English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 158 (2 milliseconds)
English Persian
rocking stone سنگ بزرگی که باندک زوری میتوان انراغلتانید
Other Matches
impuissance کم زوری
inertness بی زوری
as much as possible هرچه میتوان
one may say میتوان گفت
presumedly بجرات میتوان گفت
sure enough میتوان یقین کردکه
it is safe to say بخوبی میتوان گفت
may ممکن است میتوان
can one pass it with safety? ایا میتوان بیخطر ازانجاگذرنمود
penny bank بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
the best thatone can do بهترین کاری که میتوان کرد
it can safely be said that... بدون ترس از اشتباه میتوان گفت که
it may be presumed that احتمال قوی میرود که میتوان فرض که
penny worth انچه برابر یک پنی میتوان خرید
he is something of a musician تا اندازهای میتوان اوراموسیقی دان شمرد
milch cow کسیکه باسانی میتوان پول از او در اورد
extensiontable میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
demand deposit سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
that fruit packs easily ان میوه را باسانی میتوان توی فرف یا حلبی ریخت
clevis pin پینی که یک طرف ان رزوه شده و میتوان به ان مهره بست
it is safe to say بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
reversible propeller ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
dowsing rod چوبی که برخی برانندکه بوسیله ان میتوان باب یافلزات زیرزمین پ
passing lane فاصله بین دو یار که میتوان از انجا توپ را پاس داد
intuitionalism عقیده به اینکه برخی حقایق را میتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
variable sweep ایرفویلی که چنان لوله شده که میتوان زاویه سویپ ان راتغییر داد
hyperfocal distance نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
free float مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
controllable twist تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
thermoplastics پلیمرهای ساختگی که میتوان انها را به دفعات نرم کرده وبه شکل دیگری دراورد
ground adjustable propeller ملخی که گام آنرا تنها ازخارج و روی زمین میتوان تغییر داد و نه در حال پرواز
bulkiness بزرگی
bigness بزرگی
largeness بزرگی
augustness بزرگی
supercilicusness بزرگی
voluminesity بزرگی
massiveness بزرگی
gloriousness بزرگی
grandness بزرگی
masterdom بزرگی
magnifcation بزرگی
hugeness بزرگی
magneficence بزرگی
grandeur بزرگی
hauteur بزرگی
greatness بزرگی
dignity بزرگی
voluminosity بزرگی
sizes بزرگی
size بزرگی
gentility بزرگی
magnitude بزرگی
enlargement بزرگی
enlargements بزرگی
so large باین بزرگی
immeasurableness بزرگی بی اندازه
immenseness بزرگی عظمت
vastness عظمت بزرگی
vastity عظمت بزرگی
aggrandizement افزایش بزرگی
vastitude عظمت بزرگی
man and boy چه در کودکی چه در بزرگی
megacephaly بزرگی بیش از حد سر
order of magnitude مرتبه بزرگی
to a greatness به بزرگی رسیدن
sample size بزرگی نمونه
she was nipped in the bud به بزرگی نرسید
he did me a great wrong خطای بزرگی .....
formidability استحکام بزرگی
eminence برامدگی بزرگی
amplitude دامنه بزرگی
Lordships سیادت بزرگی
Lordship سیادت بزرگی
eminency برامدگی بزرگی
headship بزرگی برتری
magnanimity بزرگی طبع
headships بزرگی برتری
to a greatness بزرگی یافتن
pyralidid خانواده بزرگی ازپروانه ها
that is no great work کار بزرگی نیست
breadth of mind بزرگی یا وسعت فکر
the meridian of glory اوج بزرگی یا جلال
he is a great help او کمک بزرگی است
he is a great person شخص بزرگی است
come a long way <idiom> برنامه بزرگی ریختن
to be toast [American E] <idiom> در دردسر بزرگی بودن
too big for one's breeches/boots <idiom> احساس بزرگی کردن
great dangers overhang us خطرهای بزرگی ماراتهدیدمیکند
monstrousness شگفت انگیزی بزرگی
bulk حجم بزرگی از چیزی
wheatstone bridge مداری متشکل از مقاومتهای معلوم و مجهول که توسط ان میتوان مقاومت مجهول رادقیقا اندازه گیری کرد
we must see what can be done به ببینم چه میتوان کرد بایددید چه میشود کرد
bias error خطایی با علامت و بزرگی ثابت
deck مجموعه بزرگی از کارت پانچ ها
great dangers impend over us خطرهای بزرگی مارا تهدیدمیکند
Majesty بزرگی عظمت وشان واقتدار
piece deresistance مثلا تیکه بزرگی از گوشت
Majesties بزرگی عظمت وشان واقتدار
decked مجموعه بزرگی از کارت پانچ ها
steatopygia بزرگی وفربهی کفل زنان
decks مجموعه بزرگی از کارت پانچ ها
(when the) chips are down <idiom> بامشکل بزرگی مواجه شدن
