Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English
Persian
cavalry
سوار زرهی
armored cavalry
سوار زرهی
Search result with all words
composite squadron
گردان سوار زرهی یا هلی کوپتر مختلط
Other Matches
armor protection
حفافت درمقابل ادوات زرهی پوشش زرهی
staging
سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie
اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embarks
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
cavalry
سوار نظامی سوار اسبی
armored
زرهی
armorial
زرهی
rmour
زرهی
armoring
زرهی
antitank
ضد زرهی
armor
زرهی
horse guards
گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
mechanized
پیاده زرهی
armor
زرهی کردن
armor group
گروه زرهی
armor plate
ورق زرهی
armored vehicle
خودروی زرهی
armored infantry
پیاده زرهی
armored artillery
توپخانه زرهی
armor protection
حفافت زرهی
shelling
زرهی پوشش
shells
زرهی پوشش
armor
رسته زرهی
armour
زرهی کردن
sheathed cable
کابل زرهی
shell
زرهی پوشش
armored reconnaissance vehicle
خودروی شناسایی زرهی
light armor
وسایل زرهی سبک
composite armor
نیروی زرهی مرکب
armor sweep
عملیات پاکسازی زرهی
armor plate
حفاظ یا پوشش زرهی
panzer
لشگر زرهی المانی
coil up
جمع شدن ستون زرهی
armor plate planer
ماشین رنده ورق زرهی
achievement of arms
مجموعه ای از نشان های زرهی
armor plate rolling mill
دستگاه نورد ورق زرهی
domes
کلاهک رادار برجک خودرو زرهی
tank recovery vehicle
خودرو اخراجات تانک جرثقیل زرهی
dome
کلاهک رادار برجک خودرو زرهی
cavalry man
سوار در سوار نظام
scout car
خودروی دیده وری خودروی شناسایی زرهی
piece
سوار
horseback
سوار
pieces
سوار
troopers
سوار
trooper
سوار
boarded
سوار
board
سوار
in the saddle
سوار
outside ofa horse
سوار
horsewoman
سوار
horsewomen
سوار
rigged
سوار کردن
rigs
سوار کردن
cavalier
اسب سوار
Mt
سوار شدن
Mts
سوار شدن
vedette
قراول سوار
tobogganer
سورتمه سوار
take up
سوار کردن
reinsman
اسب سوار
rig
سوار کردن
washine
موج سوار زن
horseman
سوار کار
horsewomen
سوار اسب
horseman
اسب سوار
fabricate
سوار کردن
horsewoman
سوار اسب
boaters
زورق سوار
fabricated
سوار کردن
fabricating
سوار کردن
fabricates
سوار کردن
modulation
سوار سازی
on stilts
سوار چوب پا
equestrienne
زن اسب سوار
enchase
سوار کردن
chevalier
سوار دلاور
boot and saddle
سوار شوید
surfer
موج سوار
skim boarder
موج سوار
board surfer
موج سوار
biker
موتورسیکلت سوار
biker
دوچرخه سوار
equitant
سوار بر اسب
get in
سوار شدن
cavalier
سرباز سوار
rider
سوار کار
riders
سوار کار
on shipboard
سوار کشتی
on board a ship
سوار کشتی
tobogganist
سورتمه سوار
horse man
اسب سوار
acheval
سوار بر اسب
horse breaker
چابک سوار
get on
سوار شدن
bicyclist
دوچرخه سوار
equestrian
چابک سوار
cantering
سوار اسب
mount
سوار شدن بر
mount
سوار کردن
upping
سوار براسب سر پا
upped
سوار براسب سر پا
horsemen
اسب سوار
cyclist
دوچرخه سوار
assembled
سوار کردن
motorist
ماشین سوار
motorists
ماشین سوار
assemble
سوار کردن
equestrian
اسب سوار
assembles
سوار کردن
jockeys
چابک سوار
up
سوار براسب سر پا
mounted
سوار شده
cantered
سوار اسب
horseback
سوار براسب
rides
سوار شدن
mounts
سوار کردن
modulates
سوار کردن
canters
سوار اسب
jockey
چابک سوار
canter
سوار اسب
modulating
سوار کردن
ride
سوار شدن
mounts
سوار شدن بر
cyclists
دوچرخه سوار
modulate
سوار کردن
modulate
سوار کردن موج
dragons
گردان سوار اسبی
dragon
گردان سوار اسبی
jockey
اسب سوار حرفهای
mounting
سوار کردن وسایل
wheelman
دوچرخه سوار شراعبان
To board a plane.
سوار هواپیما شدن
wheelsman
دوچرخه سوار شراعبان
modulates
سوار کردن موج
assembles
سوار کردن قطعات
unmounted
سوار نشده پیاده
uhlan
سوار نیزه دار
modulating
سوار کردن موج
assembled
سوار کردن قطعات
to take ship
در کشتی سوار کردن
entrain
سوار کردن کشیدن
ridable
رام و سوار شدنی
flatlander
موج سوار کم استعداد
cavalry unit
یکان سوار نظام
reinsman
سوار کار ماهر
heavy piece
سوار سنگین شطرنج
horseback archer
کمانگیر سوار بر اسب
imbark
در کشتی سوار کردن
pick up
سوار کردن مسافر
jockey club
باشگاه سوار کاران
mountie
پلیس سوار کانادا
enplane
سوار هواپیما شدن
setting up apparatus
دستگاه سوار کردن
to ride shanks's mare
سوار پای خودشدن
to ride on a horse
اسبی را سوار شدن
assemble
سوار کردن قطعات
setting up
سوار کردن جاانداختن
sets
سوار کردن جاانداختن
to ride on a horse
براسبی سوار شدن
set
سوار کردن جاانداختن
to ride for a fall
بی پروا سوار شدن
cuirassier
سوار زره پوش
surfboat
قایق موج سوار
staging area
منطقه سوار شدن
light piece
سوار سبک شطرنج
staging
سوار کردن جا دادن
to hitch
مجانی سوار شدن
embark
درکشتی سوار کردن
To get on board.
سوار کشتی شدن
embarked
درکشتی سوار کردن
embarking
درکشتی سوار کردن
embarks
درکشتی سوار کردن
horse
سواراسبی سوار شوید
take on
مسافر سوار کردن
installs
سوار کردن جادادن
installing
سوار کردن جادادن
install
سوار کردن جادادن
to hitchhike
مجانی سوار شدن
to go backpacking
مجانی سوار شدن
To mout a horse .
سوار اسب شدن
rodeos
نمایش سوار کاری
rodeo
سوار کاری کردن
to give somebody a lift
کسی را سوار کردن
rodeo
نمایش سوار کاری
rodeos
سوار کاری کردن
to give somebody a ride
کسی را سوار کردن
jockeys
اسب سوار حرفهای
To get into (ride in)a car .
سوار اتوموبیل شدن
coachload
افراد سوار بر درشکه
removable
قابل سوار و پیاده کردن
erects
بناکردن سوار یا نصب کردن
mounting
اسباب سوار شدن یا کردن
helicopter team
تیم سوار بر هلی کوپتر
mount
سوار شدن قله برامدگی
mat surfer
موج سوار صفحه پلاستیکی
embarkation order
ترتیب سوار شدن یا بارگیری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com