English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
starting whistle سوت آغاز بازی [ورزش]
Search result with all words
whistle for the start of the second half سوت آغاز نیمه دوم بازی
Other Matches
activating آغاز یک فرآیند یا آغاز کار یک وسیله
activates آغاز یک فرآیند یا آغاز کار یک وسیله
activated آغاز یک فرآیند یا آغاز کار یک وسیله
activate آغاز یک فرآیند یا آغاز کار یک وسیله
asynchronous 1-کامپیوتری که از یک عمل به عمل دیگر طبق سیگنالهای دریافت شده پس از خاتمه فرآیند تغییر میکند. 2-کامپیوتری که در آن یک فرآیند در آغاز ورود سیگنال یا داده آغاز میشود به جای اینکه مط ابق با باس ساعت باشد
shinny بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
harlequinade بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
misplay بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
gamesmanship مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
game وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
kiss in the ring بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
fire fight ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
dib ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
shinney بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
to make a trick با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
charlatanic امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
harlepuinade نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
at [in] the beginning در آغاز [درابتدا ]
to set on foot آغاز نهادن
to begin again از نو آغاز کردن
school age سن آغاز تحصیل
come online <idiom> آغاز به کار کردن
involves آغاز با اجرای یک برنامه
start آغاز [ابتدا] [شروع]
involving آغاز با اجرای یک برنامه
involve آغاز با اجرای یک برنامه
to start from the beginning [to start afresh] از آغاز شروع کردن
early foot سرعت بیش از حد در آغاز اسبدوانی
to launch [start] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را آغاز کردن
It marked the beginning of a war. این آغاز جنگ بود.
to be back to square one <idiom> دوباره به سر [آغاز] کار رسیدن
accommodation date تاریخ آغاز و پایان خوابگاه
beginning حرف یا نشانه آغاز بخشی از داده
to sail [for] با کشتی بادی آغاز به سفر کردن [به]
basically بررسی از نقط ه آغاز همه چیز
beginnings حرف یا نشانه آغاز بخشی از داده
B box که حاوی آدرس آغاز برنامه است
I will be instigating [initiating] legal proceedings. من دعوی حقوقی را آغاز خواهم کرد.
Bureaucracy . Red tape . کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
to clock on [British E] [in the workplace] مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
to clock in [in the workplace] مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
applet برنامه هایی که از Panel Contral آغاز می شوند
to back up با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
to punch in [American E] [in the workplace] مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
dte وسیلهای که از آن مسیر ارتباط آغاز یا به آن ختم میشود
New Year's Day روز اول ژانویه که آغاز سال نو مسیحیان است
delta clock مین میکند و باعث میشود کامپیوتر یا مدار از نو آغاز به کارکنند
times 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
timed 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
roots گره شروع که از آن تمام مسیرهای شاخههای ساختار درخت آغاز می شوند
doubled up ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
root گره شروع که از آن تمام مسیرهای شاخههای ساختار درخت آغاز می شوند
doubled ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
interlude تابع ابتدایی کوچک در آغاز برنامه که کارهای تصدیق را انجام میدهد
interludes تابع ابتدایی کوچک در آغاز برنامه که کارهای تصدیق را انجام میدهد
claim frame فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
beginning نشانه آغاز یک رشته داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا نوار
beginnings نشانه آغاز یک رشته داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا نوار
enables استفاده ازسیگنال الکترونیکی برای آغاز فرآیند یا دستیالی به یک تابع روی قطعه یا مدار
enabled استفاده ازسیگنال الکترونیکی برای آغاز فرآیند یا دستیالی به یک تابع روی قطعه یا مدار
azerty keyboard روشن قرار دادن کلیدها روی صفحه کلید که خط اول AZERTY آغاز میشود
enabling استفاده ازسیگنال الکترونیکی برای آغاز فرآیند یا دستیالی به یک تابع روی قطعه یا مدار
enable استفاده ازسیگنال الکترونیکی برای آغاز فرآیند یا دستیالی به یک تابع روی قطعه یا مدار
commanded کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
commands کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
command کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
batting order ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
Startup folder پرونده خاص در دیسک سخت که حاوی برنامه هایی است که خودکار اجرا می شوند وقتی که کار ویندوز را آغاز میکند
enable سیگنالی که فرآیندی را آغاز میکند یا اجازه میدهد سیگنالی رخ دهد
edited کلیدی که تابعی را آغاز میکند که استفاده از ویرایشگر را ساده تر میکند
edit کلیدی که تابعی را آغاز میکند که استفاده از ویرایشگر را ساده تر میکند
enabled سیگنالی که فرآیندی را آغاز میکند یا اجازه میدهد سیگنالی رخ دهد
enabling سیگنالی که فرآیندی را آغاز میکند یا اجازه میدهد سیگنالی رخ دهد
enables سیگنالی که فرآیندی را آغاز میکند یا اجازه میدهد سیگنالی رخ دهد
key کلید خاص یا ترکیب کلیدها که فرآیندی را آغاز میکند یا برنامه ای را فعال میکند
interblock gap نوار مغناطیسی خالی بین انتهای یک بلاک داده و آغاز بلاک بعدی
associated document سیستم عامل به طور خود کار از ابتدای برنامه کار بردی آغاز میکند
associated file سیستم عامل به طور خود کار از ابتدای برنامه کار بردی آغاز میکند
round robin (tournament or contest) <idiom> بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
Mamihlapinatapai نگاهی که ۲ نفر با یکدیگر به اشتراک میگذارند که در آن هردو میخواهند و مایلند که طرف مقابل حرفی بزند ولی هیچ کدامشان نمیخواهند آغاز کنند.
