Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
air break swich
سوئیچ قطع شونده هوایی
Other Matches
nike ajax
نوعی موشک ضد هوایی هدایت شونده
nike hercules
موشک ضد هوایی نایک هرکولس هدایت شونده
mauler
نوعی موشک هدایت شونده باسکوی خود کششی مخصوص پدافند هوایی
precipitates
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
self reacting
بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
precipitated
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitate
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitating
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
igniter switch
سوئیچ احتراق
limit switch
لیمیت سوئیچ
starter switch
سوئیچ استارتر
key switch
سوئیچ کلید
dip switch
دیپ سوئیچ
programmer's switch
سوئیچ برنامه
progarm switch
سوئیچ برنامه
electronic switch
سوئیچ الکترونی
input selector switch
سوئیچ سلکتور ورودی
ectuating switch
سوئیچ راه اندازی
disconnection switch
سوئیچ قطع کننده
hand selector switch
سوئیچ سلکتور دستی
airlift service
سرویس حمل و نقل هوایی خدمات ترابری هوایی قسمت ترابری هوایی
multi section type rotary switch
سوئیچ گردان نوع چند مقطعی
centrifugal starting switch
سوئیچ راه اندازی گریز ازمرکز
timer switch
سوئیچ تایمر کلید برنامه ریزی شده
debounce
جلوگیری از محسوس بسته شدنهای نادرست یا جعلی یک کلید یا سوئیچ
holidays
تولید رخنه در عکاسی هوایی محوطه پوشیده نشده درعکاسی هوایی
telling
مخابره اطلاعات به دست امده از تجسس هوایی به یکانهای پدافند هوایی
holiday
تولید رخنه در عکاسی هوایی محوطه پوشیده نشده درعکاسی هوایی
antiair warfare
جنگ ضدبرتری هوایی نبرد بر علیه برتری هوایی دشمن
air policing
عملیات گشت زنی هوایی پاسوری هوایی در زمان صلح
restrictive fire plan
طرح اتش محدود کننده حرکات هوایی یا تامینی هوایی
sense switch
سوئیچ حساس کنسول کامپیوتری که ممکن است یک برنامه برای پاسخ گیری به ان سیگنال بفرستد
i stay
در رهگیری هوایی به علامت ماموریت گشت هوایی راتحویل گرفتم اعلام میشود
pounce
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pouncing
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounces
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
line chief
افسرجزء نیروی هوایی که درفرود امدن وبرخاستن هواپیمادرخطوط هوایی نظارت میکند
pounced
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
broadcast controlled air interception
نوعی رهگیری هوایی که هواپیمای رهگیر را مداوم درجریان تک هوایی دشمن قرارمی دهند
air delivery container
جعبههای مخصوص حمل بارهای هوایی جعبه حامل بار در نقل و انتقال هوایی
air sentinel
گارد هوایی نگهبان مخصوص اعلام خطرتک هوایی
steered
در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید
steer
در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید
steers
در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید
pigeons
در رهگیری هوایی یعنی اینکه گرای مغناطیسی و مسافت پایگاه هوایی از هواپیما این قدر است
pigeon
در رهگیری هوایی یعنی اینکه گرای مغناطیسی و مسافت پایگاه هوایی از هواپیما این قدر است
air scoop
چاه هوایی صفحه تنظیم دریچه هوایی
flak
گلوله خودترکان ضد هوایی توپ پدافند هوایی
sleeve target
هدف کش هوایی استوانهای برای تیراندازی ضد هوایی
fly through
عبور هدف هوایی از مخروط اتش ضد هوایی تقاطع هدف با اتش ضد هوایی
air pilots
خلبانان نیروی هوایی راهنمایان هوایی
air interdiction
عملیات ممانعتی هوایی ممانعت هوایی
air superiority
برتری موقت هوایی رجحان هوایی
aviation pay
معاش هوایی سختی خدمت هوایی
air suprmacy
برتری کامل هوایی سیادت هوایی
carrier air group
دو یا چند گردان هوایی که درروی یک ناو مستقر باشند گروه هوایی ناو هواپیمابر
airs
هوایی هواپیمایی نیروی هوایی
air material
ماتریل هوایی وسایل هوایی
aired
هوایی هواپیمایی نیروی هوایی
air branch
قسمت هوایی رسته هوایی
notice to airmen
اعلامیه هوایی یا اعلان هوایی
air
هوایی هواپیمایی نیروی هوایی
code panel
رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
tropopause
منطقه چاه هوایی جوی بین استراتوسفر و تروپوسفر منطقه سکته هوایی
splash
ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
splashes
ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
splashing
ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
air station
ایستگاه عکس برداری هوایی نقطه تمرکز عکسبرداری هوایی ایستگاه هواشناسی
air picket
هواپیمای مخصوص اکتشاف و گزارش و ردیابی هواپیماو موشکهای دشمن هواپیمای گشتی هوایی هواپیمای پیشقراول هوایی
air photographic
