English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 223 (46 milliseconds)
English Persian
saddle سواری کردن
saddled سواری کردن
saddles سواری کردن
jumble سواری کردن
jumbled سواری کردن
jumbles سواری کردن
jumbling سواری کردن
to take a drive سواری کردن
to take a ride سواری کردن
Search result with all words
slide سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
slides سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
drive سواری کردن کوبیدن
drives سواری کردن کوبیدن
scooter روروک مخصوص بچه ها قایق موتوری ته پهن روروک سواری کردن
scooters روروک مخصوص بچه ها قایق موتوری ته پهن روروک سواری کردن
bicycle دوچرخه سواری کردن
bicycles دوچرخه سواری کردن
caroche نوعی کالسکه یادرشکه درشکه سواری کردن
to go by bicycle دوچرخه سواری کردن
to ride a bicycle دوچرخه سواری کردن
to bike دوچرخه سواری کردن [اصطلاح روزمره]
to offer somebody a lift به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
[Could I] give you a lift? [colloquial] به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
Other Matches
Woman sitting on the man کیر سواری
riding سواری
ride سواری
rides سواری
driving سواری
manege اسب سواری
jockeying اسب سواری
autos ماشین سواری
trooper اسب سواری
troopers اسب سواری
passenger car trailer تریلرخودروی سواری
motorcar خودرو سواری
hackney اسب سواری
auto ماشین سواری
amaxophobia سواری هراسی
equitation هنراسب سواری
saddler اسب سواری
top boot چکمه سواری
surf riding موج سواری
roadster اسب سواری
skim boarding موج سواری
surfing موج سواری
surfriding موج سواری
roadsters اسب سواری
cycling دوچرخه سواری
hacking jacket کت اسب سواری
hacking jackets کت اسب سواری
surf موج سواری
saddle horse اسب سواری
horsemanship اسب سواری
passenger car اتومبیل سواری
cavalcade سواری گردش سواره
drives رانش سواری دوندگی
joo choo seogi ایستادن اسب سواری
nag اسب کوچک سواری
equestrian مربوط به اسب سواری
hacking اسب سواری تفریحی
nagged اسب کوچک سواری
cavalcades سواری گردش سواره
nags اسب کوچک سواری
drive رانش سواری دوندگی
manege اموزشگاه اسب سواری
velodrome پیست دوچرخه سواری
habits لباس سواری زنانه
habit لباس سواری زنانه
to give somebody a lift به کسی سواری دادن
harness horse اسب سواری یا بارکش
to learn to ride سواری یاد گرفتن
surfboard تخته موج سواری
motor road جاده موتور سواری
surfboards تخته موج سواری
surfmanship مهارت در موج سواری
outride در سواری پیش افتادن از
riding habit جامه سواری زنانه
riding habits جامه سواری زنانه
bicycle path مسیر دوچرخه سواری
sailable قابل سواری دردریا
jodhpur شلوار چسبان سواری
to give somebody a ride به کسی سواری دادن
trooper اسب سواری نظامی
troopers اسب سواری نظامی
hotdogging board تخته کوتاه موج سواری
to hitch a lift [ride] from somebody سواری شدن [در خودروی کسی]
ride [American E] سواری [گردشگری] [خودرو رانی]
wake surfing موج سواری بدنبال قایق
lift سواری [گردشگری] [خودرو رانی]
charreada سواری مکزیکی اسب وحشی
body surf موج سواری بدون تخته
to stand treat هزینه مهمانی یا سواری رادادن
stage race مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
to get a ride with somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
to get a lift with somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
ap joo choom ایستادن اسب سواری بجلو
to get a lift from somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
stick تخته موج سواری شلاق
rodeo مسابقه سواری اسب یا گاووحشی
freestyle موج سواری بامانور ازاد
rodeos مسابقه سواری اسب یا گاووحشی
equitation هنر سواری و مهار اسب
barge تخته بزرگ موج سواری
windsurfing موج سواری با تخته و بادبان
windsurfers تخته موج سواری با بادبان
windsurfer تخته موج سواری با بادبان
malibu تخته فایبرگلاس موج سواری
barges تخته بزرگ موج سواری
eventing انواع مسابقه اسب سواری
barged تخته بزرگ موج سواری
noses دماغه جلویی تخته موج سواری
saddle bronc riding سواری بر اسب وحشی برای 01 ثانیه
nose دماغه جلویی تخته موج سواری
bodysurfing موج سواری روی سینه وشکم
australian pursuit مسابقه تعقیبی 8 نفره دوچرخه سواری
junk surf امواج نامناسب برای موج سواری
surf off دور نهایی مسابقه موج سواری
haute ecole تمرین اسب سواری از روی مانع
to tilt at the ring سر سواری حلقه اویزانی رابانوک نیزه برداشتن
to ride one's horse to death اسب خود رابا سواری زیادازپا در اوردن
hang ten سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
this ground rides soft این زمین برای سواری نرم است
tubing ورزش یا تفریح قایق سواری درمسیر رود
catch a rail برخورد تخته موج سواری باموج و سرنگونی
tourist trophy مسابقههای سالانه موتورسیکلت سواری درجزیره من انگلستان
banking track انحنای پیست دوچرخه سواری بطرف داخل
point race مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
italian pursuit مسابقه تعقیبی تیمی دوچرخه سواری از 2 تا 5 نفر
madison مسابقه دوچرخه سواری استقامت 6 روزه بین 2 تیم
cheats سواری تخته موج بدون جلو بردن بدن
stalling برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
pursuits مسابقه دوچرخه سواری انفرادی یا تیمی تعقیبی بازمانگیری
kermesse مسابقه دوچرخه سواری 3 تا5 مایل در شهر و خارج
cheat سواری تخته موج بدون جلو بردن بدن
stall برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
blown out رانده شدن تخته موج سواری با باد شدید
bareback riding سواری بدون زین برای 8ثانیه بر اسب وحشی
cheated سواری تخته موج بدون جلو بردن بدن
floater پاس ارام هوایی تخته بزرگ موج سواری
pursuit مسابقه دوچرخه سواری انفرادی یا تیمی تعقیبی بازمانگیری
guns تخته بزرگ وسنگین موج سواری برای موجهای سنگین
skim board تخته گرد یا مربع مستطیل برای موج سواری در اب کم عمق
big gun سرسخت در کسب امتیاز تخته سنگین و بزرگ موج سواری
serpentine سواری در طول مانژ با یک رشته پیچ و خمهادر سمت مخالف
gun تخته بزرگ وسنگین موج سواری برای موجهای سنگین
tilts شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
tilted شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
tilt شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
miss and out مسابقه دوچرخه سواری بین 3 نفر یا بیشتر که نفر اخرحذف میشود
banked track پیست اتومبیلرانی با انحنای برجسته پیست انحناداربرجسته دوچرخه سواری
goofy foot موج سواری که بجای پای چپ پای راست را روی تخته بجلو می گذارد
dude ranch گله داری واسب سواری وحشم داری
horsy معتاد به اسب سواری یا اسب دوانی
shoot the curl موج سواری در حفره موج
shoot the tube موج سواری در حفره موج
bell lap زنگ اخرین دور مسابقه دوچرخه سواری صدای زنگ در اخرین دور دو
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com