English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
in the irons سوار اسب بخصوصی شدن
Other Matches
staging سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
cavalry سوار نظامی سوار اسبی
intraspecies شامل گروه بخصوصی
it is particularly difficult یک اشکال بخصوصی دارد
intraspecific شامل گروه بخصوصی
horse guards گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
unclassified در ردیف بخصوصی قرار نگرفته
Methodism پیروی از متد یا روش بخصوصی
sectionalism طرفداری ازمحله یا استان بخصوصی
ward heeler کارچاق کن سیاسی ناحیه بخصوصی
bulbed cherrylock rivet نوع بخصوصی پرچ کور
stenophagous تغذیه کننده از جانور یانوع بخصوصی
stenohaline زیست کننده در اب شور به غلظت بخصوصی
career woman زنی که حرفهی بخصوصی را دنبال میکند
localization تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
career women زنی که حرفهی بخصوصی را دنبال میکند
monomaia جنون درمورد بخصوصی وسواس در چیزی
periods منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
period منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
soil conservation مهیا کردن خاک برای محصول بخصوصی
but for income قسمتی از درامد که به علت دخالت عامل بخصوصی عایدشده
cavalry man سوار در سوار نظام
bayed حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
bays حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
baying حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
bay حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
referendums حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referenda حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendum حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
full power اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
subschema زیرمجموعه با تغییر شکل دیدگاه منطقی از شمای پایگاه داده که مورد نیاز برنامه کاربردی استفاده کننده بخصوصی میباشدزیرشمای
returns گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
in the saddle سوار
horseback سوار
pieces سوار
piece سوار
outside ofa horse سوار
trooper سوار
troopers سوار
boarded سوار
horsewomen سوار
board سوار
horsewoman سوار
reinsman اسب سوار
cyclists دوچرخه سوار
ride سوار شدن
mounted سوار شده
rides سوار شدن
on stilts سوار چوب پا
on shipboard سوار کشتی
on board a ship سوار کشتی
horseman سوار کار
Mt سوار شدن
boot and saddle سوار شوید
surfer موج سوار
skim boarder موج سوار
board surfer موج سوار
biker موتورسیکلت سوار
biker دوچرخه سوار
modulation سوار سازی
bicyclist دوچرخه سوار
cavalier اسب سوار
cavalier سرباز سوار
acheval سوار بر اسب
rider سوار کار
riders سوار کار
chevalier سوار دلاور
enchase سوار کردن
Mts سوار شدن
horse man اسب سوار
fabricate سوار کردن
fabricated سوار کردن
fabricates سوار کردن
fabricating سوار کردن
horse breaker چابک سوار
get on سوار شدن
get in سوار شدن
armored cavalry سوار زرهی
equitant سوار بر اسب
equestrienne زن اسب سوار
rig سوار کردن
rigged سوار کردن
rigs سوار کردن
cavalry سوار زرهی
horseback سوار براسب
boaters زورق سوار
mounts سوار کردن
assemble سوار کردن
washine موج سوار زن
assembled سوار کردن
horsewomen سوار اسب
vedette قراول سوار
assembles سوار کردن
horsewoman سوار اسب
upping سوار براسب سر پا
modulate سوار کردن
modulates سوار کردن
modulating سوار کردن
mount سوار شدن بر
mount سوار کردن
mounts سوار شدن بر
canter سوار اسب
cantered سوار اسب
cantering سوار اسب
canters سوار اسب
up سوار براسب سر پا
upped سوار براسب سر پا
motorists ماشین سوار
motorist ماشین سوار
jockeys چابک سوار
horsemen اسب سوار
take up سوار کردن
jockey چابک سوار
horseman اسب سوار
equestrian اسب سوار
equestrian چابک سوار
tobogganer سورتمه سوار
tobogganist سورتمه سوار
cyclist دوچرخه سوار
pick up سوار کردن مسافر
to hitch مجانی سوار شدن
ridable رام و سوار شدنی
to hitchhike مجانی سوار شدن
rodeos نمایش سوار کاری
to go backpacking مجانی سوار شدن
rodeos سوار کاری کردن
to give somebody a ride کسی را سوار کردن
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
take on مسافر سوار کردن
dragon گردان سوار اسبی
dragons گردان سوار اسبی
reinsman سوار کار ماهر
To board a plane. سوار هواپیما شدن
To get on board. سوار کشتی شدن
To get into (ride in)a car . سوار اتوموبیل شدن
to ride for a fall بی پروا سوار شدن
to ride on a horse براسبی سوار شدن
light piece سوار سبک شطرنج
heavy piece سوار سنگین شطرنج
wheelman دوچرخه سوار شراعبان
jockey club باشگاه سوار کاران
to ride on a horse اسبی را سوار شدن
to ride shanks's mare سوار پای خودشدن
to take ship در کشتی سوار کردن
horseback archer کمانگیر سوار بر اسب
uhlan سوار نیزه دار
flatlander موج سوار کم استعداد
wheelsman دوچرخه سوار شراعبان
To mout a horse . سوار اسب شدن
coachload افراد سوار بر درشکه
cavalry unit یکان سوار نظام
setting up apparatus دستگاه سوار کردن
cuirassier سوار زره پوش
imbark در کشتی سوار کردن
staging area منطقه سوار شدن
mountie پلیس سوار کانادا
surfboat قایق موج سوار
enplane سوار هواپیما شدن
entrain سوار کردن کشیدن
unmounted سوار نشده پیاده
rodeo سوار کاری کردن
embarking درکشتی سوار کردن
staging سوار کردن جا دادن
modulate سوار کردن موج
modulates سوار کردن موج
modulating سوار کردن موج
set سوار کردن جاانداختن
embarked درکشتی سوار کردن
installs سوار کردن جادادن
embark درکشتی سوار کردن
installing سوار کردن جادادن
install سوار کردن جادادن
embarks درکشتی سوار کردن
jockeys اسب سوار حرفهای
sets سوار کردن جاانداختن
setting up سوار کردن جاانداختن
rodeo نمایش سوار کاری
jockey اسب سوار حرفهای
horse سواراسبی سوار شوید
mounting سوار کردن وسایل
assemble سوار کردن قطعات
assembles سوار کردن قطعات
assembled سوار کردن قطعات
pickup field محوطه سوار شدن درهواپیما
horsewoman مربی اسب سوار و اسبداری
helicopter team تیم سوار بر هلی کوپتر
horsewomen مربی اسب سوار و اسبداری
embarkation order ترتیب سوار شدن یا بارگیری
remounts برگشتن دوباره سوار کردن
remount برگشتن دوباره سوار کردن
mat surfer موج سوار صفحه پلاستیکی
remounted برگشتن دوباره سوار کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com