Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
logy	سنگین درفکر وحرکت
Other Matches
in one's mind's eye <idiom>	درفکر شخص
stand for <idiom>	درفکر کسی بودن
mind your own business	درفکر کار خودت باش
stalked	قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
stalking	قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
stalks	قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
stalk	قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
gas trubine	توربینی که توسط گاز کار وحرکت میکند
back slide	شناورشدن روی اب به پشت با بازوهای چسبیده به بدن وحرکت به عقب با فشار پا
returned	کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
returns	کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
returning	کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
return	کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
gesticulant	اشاره کننده وحرکت کننده
anti balance tab	بالچهای که روی سطوح کنترل که در جهت انحراف سطح اصلی منحرف شده وگشتاور لازم برای انحراف سطح را افزایش میدهد وحرکت انرا در مقابل جریان هوا مشکل میسازد
heavy lift	حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
high proof	سنگین
hulky	سنگین
waterlogged	سنگین
exacting	سنگین
heavier	سنگین
heavier	دل سنگین
heavies	سنگین
heavies	دل سنگین
heaviest	سنگین
heaviest	دل سنگین
heavy	سنگین
heavy	دل سنگین
largo a	سنگین
pressured	سنگین
lumpiest	سنگین
lumpier	سنگین
heftiest	سنگین
heftier	سنگین
extensive	سنگین
staid	سنگین
unwieldy	سنگین
weighted	سنگین
lumpy	سنگین
ponderous	سنگین
stodgy	سنگین
cumbersome	سنگین
mim	سنگین
saturnine	سنگین
weight ton	تن سنگین
burdensome	سنگین
loggy	سنگین
logy	سنگین
lumberingly	سنگین
lumpish	سنگین
navol	اب سنگین
laden	سنگین پر
massive	سنگین
heavy water	اب سنگین
hard water	اب سنگین
heavy footed	دل سنگین
cloggy	سنگین
hefty	سنگین
pressure	سنگین
pressuring	سنگین
weighty	سنگین
overweight	سنگین تر از حد
onerous	سنگین
weightiest	سنگین
carking	سنگین
pressures	سنگین
heft	سنگین
massively	سنگین
weightier	سنگین
stodgy	سنگین وکندرو
heavy alloy	الیاژ سنگین
heavy oil	روغن سنگین
heavy goods	کالاهای سنگین
heavy metal	فلز سنگین
gravitating	سنگین کردن
loggy	سنگین در فکروحرکت
gravitates	سنگین کردن
heavy arm	سلاح سنگین
demure	جدی سنگین
heavy drop	بارریزی سنگین
heavy hended	سنگین دست
heavy concrete	بتن سنگین
heavy hydrogen	هیدروژن سنگین
heavy artillery	توپخانه سنگین
naphtha	بنزین سنگین
millstone	بار سنگین
millstones	بار سنگین
heavy armed	سنگین اسلحه
heavy industries	صنایع سنگین
heavy industry	صنایع سنگین
mackinaw	کت کوتاه و سنگین
overbalance	سنگین تر بودن از
overbalanced	سنگین تر بودن از
overbalances	سنگین تر بودن از
emcumber	سنگین کردن
heavyish	کمی سنگین
incumber	سنگین کردن
heavyish	سنبته سنگین
high proof spirit	عرق سنگین
high polymer	بسپار سنگین
behave prettily	سنگین باش
deep mourning	عزاداری سنگین
d. of hearing	سنگین گوش
colored crystal	بلور سنگین
centrosphere	سنگین کره
high dollar value	سنگین قیمت
high interest	بهره سنگین
baryon	ذره سنگین
heavy weight	سنگین وزن
light heavy	نیم سنگین
light heavyweight	نیم سنگین
overbalancing	سنگین تر بودن از
hard colors	رنگهای سنگین
heavy shapes	پروفیلهای سنگین
gravity abutment	گرانپایه سنگین
grand opera	اپرای سنگین
clog	: سنگین کردن
heavy soil	خاک سنگین
clogged	: سنگین کردن
clogs	: سنگین کردن
weight	سنگین کردن
clump	ضربه سنگین
clumped	ضربه سنگین
clumping	ضربه سنگین
clumps	ضربه سنگین
heavy particle	ذره سنگین
dull	کند سنگین
dulled	کند سنگین
duller	کند سنگین
dullest	کند سنگین
dulling	کند سنگین
dulls	کند سنگین
loads	سنگین کردن
heavy petroleum	نفتخام سنگین
heavyweights	سنگین وزن
heavyweights	بزرگ و سنگین
heavyweight	سنگین وزن
heavyweight	بزرگ و سنگین
encumber	سنگین کردن
encumbered	سنگین کردن
encumbering	سنگین کردن
fuller	سنگین کننده
ham fisted	سنگین دست
ham handed	سنگین دست
ham-fisted	سنگین دست
gravely	بطور سنگین
heavy handed	سنگین دست
heavy-handed	سنگین دست
tie-up	راهبندان سنگین
traffic congestion	راهبندان سنگین
dense traffic	ترافیک سنگین
hard of hearing	سنگین گوش
heavy traffic	ترافیک سنگین
be off hand with someone <idiom>	سر سنگین بودن
laden	سنگین بار
burden	سنگین بارکردن
burdens	سنگین بارکردن
encumbers	سنگین کردن
preponderate	سنگین تر بودن
outbalance	سنگین تر بودن از
titan crane	جرثقیل سنگین
overburdensome	زیاد سنگین
slugfest	مسابقه سنگین
sober	سنگین موقر
soberly	سنگین موقر
load	سنگین کردن
profound sleep	خواب سنگین
overpoise	سنگین تر بودن از
sadiron	اتوی سنگین
overweigh	سنگین تر بودن از
grave	موقر سنگین
graves	موقر سنگین
gravest	موقر سنگین
sledgehammers	چکش سنگین
sledgehammer	چکش سنگین
to sit heavy on the stomach	سنگین بودن
to pound a long	سنگین رفتن
to weigh heavy	سنگین بودن
slammed	ضربت سنگین
slam	ضربت سنگین
slams	ضربت سنگین
gravitated	سنگین کردن
gravitate	سنگین کردن
slamming	ضربت سنگین
in the case of traffic jam [congestion]	هنگام راهبندان سنگین
overtask	کارزیاد سنگین دادن به
onerously	بطور سنگین یا شاق
heavy plate	ورق فلزی سنگین
homely [British E] <adj.>	سنگین [واژه تحقیری]
overlade	بار زیاد سنگین
heavy goods	ماشین الات سنگین
heavy machinery	ماشین الات سنگین
heavy piece	سوار سنگین شطرنج
The traffic is heavy.	ترافیک سنگین است.
There is heavy traffic.	ترافیک سنگین است.
pash	سقوط برف سنگین
high rate of interest	نرخ سنگین بهره
to lie heavy on one's heart	بار سنگین بر دل بودن
larrup	سنگین حرکت کردن
lop sided	یکسو سنگین یک سوسبک

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com