English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
bill سند مالی لایحه یا طرح قانونی
bills سند مالی لایحه یا طرح قانونی
Other Matches
financial bill لایحه مالی
to veto a bill لایحه قانونی راردکردن
pocket veto رد لایحه قانونی بوسیله معوق گذاردن ان
omnibus bill لایحه قانونی که مسائل گوناگون در بر دارد
first reading طرح نخستین لایحه قانونی درمجلس
amendments پیشنهاداصلاحی نمایندهء مجلس نسبت به لایحه یا طرح قانونی
amendment پیشنهاداصلاحی نمایندهء مجلس نسبت به لایحه یا طرح قانونی
bill of attainder لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
fiscal drag اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
financial statement صورت مالی گزارش مالی
to lay down a rule قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
bills لایحه
essay لایحه
bill لایحه
essays لایحه
cross bill لایحه دفاعیه
statement of defence لایحه دفاعیه
first reading of a bill شوراول لایحه
quando acciderint وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
army program memorandum لایحه برنامههای ارتشی
got through (the bill got through the ma لایحه از مجلس گذشت
To pass a bI'll through parliament . لایحه یی را از مجلس گذراندن
the bill got throught the majlis لایحه از مجلس گذشت
automatic release date تاریخ انقضای عمر قانونی وسایل سررسید عمر قانونی
army program memorandum لایحه برنامههای نیروی زمینی
the bill was read for the first time شور اول لایحه تمام شد
The new bI'll was ratified. Unanimously. لایحه جدید باتفاق آراءتصویب شد
particulars دادخواست خواهان و لایحه جوابیه خوانده
the bill defined his powers حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
legitimated عذر قانونی قانونی
legitimate عذر قانونی قانونی
legitimates عذر قانونی قانونی
legitimating عذر قانونی قانونی
authorized stoppage برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
rider ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
riders ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
rejoinders پاسخ خواهان به لایحه جوابیه خواهان
rejoinder پاسخ خواهان به لایحه جوابیه خواهان
financing مالی
monetary مالی
accounting classification کد مالی
financial مالی
finance مالی
finances مالی
pecuniary مالی
financed مالی
fiscal مالی
financial plan برنامه مالی
financial period دوره مالی
finance markets بازارهای مالی
pecuniary penalty مجازات مالی
finance house موسسه مالی
financial position وضعیت مالی
subsidization کمک مالی
sparge گل مالی کردن
financial relations روابط مالی
financial secretary مشاور مالی
snow job ماست مالی
fiscal control نظارت مالی
fiscal control کنترل مالی
self support استقلال مالی
fiscal policy سیاست مالی
rough usage دست مالی
financial status وضع مالی
roughcast گل مالی شده
non pecuniary غیر مالی
finance officer افسر مالی
financial e. متخصص مالی
illinition روغن مالی
fund اعتبار مالی
funded اعتبار مالی
inunction روغن مالی
in low water در تنگی مالی
financial data اطلاعات مالی
financial crisis بحران مالی
financial circles محافل مالی
financial centers مراکز مالی
financial capital سرمایه مالی
judgment debt محکوم به مالی
financial assets موجودی مالی
financial assets دارائیهای مالی
financial management مدیریت مالی
financial ability تمکن مالی
financial inventory ذخایر مالی
slobbery لجن مالی
fiscally ازلحاظ مالی
financial intermediary واسطه مالی
financial feasibility امکان مالی
financial expenses هزینههای مالی
financial adviser مشاور مالی
financial affairs امور مالی
financial budget بودجه مالی
subsidy کمک مالی
credits اعتبار مالی
subsidies کمکهای مالی
waxing موم مالی
capital commitment تعهدات مالی
financial policy سیاست مالی
committee of ways and means کمیسیون مالی
fiscal years دوره مالی
crediting اعتبار مالی
credited اعتبار مالی
mart بازار مالی
financial market بازار مالی
anointment پماد مالی
padding لگد مالی
credit اعتبار مالی
fiscal years سال مالی
subvention کمک مالی
financiers متخصص مالی
financier متخصص مالی
spiel شیره مالی
chamberlain نافر مالی
chamberlains نافر مالی
sustention استعانت مالی
financially از نظر مالی
Mali کشور مالی
unction روغن مالی
felting نمد مالی
taction دست مالی
sustentation استعانت مالی
embrocations روغن مالی
embrocation روغن مالی
financial year سال مالی
fiscal year دوره مالی
financial years سال مالی
fiscal year سال مالی
fiscal سال مالی
expansionary fiscal policy سیاست مالی انبساطی
annual financial statement گزارش مالی سالانه
embrocate روغن مالی کردن
austere fiscal policy سیاست مالی مضیق
rough دست مالی کردن
finance company شرکت تامین مالی
salvage مالی را از خطرنجات دادن
roughest دست مالی کردن
active fiscal policy سیاست مالی فعال
salvaged مالی را از خطرنجات دادن
discretionary fiscal policy سیاست مالی اختیاری
restrictive fiscal policy سیاست مالی انقباضی
fiscal مربوط به مالی یامالیه
financial accounts حساب های مالی
financial intermediary موسسه مالی واسطه
compensatory fiscal policy سیاستهای مالی ترمیمی
financial investment سرمایه گذاری مالی
contractionary fiscal policy سیاست مالی انقباضی
anointment روغن مالی تدهین
financial mission هئیت مامورین مالی
current income درامد یک سال مالی
disbursing officer افسر ذیحساب مالی
salvaging مالی را از خطرنجات دادن
salvages مالی را از خطرنجات دادن
financial planning برنامه ریزی مالی
tools of fiscal policy ابزار سیاست مالی
scrabbles دست مالی کردن
scrabbling دست مالی کردن
felt نمد مالی کردن
aid package بسته کمک مالی
accountable disbursing officer افسر ذیحساب مالی
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work. ماست مالی کردن
scrabbled دست مالی کردن
to come into a property مالی را صاحب شدن
means tests سنجش استطاعت مالی
tallow پیه مالی کردن
pure fiscal policy سیاست مالی خالص
spiel شیره مالی کردن
mud bath گل مالی تن برای درمان
scrabble دست مالی کردن
means test سنجش استطاعت مالی
inuct روغن مالی کردن
chief financial officer [CFO] مدیر امور مالی
finances قسمت مالی یا دارایی
anoints روغن مالی کردن
anointing روغن مالی کردن
anoint روغن مالی کردن
financed قسمت مالی یا دارایی
financing قسمت مالی یا دارایی
financial statement صورت وضعیت مالی
functional finance سیاست مالی اصولی
corporate treasurer مدیر امور مالی
finance قسمت مالی یا دارایی
anele تدهین یا روغن مالی کردن
deficit financing اداره امور مالی با کسرموازنه
Monetary systems. سیستم های پولی ( مالی )
financial planning system سیستم برنامه ریزی مالی
company secretary مسئول مالی و حقوقی شرکت
feel the pinch <idiom> در تنگنای مالی قرار گرفتن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . موضوعی را ماست مالی کردن
subsidies مکهای مالی دولت , سوبسید
administrative(financial,legal)process. جریان اداری (مالی .حقوقی )
waxer کسیکه موم مالی میکند
grope دست مالی کورمالی کردن
gropes دست مالی کورمالی کردن
groping دست مالی کورمالی کردن
jigger ماشین نم مالی جرثقیل ابی
financial data اطلاعات مربوط به امور مالی
passive fiscal policy سیاست مالی غیر فعال
groped دست مالی کورمالی کردن
in the hole <idiom> قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com