English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English Persian
holograph سند اصیل وصیت نامه یا سند دیگری دستینه
holographs سند اصیل وصیت نامه یا سند دیگری دستینه
Other Matches
testacy دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
will وصیت وصیت نامه
willed وصیت وصیت نامه
wills وصیت وصیت نامه
testament وصیت نامه
testaments وصیت نامه
intestate فاقد وصیت نامه
testaments تدوین وصیت نامه
testamentary وابسته به وصیت نامه
testament تدوین وصیت نامه
administration of a will اجرای وصیت نامه
intestacy نداشتن وصیت نامه
testacy تهیه وتدوین وصیت نامه
d. will پیش نویس یا وصیت نامه
republication of will اعاده اعتبار وصیت نامه
devises تعبیه کردن وصیت نامه
devised تعبیه کردن وصیت نامه
devising تعبیه کردن وصیت نامه
devise تعبیه کردن وصیت نامه
probate رونوشت گواهی شده وصیت نامه
probate گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
mails سیستم ارسال نامه و بستههای پستی از یک محل به دیگری
mail سیستم ارسال نامه و بستههای پستی از یک محل به دیگری
accomodation line قبول یک نوع خطر به وسیله بیمه گزار وقتی با بیمه نامه های دیگری همراه است
signature دستینه
signatures دستینه
decks دستینه دسته
decked دستینه دسته
card deck دستینه کارت
binary deck دستینه دودویی
deck دستینه دسته
longhand دستینه تمام نویسی
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letter نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letters نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
post script مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
letter of intent تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
pourparley جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparler جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
cryptoparts بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
libelled هجو نامه یا توهین نامه افترا
libel هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeled هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelling هجو نامه یا توهین نامه افترا
libels هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeling هجو نامه یا توهین نامه افترا
highbred اصیل
thoroughbred اصیل
ingenuous اصیل
gentleman اصیل
McCoy اصیل
genteel اصیل
gentlemen اصیل
good birth اصیل
of good birth اصیل
purebred اصیل
thoroughbreds اصیل
wellborn اصیل
noble اصیل
nobles اصیل
noblest اصیل
high bred اصیل
true bred اصیل
genuine اصیل
nobler اصیل
unfeigned اصیل
of a noble family اصیل
original اصیل
highborn اصیل
originals اصیل
full-blooded اصیل
high born اصیل
of a noble d اصیل
thorough bred اصیل
bashaw اصیل
grandee اصیل زاده
prince of the blood شاهزاده اصیل
john hancock امضاء اصیل
king's english انگلیسی اصیل
full blooded از نژاد اصیل
john henry امضاء اصیل
well born اصیل نجیب زاده
filly مادیان اصیل 3 یا 4 ساله
pure اصیل خالص کردن
kohl اسب اصیل عربی
purer اصیل خالص کردن
fillies مادیان اصیل 3 یا 4 ساله
purest اصیل خالص کردن
junker اصیل زاده المانی
credential گواهی نامه اعتبار نامه
certificates رضایت نامه شهادت نامه
written agreement موافقت نامه پیمان نامه
affidavits شهادت نامه قسم نامه
certificate رضایت نامه شهادت نامه
thoroughbred هر نوع اسب انگلیسی اصیل
thoroughbreds هر نوع اسب انگلیسی اصیل
purism واژه یا اصطلاح اصیل وصحیح
true born حلال زاده اصیل اصل
testaments وصیت
injunction وصیت
injunctions وصیت
bequest وصیت
bequests وصیت
testament وصیت
oaks مسابقه مادیانهای اصیل جوان در انگلستان
possessory will وصیت تملیکی
contractual will وصیت عهدی
bequeath وصیت کردن
bequeathed وصیت کردن
bequeathing وصیت کردن
bequeaths وصیت کردن
hand down <idiom> وصیت کردن
will وصیت کردن
wills وصیت کردن
willed وصیت وصیتنامه
will وصیت وصایا
willed وصیت وصایا
intestate متوفای بی وصیت
he died intestate بی وصیت مرد
willed وصیت کردن
nuncupative will وصیت شفاهی
will وصیت وصیتنامه
testator وصیت کننده
wills وصیت وصایا
making a will وصیت کردن
make one's will وصیت کردن
testate دارای وصیت
make a will وصیت کردن
intestate بدون وصیت
to make one's will وصیت کردن
wills وصیت وصیتنامه
universal legacy وصیت مطلق
testate وصیت کرده
testamentary مطابق با وصیت
testamentary وصیت شده
one thousand guineas مسابقه شرطبندی مادیانهای اصیل 3 ساله در انگلستان
law of succession حقوق ارث و وصیت
to nuncupate a will زبانی وصیت کردن
intestate death موت بدون وصیت
willed با وصیت واگذارکردن خواستن
wills با وصیت واگذارکردن خواستن
will با وصیت واگذارکردن خواستن
intestacy فوت پیش از وصیت
Old Testament پیمان یا وصیت قدیم
to a. letter روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
two thousands guineas مسابقه شرطبندی بین اسبهای اصیل 3 ساله انگلیسی
testate متوفایی که وصیت کرده باشد
testate وصیت کردن شهادت دادن
demise انتقال دادن مال با وصیت
intestate کسی که بدون وصیت می میرد
begueath تملیک مال به وسیله وصیت
horse اسب اصیل 5ساله یا بیشتر اوردن ماهی به خشکی بزور
countersignature امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
devises به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devised به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devise به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
intestate کسی که پیش از وصیت کردن فوت کرده است
devising به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
intestable وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
gavelkind تقسیم مال کسی که بی وصیت مرده بطور برابر میان پسرانش
restraint of marriage شرط ضمن هبه یا وصیت که به طور مطلق ازدواج متهب یا موصی له را منع کنند
nuncupative will در CL این وصیت فقط در مورد سربازان و ملوانان در حال خدمت قابل قبول است
lead pony اسب همراه اسب اصیل درسان دیدن بعد از مسابقه
musicom یک زبان برنامه نویسی تصنیفی که روش هایی برای تولید تصنیفهای موسیقی اصیل بعلاوه موسیقی ترکیبی ارائه میدهد
recredential نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
escheat حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
crude حالت طبیعی رنگ [حالت ملایم و اصیل رنگ]
thirds به دیگری
tother دیگری
another دیگری
third به دیگری
t' other دیگری
in turn <idiom> یکی پس از دیگری
heteronomous پیروقانون دیگری
at second hand از قول دیگری
consecutively یکی پس از دیگری
others متفاوت دیگری
at another time در زمان دیگری
other متفاوت دیگری
We have no other way (alternative). را ه دیگری نداریم
common of pasturage حق چرادرزمین دیگری
follow suit <idiom> از دیگری تقلیدکردن
onother's money پول دیگری
one country or another این یا یک کشور دیگری
transplanted درجای دیگری نشاندن
converted تغییر چیزی به دیگری
converting تغییر چیزی به دیگری
transplant درجای دیگری نشاندن
one after a یکی درپی دیگری
converts تغییر چیزی به دیگری
personified رل دیگری بازی کردن
transport انتقال از یک مسیر به دیگری
transports انتقال از یک مسیر به دیگری
transporting انتقال از یک مسیر به دیگری
transported انتقال از یک مسیر به دیگری
transplanting درجای دیگری نشاندن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com