English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English Persian
moraine سنگ وخاکی که دراثر توده یخ غلتان جابجاوانباشته شود
Other Matches
icefall توده یخ غلتان
glacier توده یخ غلتان
iceberg توده یخ غلتان
glaciers توده یخ غلتان
icebergs توده یخ غلتان
tump توده درختان واقع بر روی تپه توده
the roller beette گه غلتان
rolling غلتان
trundler غلتان
surge موج غلتان
tumbuy or dung که غلتان گوگردانک
surges موج غلتان
surged موج غلتان
moving average میانگین غلتان
rolling plan برنامه غلتان
rollers بام غلتان استوانه
roller بام غلتان استوانه
scarab تکه جواهر سوسک سرگین غلتان
logrolling عمل غلتان الوار وکنده درخت وانداختن ان برودخانه
By a happy coincidence. دراثر حسن تصادف
to fog off دراثر رطوبت پوسیدن
windbound متوقف دراثر باد
ether extract ماده الی محلول دراثر
to d. in one's bed دراثر پیری یا بیماری مردن
electrocution کشتن یا مرگ دراثر برق
companionate بهم پیوسته دراثر اتحادواشتراک
frost hoil ازدیاد حجم دراثر یخبندان بادکردگی
suntan قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
strain hardening سخت شدن فلز دراثر تغییرشکل نسبی
photoglyph صفخهای که دراثر روشنایی حکاکی شده باشد
sea fire شب تابی دریا دراثر جانوران شب تاب وغیره
suntans قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
lunitidal وابسته بحرکت جزر ومد دراثر ماه
psychomotor ناشی از حرکات عضلانی دراثر عمل فکری
cacogenesis فساد نژادی دراثر حفظ وابقاء صفات بد
boggle دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
catalysts عامل فعل وانفعال اجسام شیمیایی دراثر مجاورت
sympathetic detonation انفجاری که دراثر انفجار مواد منفجره دیگررخ میدهد
sbend distortion لرزش تصویر دراثر حرکت زیگزاکی انتن رادار
windage کاهش دور وسیله گردنده دراثر پسای هوا
catalyst عامل فعل وانفعال اجسام شیمیایی دراثر مجاورت
form utility کیفیتی که دراثر جمع اوری و بسته بندی مواد اولیه
downwash زاویه انحراف هوا بطرف پایین دراثر برخورد با یک ایرفویل
hunting حرکت سریع لوله تانک به بالا و پایین دراثر تعقیب خودکار با رادار
electromagnetic wave موجی که دراثر تاثیرشدت میدان الکتریسته و مغناطیسی یا تناوب همزمان برروی هم ایجاد میشود
evangelic پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو
evangelical پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو
hydrofoil سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
hydrofoils سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
sagging تاب برداشتن کشتی هوایی دراثر وجود نیروهای بسمت بالادر دو انتها و یا عدم نیروی برا در مرکز
contact burst preclusion ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
concentration cell corrosion نوعی برخورد که در ان اختلاف پتانسیل الکترودها دراثر اختلاف غلظت یونهاالکترولیت میباشد
frost heave برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
mercantilists مرکانتیلیست ها اقتصاددانانی که معتقد بودندرفاه اقتصادی یک کشور دراثر بوجود امدن مازاد در ترازپرداختها و تراکم طلا وسایرفلزات گرانقیمت افزایش می یابد
ptomaine مواد الی قلیایی سمی که دراثر پوسیدگی باکتریها برروی مواد ازتی تشکیل میگردد
bump ضربت ضربت حاصله دراثر تکان سخت
over break خاکبرداری اضافی و کندن وجابجا شدن اضافی خاک یاقطعات سنگی که دراثر موارمنفجره بدون اینکه بخواهیم کنده شود
mackle لکه یاخطی که دراثر تاشدن کاغد دوتایی چاپ شده باشد دوتایی چاپ شدن
apparent wander انحراف سمت ژیروسکوپی انحراف سمت ژیروسکوپ دراثر چرخش زمین
congeries توده
agglomeration توده
agglomerative توده شو
mass توده
pile توده
piled توده
aggregation توده
populace توده
hill توده
pyres توده
bulk توده
shelling توده
shell توده
shock توده
shocks توده
shocked توده
masses توده
cumulation توده
shells توده
massing توده
conglomerations توده
clotting توده
accumulation توده
stack توده
stacked توده
varletry توده
stacks توده
conglomeration توده
the vulgar توده
accumulations توده
the masses توده
wad توده
clots توده
clot توده
lot توده
aggregate توده
heap توده
aggregates توده
volume توده
volumes توده
heaping توده
esquillage توده
the many توده
wads توده
cumuli توده
the rabble توده
ratag توده
ricking توده
ricks توده
heaps توده
ruck توده
oodles توده
dollop توده
dollops توده
hills توده
pyre توده
riff raff توده
stand توده
cumulus توده
tag rag توده
plebs توده
sand pile توده شن
rick توده
block توده
ricked توده
blocked توده
blocks توده
massive توده
massively توده
rucks توده
air mass توده هوا
popular توده پسند
snowdrifts برف توده
accumulation of snow توده برف
snowdrift برف توده
aggregation اجتماع توده
agglomerate توده انبوه
populace توده مردم
riffraff زیادی توده
stacker توده کننده
snow drift توده برف
sand pile توده ماسه
sand hill ریگ توده
roturier عضو توده
rolling mass توده غلطان
pig iron اهن توده
the multitude توده مردم
the rank and file توده ارتش
wadable توده کردنی
mass squad گروه توده
the million توده مردم
midden توده کثافت
dunghill توده مزبله
cumulate توده کردن
critical mass توده حساس
critical mass توده مهم
coacervate توده شده
cesspool توده کثافت
biomass زیست توده
biomass زیوه توده
dunghill توده فضولات
pig lead توده سرب
glomeration توده شدن
midden توده فضله
massed fire اتش توده
mass psychology روانشناسی توده ها
mass formation ارایش توده
mass concrete بتن توده
in mass به شکل توده
heap of sand توده ماسه
gomerulus توده طوماری
biomass توده زنده
lumps توده کردن
demos توده مردم
stacks توده کردن
mass توده مردم
mass انبوه توده
woodpiles توده چوب
stacks توده اجر
woodpile توده چوب
bulk توده اکثریت
gross وحشی توده
hoi polloi توده مردم
cairns توده سنگ
stacked توده اجر
masses انبوه توده
plebeians توده مردم
plebeian توده مردم
shocks توده کردن
shocked توده کردن
shock توده کردن
stack توده کردن
stack توده اجر
massing توده مردم
massing انبوه توده
stacked توده کردن
masses توده مردم
cairn توده سنگ
massifs توده سنگ
compiles توده کردن
fire storm توده اتش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com