Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
earnest
سنگین علاقه شدید به چیزی
Other Matches
fiend
دارای احساسات شدید
[دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
nympholepsy
جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
To be interested in ( keen on ) some thing .
به چیزی علاقه داشتن
overtaxes
مالیات سنگین بر چیزی یاشخصی بستن
overtaxing
مالیات سنگین بر چیزی یاشخصی بستن
overtax
مالیات سنگین بر چیزی یاشخصی بستن
overtaxed
مالیات سنگین بر چیزی یاشخصی بستن
disinterest
بی علاقه کردن بی علاقه شدن
fervour
حرارت شدید اشتیاق شدید
fervor
حرارت شدید اشتیاق شدید
fondness
علاقه
unresponsive
بی علاقه
penchant
علاقه
bind
علاقه
binds
علاقه
stomachy
بی علاقه
interests
علاقه
disinterested
: بی علاقه
tie
علاقه
ties
علاقه
nonchalant
بی علاقه
interest
علاقه .
interest
علاقه
interests
علاقه .
uninterested
بی علاقه
affection
علاقه
tendencies
علاقه مختصر
disaffection
عدم علاقه
property
علاقه مایملک
fondly
از روی علاقه
put up with
<idiom>
علاقه مند
self concern
علاقه بنفس
it is of interest to me
من در ان علاقه مندم
liking
ذوق علاقه
enthusiasts
علاقه مند
laceman
علاقه بند
tendency
علاقه مختصر
concerned
علاقه مند
focal point
علاقه - سرگرمی
necrophagia
علاقه به اجساد
interestedness
علاقه مندی
enthusiastic
علاقه مند
consuming
علاقه-عشق
calf love
علاقه دمدمی
disinterest
علاقه نداشتن
beloved
مورد علاقه
enthusiast
علاقه مند
going for (someone)
<idiom>
علاقه کسی
interested
علاقه مند
renunciation
قطع علاقه
(not one's) cup of tea
<idiom>
علاقه ویژه
fanciest
تفننی علاقه داشتن به
To sever ones ties . to lose interest.
قطع علاقه کردن
disaffect
از علاقه و محبت کاستن
fancied
تفننی علاقه داشتن به
uniterested
بی علاقه بی دخل وتصرف
fancy
تفننی علاقه داشتن به
to pique
علاقه مند کردن
fancy free
بی علاقه عاری از عشق
You have piqued my interest in ...
تو من را به ... علاقه مند کردی.
fancying
تفننی علاقه داشتن به
heterosexuality
علاقه بجنس مخالف
unconcern
عدم علاقه خونسردی
shebang
امر مورد علاقه
fancies
تفننی علاقه داشتن به
spelunking
علاقه به غار شناسی
I have lost my interest in football .
دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
He takes ( heels) much interest in politics.
به سیاست خیلی علاقه دارد
idiopathy
علاقه خاص ناخوشی جداگانه
interested parties
اشخاص ذی نفع یا علاقه مند
It is of no interest to me at all.
من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
uncommunicative
بی علاقه به مکالمه و تبادل فکر و خبر
wanderlust
علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
turfman
صاحب اسب و علاقه مند به اسبدوانی
adonis
جوان زیبایی که مورد علاقه افرودیت بود
ladies' men
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
ladies' man
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
bookworms
کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
shrug your shoulders
<idiom>
نشانه بی علاقه
[لاقید]
یا نا آگاه بودن
[اصطلاح]
heterosexual
مربوط به علاقه جنسی نسبت به جنس مخالف
bookworm
کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
heterosexuals
مربوط به علاقه جنسی نسبت به جنس مخالف
the iron interest
کسانی که در معاملات اهن علاقه مند هستند
lady's man
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
theatre fiend
آدم دیوانه وار علاقه مند به تیاتر
association for women in computing
متشکل از افرادی که پردازش کامپیوتر علاقه مند هستند
addict
کسی که بسیار آگاه و علاقه مند به فعالیتی است
aficionado
کسی که بسیار آگاه و علاقه مند به فعالیتی است.
Absence makes the heart grow fonder.
<proverb>
جدایى و دورى , باعث افزایش علاقه و دوستى مى شود.
May be I can interest you in this issue .
شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
severer
شدید
keen
شدید
severe
شدید
boisterous
شدید
toughest
شدید
vehemently
شدید
tougher
شدید
vehement
شدید
severest
شدید
tough
شدید
forcible
شدید
intensive
شدید
acute
شدید
towering
شدید
climacteric
<adj.>
شدید
hyperpyrexia
تب شدید
high wrought
شدید
grievous
شدید
extensive
شدید
raging
شدید
inclement
شدید
sopping
شدید
incontrollable
شدید
strenuous
شدید
stalwart
شدید
stalwarts
شدید
vigorous
شدید
drastic
شدید
drastically
شدید
rugged
شدید
two fisted
شدید
sweltering
شدید
slashing
شدید
diametric
شدید
intense
شدید
draconic
شدید
keenest
شدید
violent
شدید
rigorous
شدید
diametrical
شدید
rain shower
باران شدید
pash
باران شدید
bedlam
اشتباه شدید
rain cats and dogs
<idiom>
باران شدید
impetuous
تند و شدید
rumbustious
سخت شدید
an intensive particle
ادات شدید
exquisite
شدید سخت
actude conditions
شرایط شدید
hypersensitivity
حساسیت شدید
galloping inflation
تورم شدید
sthenic
شدید نیرومند
high explosive
سوختار شدید
workout
ورزش شدید
schwarmerei
احساسات شدید
high order detonation
انفجار شدید
workout
کار شدید
workout
تمرین شدید
salvo
افهاراحساسات شدید
salvoes
افهاراحساسات شدید
workouts
ورزش شدید
high rate discharge
تخلیه شدید
workouts
کار شدید
hyperinflation
تورم شدید
aggravator
شدید کننده
advertising blitz
تبلیغات شدید
workouts
تمرین شدید
violent wind
باد شدید
passion
تعصب شدید
rushing
حرکت شدید
heavier
شدید پرزور
boomed
رونق شدید
slats
ضربه شدید
slat
ضربه شدید
gird
ضربه شدید
booming
رونق شدید
rush
حرکت شدید
rushed
حرکت شدید
booms
رونق شدید
chronic
شدید گرانرو
vehemence
غضب شدید
penchant
میل شدید
heavies
شدید پرزور
hard
مشکل شدید
clavus
سردرد شدید
harder
مشکل شدید
hardest
مشکل شدید
heaviest
شدید پرزور
revulsion
تنفر شدید
heavy
شدید پرزور
boom
رونق شدید
Andy was never interested in school, but Anna was a completely different kettle of fish.
اندی زیاد به مدرسه علاقه نداشت، اما آنا کاملا متفاوت بود.
hackers
فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه
hacker
فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه
heavy lift
حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
high explosive
ماده منفجره شدید
escalated
شدید کردن یا شدن
zing
جیغ شدید وتند
escalate
شدید کردن یا شدن
yerk
حرکت سریع و شدید
violent pain
درد سخت یا شدید
escalates
شدید کردن یا شدن
escalating
شدید کردن یا شدن
going-over
عیب جویی شدید
goings-over
عیب جویی شدید
groundswell
طغیان شدید دریا
hardball
رقابت شدید و بیرحمانه
nosedive
نزول شدید یا ناگهانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com