housekeeping در آغاز برنامه جدید برای انجام امور سیستم مثل پاک کردن حافظه تشخیص کلیدهای تابع یا تغییر حالت صفحه تصویر
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
parent program برنامه ای که برنامه دیگر را آغاز میکند.
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
gaps نوار مغناطسی خالی بین انتهای یک بلاک داده و آغاز بلاک داده بعدی
gap نوار مغناطسی خالی بین انتهای یک بلاک داده و آغاز بلاک داده بعدی
hotter کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hottest کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hot کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
set the score افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
set the game افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
plain dealing بازی
sportiveŠetc بازی کن
gaming بازی
home بازی
watermanship اب بازی
slackness بازی
action بازی
actions بازی
solitaires تک بازی
fun بازی
openness بازی
homes بازی
solitaire تک بازی
grey hound سگ بازی
partie بازی
patulousness بازی
basic بازی
clearance بازی
hopscotch بازی لی لی
play بازی
played بازی
playing بازی
plays بازی
falconine بازی
game بازی
basics بازی
dibasic دو بازی
cats cradle نخ بازی سرانگشت
buggery بچه بازی
charlatanism چاچول بازی
game ball توپ بازی
game of chance بازی قمار
box score حساب بازی
bosh حقه بازی
game cycle دوره بازی
centre game بازی مرکزی
charlatanism زبان بازی
flimflam حقه بازی
bonefire اتش بازی
dib قاپ بازی
fitting clearance بازی مناسب
first hand نخستین بازی کن
dib تیله بازی
dibs بازی نرد
field of play زمین بازی
favoritism پارتی بازی
mime لال بازی
double dealing حقه بازی
dangerous play بازی خطرناک
fornication جنده بازی
cunningly به حیله بازی
charlatanry زبان بازی
choose up game بازی غیررسمی
sand lot بازی غیررسمی
chuck farthing بازی شیریاخط
closed game بازی بسته
free play بازی ازاد
computer game بازی کامپیوتری
conjury شعبده بازی
crampet game بازی شطرنج
free handedness دست بازی
four handed game بازی چهارنفره
doll play عروسک بازی
cock fighting خروس بازی
doubled up بازی دوبل
fencing ششمشیر بازی
bandied چوگان بازی کچ
bandies چوگان بازی کچ
bandy چوگان بازی کچ
bandying چوگان بازی کچ
chicaneries حیله بازی
chicanery حیله بازی
golfing بازی گلف
trick شعبده بازی
tricked شعبده بازی
tricking شعبده بازی
sporting بازی دوست
handout نوبت بازی
handouts نوبت بازی
playfully با خنده و بازی
polo چوگان بازی
doubled بازی دوبل
double بازی دوبل
hanky-panky روباه بازی
plaything اسباب بازی
playthings اسباب بازی
skating اسکیت بازی
paperwork کاغذ بازی
firework آتش بازی
fireworks اتش بازی
bonfire اتش بازی
bonfires اتش بازی
gaming قمار بازی
monkey business کچلک بازی
pantomime لال بازی
pantomimes لال بازی
speculation سفته بازی
full-time 09 دقیقه بازی
charade نوعی بازی
hanky-panky حقه بازی
cog حقه بازی
cogs حقه بازی
hustle بازی هشیارانه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com