Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
certificate of gains or losses
سند مصدق سود و زیان فروشگاه
Other Matches
scitovsky double criterion
که براساس ان تغییری ایده ال استکه دران کسانیکه بهره برده اند بتوانندکسانیراکه زیان میبرند جبران نموده و در مقابل زیان کنندگان قادر نباشند که ازتغییر جلوگیری نمایند
certifier
مصدق
subscriping witness
مصدق
confirmer
مصدق
confirmor
مصدق
certified
مصدق
attested copy
رو نوشت مصدق
certified copy
سواد مصدق
certified copy
رونوشت مصدق
cetified copy
رونوشت مصدق
cetified copy
سواد مصدق
facsimiles
رونوشت مصدق
facsimile
رونوشت مصدق
office copy
رونوشت مصدق
deed under private seal
سند غیر مصدق
deed under private
سند غیر مصدق
private decument
درمقابل عقد رسمی یا سند که در CL اسناد مصدق یا عقودمهمور به مهر نامیده میشود
probate
تصدیق صحت وصیتنامه رونوشت مصدق وصیتنامه گواهی انحصار وراثت
store
فروشگاه
shop
فروشگاه
shopped
فروشگاه
shops
فروشگاه
canteen
فروشگاه
canteens
فروشگاه
storing
فروشگاه
salesroom
فروشگاه
ship's service
فروشگاه ناو
sea stores
فروشگاه دریایی
supermarket
فروشگاه بزرگ
supermarkets
فروشگاه بزرگ
hypermarkets
فروشگاه بسیاربزرگ
hypermarket
فروشگاه بسیاربزرگ
army stores
فروشگاه ارتش
department stores
فروشگاه بزرگ
computer store
فروشگاه کامپیوتر
department store
فروشگاه بزرگ
outlet
دررو فروشگاه
outlets
دررو فروشگاه
off-licence
فروشگاه نوشابههای الکلی
The store across the street.
فروشگاه آنطرف خیابان
antique shop
فروشگاه اشیاء عتیقه
off-licences
فروشگاه نوشابههای الکلی
I walked past the shop ( store ) .
از جلوی فروشگاه گذشتم
pro shop
فروشگاه باشگاه حرفهای
canteens
فروشگاه یا رستوران سربازخانه
canteen
فروشگاه یا رستوران سربازخانه
the forthcoming book
کتابی که به زودی به فروشگاه می آید
exchanging
تبدیل ارز فروشگاه پادگان
exchanges
تبدیل ارز فروشگاه پادگان
exchanged
تبدیل ارز فروشگاه پادگان
exchange
تبدیل ارز فروشگاه پادگان
quartermasters
فروشگاه وسایل سررشته داری
commissaries
فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
post exchange
فروشگاه اختصاصی پادگان ارتش
quartermaster
فروشگاه وسایل سررشته داری
commissary
فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
ten cent store
فروشگاه دارای کالاهای ارزان
canteens
فروشگاه نوشابه واغذیه در سربازخانه یااردوگاه
canteen
فروشگاه نوشابه واغذیه در سربازخانه یااردوگاه
floorwalker
بازرس فروشگاه بزرگ خرده فروشی
commissary store annex
شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
You name it , they have it in thes department store.
هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
to check out that new clothing store
نگاهی به آن فروشگاه لباس تازه انداختن
to have a look round
[around]
the stores
[American E]
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to have a look round
[around]
the shops
[British E]
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
general stores
فروشگاههایی که کالای متفرقه را میفروشند فروشگاه عمومی
storewide
شامل تمام موجودی انبار یاتمام فروشگاه
extension
طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره
extensions
طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره
budget account
حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
chain store
فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
chain stores
فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
commissaries
فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
commissary
فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
disservice
زیان
drawback
زیان
hazard
زیان
disadvantages
زیان
detriment
زیان
drawbacks
زیان
evils
زیان
ravage
زیان
hazarding
زیان
damage
زیان
evil
زیان
noxiousness
زیان
detrime
زیان
maleficium
زیان
disadvantage
زیان
hazards
زیان
loss
زیان
phytobentos
ته- زیان
forfeiture
زیان
hurtfulness
زیان
injuring
زیان
hurts
زیان
lesion
زیان
lesions
زیان
injure
زیان
total losses
زیان کل
ravages
زیان
prejudice
زیان
wash out
زیان
prejudices
زیان
ravaged
زیان
hazarded
زیان
injures
زیان
ravaging
زیان
hurting
زیان
forfeits
زیان
forfeiting
زیان
forfeit
زیان
forfeited
زیان
scathe
زیان
ill-
زیان
ill
زیان
hurt
زیان
ills
زیان
gain or loss
سود یا زیان
nocent
زیان رسان
offense,etc
تهاجم زیان
harmfulness
زیان رسانی
maleficent
زیان اور
malefic
زیان اور
loss and gain
زیان و سود
incommodity
زیان ناراحتی
no known loss
زیان نامعلوم
nobbeing
زیان اور
i am 0 rials out of pocket
05 ریال زیان
windfall loss
زیان اتفاقی
to suffer
[from]
زیان دیدن
[از]
perniciousness
زیان اوری
to suffer a loss
زیان دیدن
to incur a loss
زیان دیدن
to do harm
زیان رسانیدن
suffring
ابتلا زیان
suffer loss
زیان دیدن
smart money
پاداش زیان
sessile benthos
ته زیان برجا
sessile benthos
کف زیان برجا
profit and loss
سود و زیان
operating loss
زیان عملیاتی
partial loss
زیان جزئی
perfect loss
زیان مطلق
willful misconduct
زیان عمدی
perfect loss
زیان خاص
vagrantbenthos
ته زیان جنبا
perfect loss
زیان خالص
to sustain a loss
زیان دیدن
risk
احتمال زیان
disadvantageous
زیان اور
harms
زیان ضرر
harmed
زیان ضرر
harm
زیان ضرر
deleterious
زیان اور
forfeiture
زیان ضرر
actual loss
زیان واقعی
actual total loss
کل زیان وارده
risks
احتمال زیان
break even
بی سود و زیان
capital loss
زیان سرمایه
sufferings
ابتلاء زیان
suffering
ابتلاء زیان
suffer
زیان دیدن
risked
احتمال زیان
risking
احتمال زیان
loses
زیان کردن
lose
زیان کردن
cause to sustain a loss
زیان رساندن به
slaughters
به زیان فروختن
slaughtered
به زیان فروختن
slaughter
به زیان فروختن
lost
زیان دیده
suffers
زیان دیدن
suffered
زیان دیدن
noisome
زیان بخش
consequential loss
زیان تبعی
detrimental
زیان بخش
detrimental
زیان اور
evils
زیان اور
evil
زیان اور
malignancy
زیان اوری
disserviceable
زیان اور
nocuous
زیان اور
suicidal
زیان اور
harming
زیان ضرر
hazardous
زیان اور
pernicious
زیان اور
dead loss
زیان ناخالص
derogatory to
زیان رساننده
peril
بیم زیان مسئولیت
bad
مضر زیان اور
to do somebody harm
به کسی زیان رسانیدن
risk
احتمال زیان و ضرر
risk
احتمال زیان یاخطر
to sell at a loss
بضر یا زیان فروختن
risks
احتمال زیان یاخطر
ills
زیان اور ببدی
windfall loss
زیان باد اورده
account
وضع سود و زیان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com