiom>	لحظه دقیق حمله درجنگ
subtilize	دقیق وحساس ولطیف کردن
subtilization	ملایمت دقیق و لطیف سازی
attenuating	تقلیل دادن دقیق شدن
thread the needle	پاس دقیق از بین مدافعان
attenuated	تقلیل دادن دقیق شدن
theodolite	زاویه یاب دقیق ثانیهای
theodolites	زاویه یاب دقیق ثانیهای
handle with kid gloves <idiom>	باکسی همکاری دقیق داشتن
format	قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
accuracy	تعریف دقیق تر خواهد بود
formats	قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
approximates	نه دقیق ولی تقریبا درست
fine sight	تنظیم دقیق زاویه توپ
image	کپی دقیق از فضایی از حافظه
pinpoint target	هدف دقیق تعیین شده
punctilio	نکته دقیق در ایین رفتار
images	کپی دقیق از فضایی از حافظه
approximated	نه دقیق ولی تقریبا درست
an i calculation	حساب نادرست یا غیر دقیق
approximate	نه دقیق ولی تقریبا درست