English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
literacy سواد خواندن ونوشتن
Other Matches
the three r's خواندن ونوشتن وحساب
he cannot read or write خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he could read the future خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
Every one is supposed to know to read and write . فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
head crash برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
head switching فعال کردن نوک خواندن ونوشتن به هنگام خوانده ونوشته شدن اطلاعات توسط دستگاه ذخیره با دستیابی تصادفی
lilts اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilt اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
unlearned بی سواد
transcript سواد
unlettered بی سواد
transcripts سواد
illiterate بی سواد
night soil سواد
copied سواد
copies سواد
copy سواد
copying سواد
literacy سواد
hedge priest اخوندبی سواد
make a copy of سواد برداشت
hedge priest کشی بی سواد
literacy test ازمون سواد
cetified copy سواد مصدق
certified copy سواد مصدق
transcriptions نسخه برداری سواد
booboisie طبقه بی سواد وجاهل
ignoramus شخص کاملا بی سواد
ignoramuses شخص کاملا بی سواد
transcriptions سواد برداری رونوشت
transcription نسخه برداری سواد
transcription سواد برداری رونوشت
What percentage of the people are literate? چند درصد مردم با سواد هستند ؟
middlebrow شخص با سواد وبدون تحصیلات عالیه
read head هد خواندن راس خواندن
extend فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extends فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extending فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
transcribe استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribed استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribes استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribing استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
read خواندن
intone خواندن
intones خواندن
intoning خواندن
readings خواندن
misreads بد خواندن
reading خواندن
rhapsodiz خواندن
reads خواندن
misreading بد خواندن
misread بد خواندن
to take lessons یا خواندن
reading age سن خواندن
lip read لب خواندن
lip-read لب خواندن
lip-reads لب خواندن
intoned خواندن
recitations از بر خواندن
recitation از بر خواندن
cantillate با اواز خواندن
criminiate مرجم خواندن
criminate مجرم خواندن
parallel reading خواندن موازی
destructive read خواندن مخرب
bastardize حرامزاده خواندن
nondestructive read خواندن غیرمخرب
lulls لالایی خواندن
lulling لالایی خواندن
lulled لالایی خواندن
bragging رجز خواندن
brags رجز خواندن
beatifies مبارک خواندن
beatify مبارک خواندن
beatifying مبارک خواندن
misread غلط خواندن
misreading غلط خواندن
misreads غلط خواندن
scan با وزن خواندن
lullabies لالایی خواندن
lullaby لالایی خواندن
chortle سرودوتسبیح خواندن
chortled سرودوتسبیح خواندن
chortles سرودوتسبیح خواندن
chortling سرودوتسبیح خواندن
scans با وزن خواندن
bragged رجز خواندن
brag رجز خواندن
perusing بدقت خواندن
lull لالایی خواندن
numerate خواندن یاشمردن
spells پی بردن به خواندن
spelled پی بردن به خواندن
cite به دادگاه خواندن
cited به دادگاه خواندن
cites به دادگاه خواندن
citing به دادگاه خواندن
spell پی بردن به خواندن
chitter اواز خواندن
trills با تحریر خواندن
trilled با تحریر خواندن
trill با تحریر خواندن
peruse بدقت خواندن
perused بدقت خواندن
peruses بدقت خواندن
scanned با وزن خواندن
unreadable غیرقابل خواندن
rhapsodiz از بر خواندن سرودن
to read wrong اشتباه [ی] خواندن
rehearsal تمرین از بر خواندن
rehearsals تمرین از بر خواندن
readout خواندن بازخواندن
reading station ایستگاه خواندن
reading span فراخنای خواندن
boast رجز خواندن
boasted رجز خواندن
boasts رجز خواندن
reading readiness امادگی خواندن
to bid d. to بمبارزه خواندن
unreadable نامستحق خواندن
To misread the facts . To infer wrongly . کور خواندن
to read out بلند خواندن
beatified مبارک خواندن
to go to school درس خواندن
to glance بشتاب خواندن
to throw down the glove بمبارزه خواندن
to fling down the gauntlet بمبارزه خواندن
to call to witness بگواهی خواندن
reading speed سرعت خواندن
readable قابل خواندن
reading rate سرعت خواندن
psalmodize زبور خواندن
r/w خواندن- نوشتن
raw head نوک خواندن
to song a song سرود خواندن
read pulse تپش خواندن
read head نوک خواندن
read strobe بارقه خواندن
reading quotient بهر خواندن
quirister باجمع خواندن
reading disability ناتوانی در خواندن
read/write خواندن- نوشتن
reading habit عادت خواندن
readability قابلیت خواندن
when reading a book در حال خواندن کتابی
sing تصنیف اواز خواندن
sing سرود خواندن سراییدن
to read through something چیزی را کاملا خواندن
speak one's piece <idiom> فکر کسی را خواندن
see through <idiom> فکر کسی را خواندن
sings تصنیف اواز خواندن
To read someone s mind (thoughts). فکر کسی را خواندن
bidden خواندن پیشنهاد دادن
sings سرود خواندن سراییدن
reciting با صدایی موزون خواندن
to read over something چیزی را کاملا خواندن
recite با صدایی موزون خواندن
recited با صدایی موزون خواندن
recites با صدایی موزون خواندن
photodigital memory خواندن چند بار
psalm سرود مذهبی خواندن
chants سرود یا اهنگ خواندن
psalms سرود مذهبی خواندن
chanted سرود یا اهنگ خواندن
chant سرود یا اهنگ خواندن
chanting سرود یا اهنگ خواندن
to get wise to someone <idiom> دست کسی را خواندن
to study for the bar درس حقوق خواندن
paganize کافرو زندیق خواندن
to choir a hymn سرودی راباهم خواندن
literacy قادر به خواندن بودن
studying درس خواندن خوانش
reemploy دوباره بخدمت خواندن
vocal اوازی ویژه خواندن
vocals اوازی ویژه خواندن
read/write head نوک خواندن / نوشتن
direct read after write خواندن مستقیم پس از نوشتن
read write privilege امتیاز خواندن- نوشتن
read write head نوک خواندن و نوشتن
he took to books پرداخت به کتاب خواندن
read write cycle چرخه خواندن و نوشتن
read restore cycle چرخه خواندن و ترمیم
nondestructive خواندن غیر مخرب
nonoverlap processing روشی که به وسیله ان خواندن
orate نطق کردن خواندن
study درس خواندن خوانش
studies درس خواندن خوانش
to strike up خواندن یازدن اغازکردن
invite خواندن وعده گرفتن
skim بطور سطحی خواندن
invited خواندن وعده گرفتن
skimmed بطور سطحی خواندن
skims بطور سطحی خواندن
invites خواندن وعده گرفتن
to serve with a summons با خواست برگ خواندن
to tune up خواندن ونواختن اغازکردن
To drum something into someones head . مطلبی را به گوش کسی خواندن
to read over something چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read through something چیزی را از اول تا آخر خواندن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com