English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
ship سوار کشتی شدن سفینه
ships سوار کشتی شدن سفینه
Other Matches
embarkation بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
on board a ship سوار کشتی
on shipboard سوار کشتی
to take ship در کشتی سوار کردن
imbark در کشتی سوار کردن
To get on board. سوار کشتی شدن
space ship کشتی فضایی سفینه فضایی
embarkation area محوطه سوار شدن در کشتی یاخودرو
stage سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stages سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
transfer loader دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
on board <idiom> وسیله نقلیه کوچک ویا هواپیما ویا کشتی سوار شدن
innocent passage مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
staging سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
argo سفینه
space shuttles سفینه فضایی
space shuttle سفینه فضایی
space ship سفینه فضایی
vessel سفینه مجرا
vessels سفینه مجرا
spacecraft سفینه فضایی
modules قسمتی از سفینه فضایی
argo صورت فلکی سفینه
module قسمتی از سفینه فضایی
cavalry سوار نظامی سوار اسبی
pressurizes فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurises فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
spacecraft سفینه فضایی ship space : syn
pressurize فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurizing فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurising فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
topgallant سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
horse guards گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
perigee نقطه حداقل مسافت در مدارسفینه فضایی نققه حضیض مدار سفینه
orbital injection دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
cavalry man سوار در سوار نظام
reentry vehicle مدول یا قسمتی از سفینه فضایی که مجددا بایستی ازجو عبور کند تا به زمین برسد
scuppering سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
respondentia وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
ship's manifest صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
hawse سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
carry ship کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
dan runner کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
waterline خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
supercargo نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
lazar housek عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
gunroom مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
keels حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keel حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
bill of health گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
windjammer یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
quarterdecks عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yawed انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yaw انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
sailboats کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboat کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard از کشتی بدریا روی کشتی
piracy هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
free on boand تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
orthodromy کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromics کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
semi naufragium نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
prows کشتی عرشه کشتی
prow کشتی عرشه کشتی
horsewomen سوار
boarded سوار
horsewoman سوار
pieces سوار
piece سوار
troopers سوار
trooper سوار
board سوار
outside ofa horse سوار
horseback سوار
in the saddle سوار
keelage حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
acheval سوار بر اسب
cyclists دوچرخه سوار
ride سوار شدن
rides سوار شدن
mounted سوار شده
motorist ماشین سوار
horseman اسب سوار
horseman سوار کار
cavalry سوار زرهی
modulating سوار کردن
chevalier سوار دلاور
mounts سوار کردن
reinsman اسب سوار
mounts سوار شدن بر
jockey چابک سوار
jockeys چابک سوار
mount سوار کردن
mount سوار شدن بر
horsemen اسب سوار
equestrian اسب سوار
equestrian چابک سوار
motorists ماشین سوار
cyclist دوچرخه سوار
modulates سوار کردن
riders سوار کار
fabricated سوار کردن
fabricating سوار کردن
rig سوار کردن
rigged سوار کردن
rigs سوار کردن
enchase سوار کردن
horseback سوار براسب
Mt سوار شدن
Mts سوار شدن
tobogganist سورتمه سوار
washine موج سوار زن
equestrienne زن اسب سوار
equitant سوار بر اسب
fabricate سوار کردن
tobogganer سورتمه سوار
get in سوار شدن
rider سوار کار
modulate سوار کردن
horse man اسب سوار
horse breaker چابک سوار
horsewomen سوار اسب
cavalier سرباز سوار
cavalier اسب سوار
take up سوار کردن
modulation سوار سازی
horsewoman سوار اسب
fabricates سوار کردن
boaters زورق سوار
get on سوار شدن
vedette قراول سوار
assembled سوار کردن
up سوار براسب سر پا
canter سوار اسب
skim boarder موج سوار
assemble سوار کردن
upped سوار براسب سر پا
boot and saddle سوار شوید
surfer موج سوار
assembles سوار کردن
canters سوار اسب
on stilts سوار چوب پا
armored cavalry سوار زرهی
board surfer موج سوار
cantered سوار اسب
cantering سوار اسب
biker دوچرخه سوار
bicyclist دوچرخه سوار
biker موتورسیکلت سوار
upping سوار براسب سر پا
wheelman دوچرخه سوار شراعبان
to ride shanks's mare سوار پای خودشدن
rodeos سوار کاری کردن
mountie پلیس سوار کانادا
rodeo سوار کاری کردن
to ride on a horse اسبی را سوار شدن
rodeos نمایش سوار کاری
enplane سوار هواپیما شدن
wheelsman دوچرخه سوار شراعبان
setting up apparatus دستگاه سوار کردن
rodeo نمایش سوار کاری
to go backpacking مجانی سوار شدن
to hitch مجانی سوار شدن
take on مسافر سوار کردن
set سوار کردن جاانداختن
install سوار کردن جادادن
mounting سوار کردن وسایل
installs سوار کردن جادادن
jockey club باشگاه سوار کاران
installing سوار کردن جادادن
assembled سوار کردن قطعات
horse سواراسبی سوار شوید
light piece سوار سبک شطرنج
assemble سوار کردن قطعات
flatlander موج سوار کم استعداد
pick up سوار کردن مسافر
to give somebody a ride کسی را سوار کردن
surfboat قایق موج سوار
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
staging سوار کردن جا دادن
staging area منطقه سوار شدن
modulate سوار کردن موج
setting up سوار کردن جاانداختن
sets سوار کردن جاانداختن
dragon گردان سوار اسبی
embarked درکشتی سوار کردن
embarking درکشتی سوار کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com