great dangers impend over us خطرهای بزرگی متوجه ما هستند
great dangers overhang us خطرهای بزرگی متوجه ما است
he did me a great wrong بیعدالتی بزرگی نسبت به من کرد
nothing great is easy هیچ کاری بزرگی اسان نیست
loving cup پیاله بزرگی که در مهمانی ها بدست میدهند
A big rock rolled down the mountain. سنگ بزرگی از کوه بپایین غلتید
to roll a huge snowball گلوله بزرگی از برف درست کردن
mathematical school مکتبی که مسائل اقتصادی را از دیدگاه ریاضی مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد از جمله اقتصاددانان این مکتب میتوان از استانلی جونز و لئون والراس نام برد
treadmills چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
mastiffs سگ بزرگی که گوش ها ولبهایش اویخته است بولدوگ
treadmill چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
anagogy بزرگی معنوی ارتقاء فکر بعالم علوی
anagoge بزرگی معنوی ارتقاء فکر بعالم علوی
mastiff سگ بزرگی که گوش ها ولبهایش اویخته است بولدوگ
breakers موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
the propylaea نام در بزرگی که از ان واردACROPOLLS دژنامی اتن میشدند
breaker موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
multivolume file فایل بسیار بزرگی که نیازمندبیش از یک بسته دیسک
broadsheets کاغذ بزرگی که یک روی ان چاپ شده باشد
broadsheet کاغذ بزرگی که یک روی ان چاپ شده باشد
Police are out in force. نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
miller thumb یکجور ماهی قنات که کله بزرگی دارد
internally blown flap فلپ بزرگی که جریان اصلی گازها به ان برخورد میکند
bell gear چرخدنده ثابت بزرگی درسیستم کاهش دور سیارهای
aquarium شیشه بزرگی که در ان ماهی و جانوران دریایی رانمایش میدهند
emphysema اتساع و بزرگی عضوی در اثر گاز یا هوا باد
aquaria شیشه بزرگی که در ان ماهی و جانوران دریایی رانمایش میدهند
aquariums شیشه بزرگی که در ان ماهی و جانوران دریایی رانمایش میدهند
bigben ساعت بزرگی که بر برج پارلمان لندن نصب شده است
multiplan یک صفحه گسترده الکترونیکی که شبکه بزرگی برای ورودی ها میدهد
estuaries دهانه رودخانه بزرگی که شتکیل خلیج کوچکی دهد مدخل
estuary دهانه رودخانه بزرگی که شتکیل خلیج کوچکی دهد مدخل
band shell جایگاه دستهء موزیک که عقب ان بشکل صدف مقعر بزرگی است
I am a great believer in using natural things for cleaning. من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
yule log کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
to kiss hands دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
bulk رسانهای که قادر به ذخیره سازی حجم بزرگی از داده با اندازه ها و حالتهای مختلف است
We consider it a great honor to have you here with us tonight. این برای ما افتخار بزرگی حساب میشود که امشب شما را اینجا همراه با ما داشته باشیم.
backlog کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
number cruncher یک برنامه یا کامپیوتر که برای انجام مقادیر بزرگی ازمحاسبه و سایر دستکاریهای عددی طراحی شده است محاسبه
afro نوعی مدل مو در میان آفریقایی آمریکایی های دهه هفتاد میلادی که مو در آن به شکل دایره بزرگی اصلاح می شود.
backlogs کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
quantity theory of money حاصلضرب حجم در سرعت گردش پول برابر است باحاصلضرب سطح عمومی قیمت و تولید واقعی نظریه مقداری پول که درحقیقت عقیده اقتصاددانان کلاسیک را درباره پول نشان میدهد را میتوان بصورت زیرنوشت : یعنی PQ = V
batches ارسال سریع حجم بزرگی از داده بدون نیاز به تصدیق گیرنده برای هر داده
campus environment محل بزرگی که چندین اتصال کاربر با چندین شبکه دارد مثل دانشگاه یا بیمارستان
batch ارسال سریع حجم بزرگی از داده بدون نیاز به تصدیق گیرنده برای هر داده
If these projections are anywhere close to accurate, it would be a great success. اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
department store فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
department stores فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
databank 1-حجم بزرگی از داده که به صورت ساخت یافته ذخیره شده است . 2-رکوردهای شخصی که در کامپیوتر ذخیره شده اند
Kasim Ushag design طرح قسیم اوشاق [عشاق] [مربوط به فرش های کاراباغ در قرن نوزدهم میلادی می باشد که در آن ترنج بزرگی به شکل لوزی متن را در بر گرفته و اشکال قلاب مانند در جهات مختلف بافته می شوند.]
compass rose دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com