Dictiornary-Farsi | سنگ تمام گذاشتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (3 milliseconds)

English	Persian
To go the whole hog . To go flat out .	سنگ تمام گذاشتن


Search result with all words

worcester	باقی گذاشتن تمام میله هابجز میلههای 1 و 5 بولینگ
Other Matches

lay off <idiom>	به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
beta software	نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminated	تمام شدن تمام کردن
terminate	تمام شدن تمام کردن
terminates	تمام شدن تمام کردن
lids	کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid	کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into <idiom>	اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
To leave behinde.	جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch	کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
adobe type manager	استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster	سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
lapped	یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap	یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
beneficial occupancy	اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
panorama	تمام نما اینه تمام نما
full track	تمام شنی خودرو تمام شنی
panoramas	تمام نما اینه تمام نما
completes	تمام
off	تمام
full-face	تمام رخ
full face	تمام رخ
full length	تمام قد
full-length	تمام قد
completed	تمام
full	تمام
completing	تمام
whole length	تمام قد
fullest	تمام
thru	تمام
complete	تمام
whole	تمام
through	تمام
out and out	تمام
out-and-out	تمام
yame	تمام
all night	در تمام شب
incomplete	نا تمام
It's over.	تمام شد.
entire	تمام
rounded	پر تمام
lion's share	تمام
thorough	تمام
it is all up	تمام شد
mast high	تمام افراشته
fulfilled	تمام کردن
fulfilling	تمام کردن
fulfills	تمام کردن
short measure full measure	پیمانه تمام
payment in full	پرداخت تمام
forth	تمام کردن
fulfil	تمام کردن
over with	تمام شده
full-blown	تمام شگفته
the full of the moon	ماه تمام
the game is up	بازی تمام شد
finishing	تمام کاری
integrating	تمام کردن
spring-clean	تمام وکمالتمیزکردن
rounds complete	تیر تمام شد
pukka	تمام عیار
round d.	دوجین تمام
pucka	تمام عیار
lie in	تمام شدن
lie-in	تمام شدن
run out of	تمام کردن
all-	: همه تمام
processor	تمام کننده
all	: همه تمام
full-time	تمام وقت
in full fig	درلباس تمام
in full	تمام وکمال
fulfils	تمام کردن
through	تمام شده
integrates	تمام کردن
par excellence	به تمام معنی
out	در بیرون تمام
fuller	کامل تر تمام تر
thoroughgoing	تمام وکمال
thru	تمام شده
full-page	تمام صفحه
rounded	تمام شده
full-scale	تمام عیار
inchoate	نیمه تمام
use up	تمام کردن
passes	تمام شدن
passed	تمام شدن
out-	در بیرون تمام
outed	در بیرون تمام
sterling	تمام عیار
dyed-in-the-wool	تمام عیار
A whole week	یک هفته تمام
dyed-in-the-wool	به تمام معنی
dyed-in-the-wool	تمام و کمال
yearlong	یکسال تمام
yean round	در تمام سال
the whole world	تمام دنیا
wrap up	تمام شدن
goes	تمام شدن
go	تمام شدن
whole hog	تمام راه
pass	تمام شدن
main	مهم تمام
exhausted	تمام شده
to draw to an end	تمام شدن
to blow over	تمام شدن
attain	تمام کردن
attained	تمام کردن
attaining	تمام کردن
attains	تمام کردن
three whole years	سه سال تمام
thorough going	تمام وکمال
thoro	تمام وکمال
thoro	کامل تمام
to eat up	تمام کردن
get (something) over with <idiom>	تمام کردن
to fill out	تمام کردن
main	بزرگ تمام
all day long <idiom>	تمام روز
unfinished	تمام نشده
to see through	تمام کردن
to see out	تمام کردن
give out <idiom>	تمام شده
to run away with	تمام کردن
go through with <idiom>	تمام کردن
cosines	جیب تمام
cosine	جیب تمام
to finish off	تمام کردن
integrate	تمام کردن
finished	تمام شده
full pay	مواجب تمام
full	تمام قدرت
full	تمام تکمیل
full tracked	تمام زنجیر
full view	نمای تمام رخ
finisher	تمام کننده
full wave	تمام موج
fiddle away	تمام کردن
f. sixmiles	6میل تمام
full word	تمام کلمه
fullmouthed	تمام دندان
fullword	تمام کلمه
fully automatic	تمام اتوماتیک
f. and fell	تمام بودن
fully automatic machine	تمام اتومات
defunct	تمام شده
fullest	تمام تکمیل
full adder	تمام افزایشگر
full pay	حقوق تمام
due	تمام شده
full scale	تمام عیار
full screen	تمام صفحه
full orbed	تمام روشن
full mouthed	تمام دندان
full moon	ماه تمام
full duplex	تمام دو رشتهای
full subtractor	تمام کاهشگر
full blown	تمام کامل
full time	تمام روز
full blown	تمام شکفته
fulfill	تمام کردن
full tracked	تمام شنی
peter	تمام شدن
full automatic	تمام اتوماتیک
fullest	تمام قدرت
full-blown	تمام کامل
cosecant	قطرفل تمام
depletable	تمام شدنی
an a fact	تمام شده
ammo zero	مهمات تمام
all this	تمام اینها
all risks	تمام خطرات
all out	باشدت تمام
all d.	در تمام روز
body and soul <idiom>	با تمام وجود
consumptible	تمام شدنی
he is fifty	تمام دارد
holosymmetric	تمام وجه
holohedron	تمام وجهی
holohedral	تمام وجه
integral	کامل تمام
completive	تمام کننده
by all means	با تمام وسائل
consummative	تمام کننده
unfailing	تمام نشدنی
end of mission	ماموریت تمام
exhaustible	تمام شدنی
wholly	تمام وکمال
hade	شیب تمام
best of both worlds <idiom>	تمام مزایا
get through	تمام کردن
give out	تمام شدن
load	گذاشتن
put	گذاشتن
lays	گذاشتن
to take in	تو گذاشتن
lay	گذاشتن
to trample on	گذاشتن
putting	گذاشتن
let	گذاشتن