English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
up سوار براسب سر پا
upped سوار براسب سر پا
upping سوار براسب سر پا
Search result with all words
horseback سوار براسب
Other Matches
staging سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
cavalry سوار نظامی سوار اسبی
horse guards گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
cavalry man سوار در سوار نظام
horsewoman سوار
pieces سوار
outside ofa horse سوار
piece سوار
trooper سوار
in the saddle سوار
troopers سوار
horsewomen سوار
horseback سوار
boarded سوار
board سوار
jockeys چابک سوار
cavalier سرباز سوار
rider سوار کار
riders سوار کار
ride سوار شدن
rides سوار شدن
mounted سوار شده
horse man اسب سوار
cavalry سوار زرهی
horse breaker چابک سوار
cyclists دوچرخه سوار
horsemen اسب سوار
on stilts سوار چوب پا
equestrian اسب سوار
equestrian چابک سوار
on shipboard سوار کشتی
on board a ship سوار کشتی
motorist ماشین سوار
cavalier اسب سوار
motorists ماشین سوار
cyclist دوچرخه سوار
get on سوار شدن
get in سوار شدن
fabricating سوار کردن
chevalier سوار دلاور
armored cavalry سوار زرهی
fabricate سوار کردن
fabricated سوار کردن
bicyclist دوچرخه سوار
boot and saddle سوار شوید
surfer موج سوار
skim boarder موج سوار
board surfer موج سوار
biker موتورسیکلت سوار
acheval سوار بر اسب
modulation سوار سازی
fabricates سوار کردن
equitant سوار بر اسب
horseman اسب سوار
horseman سوار کار
equestrienne زن اسب سوار
Mts سوار شدن
Mt سوار شدن
enchase سوار کردن
rigs سوار کردن
rigged سوار کردن
rig سوار کردن
biker دوچرخه سوار
mount سوار شدن بر
vedette قراول سوار
assembled سوار کردن
assemble سوار کردن
washine موج سوار زن
canter سوار اسب
cantered سوار اسب
cantering سوار اسب
mounts سوار کردن
horsewomen سوار اسب
mounts سوار شدن بر
horsewoman سوار اسب
boaters زورق سوار
canters سوار اسب
mount سوار کردن
modulating سوار کردن
take up سوار کردن
modulate سوار کردن
tobogganer سورتمه سوار
reinsman اسب سوار
jockey چابک سوار
tobogganist سورتمه سوار
assembles سوار کردن
modulates سوار کردن
take on مسافر سوار کردن
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
to give somebody a ride کسی را سوار کردن
dragons گردان سوار اسبی
to hitchhike مجانی سوار شدن
to go backpacking مجانی سوار شدن
to hitch مجانی سوار شدن
rodeos سوار کاری کردن
rodeos نمایش سوار کاری
rodeo سوار کاری کردن
rodeo نمایش سوار کاری
dragon گردان سوار اسبی
To board a plane. سوار هواپیما شدن
To get on board. سوار کشتی شدن
To get into (ride in)a car . سوار اتوموبیل شدن
jockey club باشگاه سوار کاران
light piece سوار سبک شطرنج
mountie پلیس سوار کانادا
to take ship در کشتی سوار کردن
to ride shanks's mare سوار پای خودشدن
to ride on a horse اسبی را سوار شدن
to ride on a horse براسبی سوار شدن
to ride for a fall بی پروا سوار شدن
surfboat قایق موج سوار
staging area منطقه سوار شدن
setting up apparatus دستگاه سوار کردن
ridable رام و سوار شدنی
pick up سوار کردن مسافر
imbark در کشتی سوار کردن
To mout a horse . سوار اسب شدن
coachload افراد سوار بر درشکه
cavalry unit یکان سوار نظام
cuirassier سوار زره پوش
wheelsman دوچرخه سوار شراعبان
enplane سوار هواپیما شدن
wheelman دوچرخه سوار شراعبان
entrain سوار کردن کشیدن
flatlander موج سوار کم استعداد
unmounted سوار نشده پیاده
uhlan سوار نیزه دار
horseback archer کمانگیر سوار بر اسب
reinsman سوار کار ماهر
install سوار کردن جادادن
modulate سوار کردن موج
embarked درکشتی سوار کردن
embarking درکشتی سوار کردن
embarks درکشتی سوار کردن
modulates سوار کردن موج
jockeys اسب سوار حرفهای
heavy piece سوار سنگین شطرنج
assembled سوار کردن قطعات
assembles سوار کردن قطعات
modulating سوار کردن موج
assemble سوار کردن قطعات
embark درکشتی سوار کردن
staging سوار کردن جا دادن
set سوار کردن جاانداختن
sets سوار کردن جاانداختن
jockey اسب سوار حرفهای
mounting سوار کردن وسایل
horse سواراسبی سوار شوید
installs سوار کردن جادادن
installing سوار کردن جادادن
setting up سوار کردن جاانداختن
erected بناکردن سوار یا نصب کردن
erects بناکردن سوار یا نصب کردن
bodysurfer موج سوار بدون تخته
horsewoman مربی اسب سوار و اسبداری
remounted برگشتن دوباره سوار کردن
erect بناکردن سوار یا نصب کردن
helicopter team تیم سوار بر هلی کوپتر
in the irons سوار اسب بخصوصی شدن
juryrig سوار کردن موقت وسایل
horsewomen مربی اسب سوار و اسبداری
light horse سوار نظام سبک اسلحه
embarkation order ترتیب سوار شدن یا بارگیری
mounting اسباب سوار شدن یا کردن
mat surfer موج سوار صفحه پلاستیکی
mounts سوار شدن قله برامدگی
mount سوار شدن قله برامدگی
erecting بناکردن سوار یا نصب کردن
prancing سوار اسب چموش شدن
assemblages انجمن عمل سوار کردن
assemblage انجمن عمل سوار کردن
ships سوار کشتی شدن سفینه
ship سوار کشتی شدن سفینه
deadhead کسیکه بدون بلیط سوار
pickup field محوطه سوار شدن درهواپیما
pickup point نقطه سوار شدن یا سوارکردن
pung در سورتمه جعبهای سوار شدن
removable قابل سوار و پیاده کردن
prances سوار اسب چموش شدن
pranced سوار اسب چموش شدن
remount برگشتن دوباره سوار کردن
remounting برگشتن دوباره سوار کردن
remounts برگشتن دوباره سوار کردن
jerry-built با بی دقتی روی هم سوار شده
jerry built با بی دقتی روی هم سوار شده
prance سوار اسب چموش شدن
hitch-hiked مفتی سوار ماشین کسی شدن
gassed ناپدید شدن موج سوار زیر اب
hitch-hike مفتی سوار ماشین کسی شدن
gases ناپدید شدن موج سوار زیر اب
postboy چاپار چابک سوار نامه رسان
gasses ناپدید شدن موج سوار زیر اب
gas ناپدید شدن موج سوار زیر اب
squadrons گردان هواپیمایی یا سوار یا سوارزرهی یا هوانیروز
squadron گردان هواپیمایی یا سوار یا سوارزرهی یا هوانیروز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com