شناسایی از طریق عکسبرداری هوایی شناسایی با استفاده ازعکس هوایی
tactical air controler
افسر کنترل عملیات هوایی مسئول مرکز کنترل هوایی
call mission
درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
air scout
هواپیمای دیده ور هوایی هواپیمای مخصوص گشت زنی هوایی
airlift command
فرماندهی ترابری هوایی قسمت حمل و نقل هوایی فرماندهی حمل و نقل هوایی
photogrammetry
علم تهیه نقشه از روی عکس هوایی یا اندازه گیری فواصل زمینی از روی عکس هوایی
emergency scramble
درگیری اضطراری هوایی فرمان درگیری سریع هوایی
air defense commander
فرماندهی پدافند هوایی فرمانده پدافند هوایی یک منطقه
airspace prohibited area
منطقه ممنوعه هوایی منطقه منع پرواز هوایی
airlift capacity
مقدورات ترابری هوایی مقدورات حمل و نقل هوایی
air search attack unit
تیم تجسس و نابودی هوایی تیم تک اکتشافی هوایی
channel airlift
سرویس حمل و نقل هوایی موجود در هر یکان خدمات حمل و نقل هوایی امادی
dispersal airfield
فرودگاههای مخصوص تفرقه هوایی فرودگاه مخصوص تفرقه در اماده باش هوایی
trimetrogon
عکاسی هوایی با استفاده ازسه بعد یا صفحه سه بعدی عکاسی سه بعدی هوایی
air survey photography
عکسبرداری تجسسی هوایی عکسبرداری اکتشافی هوایی
airhead operations
عملیات مخصوص گرفتن سرپل هوایی عملیات تهیه سرپل هوایی
airlift control element
عنصر کنترل ترابری هوایی عنصر کنترل حمل و نقل هوایی
trunkair route
مسیر هوایی استراتژیکی مسیر حرکت و حمل و نقل استراتژیکی هوایی
combat airlift support
پشتیبانی رزمی حمل و نقل هوایی پشتیبانی رزمی ترابری هوایی
country cover diagram
دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
folding
تا شونده
vimineous
خم شونده
deliquescent
اب شونده
squashy
له شونده
diminishing
کم شونده
step down
کم شونده
chalk number
شماره سریال بار هوایی شماره سریال حرکت هوایی
tactical air control center
مرکز کنترل نیروی هوایی تاکتیکی کنترل هوایی تاکتیکی
chalk commander
فرمانده سریال حرکت هوایی فرمانده سریال بار هوایی
air defense action area
منطقه پوشش پدافند هوایی منطقه عمل پدافند هوایی
erubescent
سرخ شونده
latescent
پنهان شونده
rarefactive
رقیق شونده
conducive
موجب شونده
liquescent
مایع شونده
locator
جایگزین شونده
recreant
تسلیم شونده
technical
دگرگون شونده
juvenescent
جوان شونده
restrainer
مانع شونده
introgresseive
داخل شونده
intrant
داخل شونده
riser
بلند شونده
menstruating
قاعده شونده
cumulative
جمع شونده
remittent
سبک شونده
redintegrate
تجدید شونده
clincher
متمسک شونده
clinchers
متمسک شونده
menstruating
بی نماز شونده
retractive
جمع شونده
eruptional
منفجر شونده
evanescent
محو شونده
ingoing
داخل شونده
ingoing
وارد شونده
gelable
ژلاتینی شونده
increscent
زیاد شونده
gelable
دلمه شونده
gray
سفید شونده
metastatic
جابجا شونده
hardenable
سخت شونده
osculant
واقع شونده
metabolic
دگرگون شونده
illative
منتج شونده
inbound
وارد شونده
migratory
جابجا شونده
napidescent
سنگ شونده
perfusive
پاشیده شونده
perfusive
پخش شونده
fusible
ذوب شونده
examinee
امتحان شونده
pulverulent
خرد شونده
excurrent
جاری شونده
meliorative
بهتر شونده
proliferous
تکثیر شونده
inhibitor
مانع شونده
inhibiter
مانع شونده
ingressive
داخل شونده
fill in
جانشین شونده
fly table
میز تا شونده
ingravescent
سخت تر شونده
foldaway
کوچک شونده
frondescent
برگ شونده
nigrescent
سیاه شونده
dilatant
گشاد شونده
frequenting
تکرار شونده
frequented
تکرار شونده
frequent
تکرار شونده
tensive
وخیم شونده
tilting board
صفحه کج شونده
decreasingly
بطورکم شونده
concretive
سفت شونده
concentrator
متمرکز شونده
accumulating
جمع شونده
frequents
تکرار شونده
deteriorative
بدتر شونده
accretive
زیاد شونده
accumulatively
بطورجمع شونده
acidific
ترش شونده
depreciable
مستهلک شونده
tabescent
لاغر شونده
deviator
منحرف شونده
adrenergic
فعال شونده
tensive
سفت شونده
incoming
وارد شونده
comparand
قیاس شونده
combinatory
ترکیب شونده
assimilatory
هم جنس شونده
analysand
تحلیل شونده
stretchier
گشاد شونده
stretchiest
گشاد شونده
stretchy
گشاد شونده
ameliorative
بهتر شونده
entrants
وارد شونده
base ejection
پرتاب شونده از ته
aggravative
بدتر شونده
virescent
سبز شونده
coagulable
دلمه شونده
insured
بیمه شونده
clotty
دلمه شونده
clastic
تقسیم شونده
clastic
جدا شونده
changful
دگرگون شونده
changful
جوربجور شونده
causative
سبب شونده
entrant
وارد شونده
revulsive
جابجا شونده
acquiescent
راضی شونده
emissive
خارج شونده
reactive
منعکس شونده
emanative
صادر شونده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com