English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
c. prefrential shares سهامی که سود پس افتاده انهایکی باسود جاری انهاپرداخته شود
Other Matches
cum dividend باسود
by the skin of one's teeth <idiom> باسود بسیار اندک
isothermal line خطی که بوسیله ان جاهایی که گرمای متوسط سالیانه انهایکی است
drivel اب دهان جاری ساختن از دهن یا بینی جاری شدن دری وری سخن گفتن
customs of the services مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
behind the times <idiom> از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
current cost accounting حسابداری هزینه جاری حسابداری براساس نرخ های جاری
partnership سهامی
partnerships سهامی
joint stock سهامی
joint stock company شرکت سهامی
stock company شرکت سهامی
joint stock شرکت سهامی
joint-stock company شرکت سهامی
joint-stock companies شرکت سهامی
corporations شرکت سهامی
corporation شرکت سهامی
public companies شرکت سهامی عام
private joint stock company شرکت سهامی خاص
public company شرکت سهامی عام
public corporation شرکت سهامی عام
corporate tax مالیات بر شرکت سهامی
corporate profit سود شرکت سهامی
major corporation شرکت سهامی بزرگ
joint stock partnership شرکت مختلط سهامی
public joint stock company شرکت سهامی عام
managing board کمیته مباشر [شرکت سهامی]
limited partnership شرکت مختلط غیر سهامی
management board کمیته مباشر [شرکت سهامی]
Iran Carpet Company شرکت سهامی فرش ایران
board of management کمیته مباشر [شرکت سهامی]
board of managers کمیته مباشر [شرکت سهامی]
actionary دارندهء سهام شرکت سهامی سهامدار
exchanged جای معاملات ارزی و سهامی بورس
exchange جای معاملات ارزی و سهامی بورس
exchanges جای معاملات ارزی و سهامی بورس
auditor حسابرس مفتش یا بازرس در شرکتهای سهامی
limited partnership شرکت مختلط غیر سهامی مضاربه
auditors حسابرس مفتش یا بازرس در شرکتهای سهامی
exchanging جای معاملات ارزی و سهامی بورس
qualifying shares سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
shed خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds خون جاری ساختن جاری ساختن
running key [کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
capital stock سهام سرمایه سهامی که به عنوان سرمایه به شرکت اورده میشود
downfallen افتاده
footworn از پا افتاده
modest افتاده
mellowed جا افتاده
ripest جا افتاده
riper جا افتاده
ripe جا افتاده
low افتاده
the meshes of a sieve mesh در هم افتاده
old hat از مد افتاده
meek افتاده
flagging افتاده
mellowing جا افتاده
elliptic افتاده
unassuming افتاده
old fashioned از مد افتاده
mellows جا افتاده
fallen افتاده
archaic <adj.> از مد افتاده
whacked <adj.> از پا افتاده
mellow جا افتاده
crest fallen افتاده
whacked از پا افتاده
out of date از مد افتاده
limited company شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
remotely دور افتاده
copybook پیشپا افتاده
lame ducks از کار افتاده
tatty پیش پا افتاده
compromised در خطراکتشاف افتاده
compromised به خطر افتاده
winded از نفس افتاده
old hat پیش پا افتاده
out of order از کار افتاده
lame duck از کار افتاده
short of breath از نفس افتاده
delayed عقب افتاده
protrudent بیرون افتاده
slacks جای افتاده یا شل
proleptic پیش افتاده
recluse دور افتاده
recluses دور افتاده
outstanding عقب افتاده
outstandingly عقب افتاده
slackest جای افتاده یا شل
slack جای افتاده یا شل
overlapping روی هم افتاده گی
overlapping رویهم افتاده
short winded از نفس افتاده
commonplace پیش پا افتاده
banal پیش پا افتاده
seedy از کار افتاده
with fingers interlocked با انگشتان در هم افتاده
unregarded ازقلم افتاده
delayed به تاخیر افتاده
unassertive افتاده حال
meshed درهم جا افتاده
prostrate بخاک افتاده
ordinary پیش پا افتاده
prostrated بخاک افتاده
prostrates بخاک افتاده
prostrating بخاک افتاده
outland دور افتاده
arrear بدهی پس افتاده
hors de combat از کار افتاده
hanging gale اجاره پس افتاده
backwards عقب افتاده
lowlier صغیر افتاده
lowliest صغیر افتاده
lowly صغیر افتاده
jugate روی هم افتاده
retarded عقب افتاده
backrent اجارهء پس افتاده
outlying دور افتاده
happened <past-p.> اتفاق افتاده
he fell prone دمر افتاده
dowm از کار افتاده
impassionate بهوس افتاده
in register روی هم افتاده
backward عقب افتاده
demimonde عقب افتاده
deferred credits درامد پس افتاده
decurrent پایین افتاده
cyma recta موجی افتاده
occurred <past-p.> اتفاق افتاده
back rent اجاره پس افتاده
back بدهی پس افتاده
obsolete ازکار افتاده
installed از کار افتاده
deadlines از کار افتاده
out-of-date <idiom> از مد افتاده (دمد)
nutant پایین افتاده
mity کزم افتاده
not operationally ready از کار افتاده
trite پیش پا افتاده
noneffective از کار افتاده
long face لب و لوچه افتاده
deadline از کار افتاده
obvolute رویهم افتاده
deferred عقب افتاده
backs بدهی پس افتاده
interfluous در هم جاری
running water اب جاری
groovy جاری
actuals جاری
sister in law جاری
interfluent در هم جاری
sluicy جاری
current cell سل جاری
pourer جاری
gushing جاری
going جاری
volant جاری
current جاری
running جاری
currents جاری
present-day جاری
seedy بتخم افتاده مندرس
evader دور افتاده از یکان
out of gear ازدنده بیرون افتاده
quotidian روزمره پیش پا افتاده
inferior calyx کاسه پایین افتاده
back pay حقوق عقب افتاده
arrears بدهیهای عقب افتاده
leading current شدت پیش افتاده
arrear دین عقب افتاده
outfield مزرعه دور افتاده
outback جای دور افتاده
interjacent میانی در میان افتاده
outposts پاسگاه دور افتاده
outpost پاسگاه دور افتاده
well-worn پیش پا افتاده معمولی
well worn پیش پا افتاده معمولی
inferior ovary تخمدان پایین افتاده
allopatric جداگانه اتفاق افتاده
defeature از شکل افتاده گی بیقوارگی
back rent کرایه عقب افتاده
to have bad luck <idiom> از اسب افتاده بودن
stalled tank تانک از کار افتاده
slothful دیرپای عقب افتاده
serotine عقب افتاده دیر رس
Arrears of work . Back log of work . کارهای عقب افتاده
pulled شکسته شده افتاده
logjam کارهای عقب افتاده
remote site محل دور افتاده
self-effacing باحیا افتاده فروتن
seared خشکیده از کار افتاده
sears خشکیده از کار افتاده
sear خشکیده از کار افتاده
Underdeveloped ( backward) countries . کشورهای عقب افتاده
The coin is at the bottom of the pond . سکه افتاده کف حوض
to be out of luck <idiom> از اسب افتاده بودن
current assets دارائیهای جاری
current assets دارایی جاری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com