English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 86 (8 milliseconds)
English Persian
Every three days . سه روز درمیان
Search result with all words
break in درمیان صحبت کسی دویدن
break-in درمیان صحبت کسی دویدن
break-ins درمیان صحبت کسی دویدن
in :درمیان گذاشتن جمع کردن
in- :درمیان گذاشتن جمع کردن
gofer کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
gofers کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
gophers کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
enclose درمیان گذاشتن
encloses درمیان گذاشتن
enclosing درمیان گذاشتن
intermediate درمیان اینده مداخله کننده
amidst درمیان
alternate یک درمیان
alternate یک درمیان امدن متناوب
alternated یک درمیان
alternated یک درمیان امدن متناوب
alternates یک درمیان
alternates یک درمیان امدن متناوب
amid درمیان
midst درمیان
adopt درمیان خود پذیرفتن
adopting درمیان خود پذیرفتن
adopts درمیان خود پذیرفتن
interject درمیان انداختن
interjected درمیان انداختن
interjecting درمیان انداختن
interjects درمیان انداختن
mediate واقع درمیان غیر مستقیم
mediate درمیان واقع شدن
mediated واقع درمیان غیر مستقیم
mediated درمیان واقع شدن
mediates واقع درمیان غیر مستقیم
mediates درمیان واقع شدن
mediating واقع درمیان غیر مستقیم
mediating درمیان واقع شدن
affiliate درمیان خودپذیرفتن
affiliated درمیان خودپذیرفتن
affiliates درمیان خودپذیرفتن
affiliating درمیان خودپذیرفتن
between درمیان
among درمیان درزمرهء
across ازاین سو بان سو درمیان
altern یک درمیان
amid ships درمیان کشتی
amidships درمیان کشتی
bass viol ویالن بزرگ بم که درمیان زانوهاگذاشته شود
betwixt درمیان
bran pie فرف بزرگ پراز سبوس که اسباب بازیهایی درمیان ان پنهان می کنند
canoness زنی که درمیان جامعه مذهبی یادانشکدهای با سایراهل ان زندگی کند
cross file یک درمیان در دو جهت قراردادن
d. about یک روز درمیان
every other d. یک روز درمیان
every other day یک روز درمیان
double space یک خط درمیان نوشتن
endobiotic زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
epenthesis الحاق حرفی درمیان کلمه
epizootic منتشر شونده درمیان جانوران
extensiontable میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
in between درمیان
tween درمیان
intercurreace مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
intercurrent مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
interlucent درمیان درخشنده
interscholastic واقع شونده درمیان اموزشگاه ها
intervale پارچهای از زمین پست درمیان تپههای یا در کناررودها
intra پیشوند بمعنی در داخل ودرتوی و در درون و درمیان
medially چنانکه درمیان باشد
midship واقع درمیان کشتی
pierglass اینه قدی درمیان دوپنجره
pyrenran وابسته به کوهای PYRENEES درمیان فرانسه و اسپانی
quadrages imal وابسته به چله روزه وپرهیزکه درمیان نصارامعمول است
ruderal روینده درمیان مواد پوسیده وفاسد
storage interleaving درمیان انباره جای دادن
to get in a word edgeways سخنی درمیان حرف ادم پرگوپراندان
to knit peace between nations ملت هاراباهم اشتی دادن صلح درمیان ملل منعقدکردن
to put in درمیان اوردن نقل قول کردن
to run the gauntlet درمیان دوردیف ازمردم گرفتارشدن وازدوسوازاردیدن
to stand across the road درمیان جاده ایستادن
triggerman ادمکش سریع العمل درمیان جماعت اوباش
triple space دو خط درمیان کردن
twixt درمیان
water plate بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
Among the people . درمیان مردم
Every other day . On alternate days . یکروز درمیان
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com