Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (20 milliseconds)
English
Persian
mounting
سوار کردن وسایل
Search result with all words
mounting
وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
embark
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
stage
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stages
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
juryrig
سوار کردن موقت وسایل
Other Matches
fare dodger
کسی که بدون بلیط سوار وسایل نقلیه می شود
staging
سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
beach gear
وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
tackles
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
to ride and tie
اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
red concept
جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
cavalry
سوار نظامی سوار اسبی
prevention of stripping
ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
cpu
سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
recovers
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovering
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recover
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
transit area
منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
overhauling
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
mount
سوار کردن
fabricated
سوار کردن
fabricating
سوار کردن
modulate
سوار کردن
rigs
سوار کردن
enchase
سوار کردن
assembles
سوار کردن
fabricate
سوار کردن
modulates
سوار کردن
rig
سوار کردن
modulating
سوار کردن
fabricates
سوار کردن
mounts
سوار کردن
assembled
سوار کردن
rigged
سوار کردن
assemble
سوار کردن
take up
سوار کردن
horse guards
گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
jig
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
jigs
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
excess property
وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
modulating
سوار کردن موج
installing
سوار کردن جادادن
install
سوار کردن جادادن
entrain
سوار کردن کشیدن
modulates
سوار کردن موج
installs
سوار کردن جادادن
setting up
سوار کردن جاانداختن
pick up
سوار کردن مسافر
rodeo
سوار کاری کردن
rodeos
سوار کاری کردن
assemble
سوار کردن قطعات
set
سوار کردن جاانداختن
assembled
سوار کردن قطعات
imbark
در کشتی سوار کردن
to give somebody a lift
کسی را سوار کردن
to give somebody a ride
کسی را سوار کردن
assembles
سوار کردن قطعات
sets
سوار کردن جاانداختن
take on
مسافر سوار کردن
embarking
درکشتی سوار کردن
embarks
درکشتی سوار کردن
to take ship
در کشتی سوار کردن
embarked
درکشتی سوار کردن
embark
درکشتی سوار کردن
modulate
سوار کردن موج
setting up apparatus
دستگاه سوار کردن
staging
سوار کردن جا دادن
removable
قابل سوار و پیاده کردن
remount
برگشتن دوباره سوار کردن
erects
بناکردن سوار یا نصب کردن
erect
بناکردن سوار یا نصب کردن
erected
بناکردن سوار یا نصب کردن
erecting
بناکردن سوار یا نصب کردن
remounted
برگشتن دوباره سوار کردن
remounting
برگشتن دوباره سوار کردن
remounts
برگشتن دوباره سوار کردن
assemblages
انجمن عمل سوار کردن
assemblage
انجمن عمل سوار کردن
mounting
اسباب سوار شدن یا کردن
To pick up a passenger.
مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
neutralises
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
augmentation
تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
roll up
پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
port of embarkation
بندر سوار شدن یا بار کردن کالاها
piggyback
پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
the setting of a gem
سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
piggybacks
پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
ramps
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
ramp
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
channel
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
fanned
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
camouflaged
استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflages
استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflage
استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaging
استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
cavalry man
سوار در سوار نظام
pipeline assets
وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
assembly
بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
piggyback
<idiom>
روی کتف نشاندن ،پشت خود سوار کردن
maps
نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
map
نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
enhances
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhance
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhanced
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhancing
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
bios
توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test
ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
mounts
قنداق سوار کردن بر پا کردن
assembled
سوار کردن گردهمایی کردن
assembles
سوار کردن گردهمایی کردن
assemble
سوار کردن گردهمایی کردن
mount
قنداق سوار کردن بر پا کردن
roll on roll off
روش سوار وپیاده کردن بار روی غلطک حمال
rail loading
سوار کردن بار یا پرسنل روی درزینهای راه اهن
to give one a lift
کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
salvaging
اوراق کردن وسایل
salvaged
اوراق کردن وسایل
salvages
اوراق کردن وسایل
salvage
اوراق کردن وسایل
cryptodevice
وسایل رمز کردن
transfer loader
دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
roll on roll off
سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
directing
اداره کردن روانه کردن وسایل
computation of replacement factors
محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
dispersal lays
محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
hoisted
بلند کردن وسایل سنگین
dismount
پیاده کردن قطعات و وسایل
cannibalizing
محل اوراق کردن وسایل
dismounting
پیاده کردن قطعات و وسایل
cannibalised
محل اوراق کردن وسایل
hoists
بلند کردن وسایل سنگین
dismounts
پیاده کردن قطعات و وسایل
cannibalises
محل اوراق کردن وسایل
stack
ردیف کردن وسایل و تجهیزات
stacks
ردیف کردن وسایل و تجهیزات
hoist
بلند کردن وسایل سنگین
cannibalizes
محل اوراق کردن وسایل
camouflage
پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaged
پنهان کردن وسایل جنگی
camouflages
پنهان کردن وسایل جنگی
cannibalising
محل اوراق کردن وسایل
camouflaging
پنهان کردن وسایل جنگی
stacked
ردیف کردن وسایل و تجهیزات
cannibalize
محل اوراق کردن وسایل
cannibalized
محل اوراق کردن وسایل
stack
جمع اوری و منظم کردن وسایل
stacked
جمع اوری و منظم کردن وسایل
pickup zone
منطقه بارگیری و بار کردن وسایل
stacks
جمع اوری و منظم کردن وسایل
cocooning
اب بندی کردن درز وسایل هواپیما
floppy discs
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disk
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppies
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disks
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
sync
بیت ارسالی برای سنکرون کردن وسایل
sync
حرف ارسالی برای سنکرون کردن وسایل
mekeready
وسایل تهیه کردن فرم وصفحه بندی
cryptoancillary equipment
وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
landing aids
وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
pioneer tools
وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
furnishes
تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
cryptocustodian
مسئول نگهداری یا کار کردن یا انهدام وسایل رمز
furnishing
تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnish
تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
procurement
تهیه و انجام خدمات و اماد تدارک کردن وسایل
disposal
انهدام اسناد و مدارک یا وسایل مصرف واگذار کردن
mechanising
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanised
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanises
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
sick
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
accessorize
اضافه کردن وسایل جانبی و تزئینات به لباس و اتاق و غیره
sickest
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
rig in
باز کردن قطعات و باربندیها باز کردن وسایل و باربندی ناو
basic
توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basics
توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
tetragraph
کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
modulation
سوار کردن امواج انرژی روی امواج الکترومغناطیسی برای ارسال
target materials
مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
maintenance
جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com