Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 156 (8 milliseconds)
English	Persian
melancholy	سودا زدگی غمگین
Other Matches
blighting	باد زدگی یا زنگ زدگی
blights	باد زدگی یا زنگ زدگی
blight	باد زدگی یا زنگ زدگی
bargaining	سودا
bargained	سودا
bargain	سودا
transaction	سودا
soda water	سودا
tradesfolk	سودا گر
yellow bile	سودا
penny worth	سودا
melancholy	سودا
eczema	سودا
bargains	سودا
melancholia	سودا
mares	مالیخولیا سودا
mare	مالیخولیا سودا
hyp	مالیخولیا سودا
hyp or hyps	افسردگی بیخود سودا
hypochondria	حالت افسردگی سودا
soda fountain	شیرمخصوص لیموناد و سودا
soda fountains	شیرمخصوص لیموناد و سودا
soda	جوش شیرین سودا
sodas	جوش شیرین سودا
melancholic	ادم افسرده سودا زده
soda cracker	بیسکویت دارای سودا وشیر ترش
soda biscuit	بیسکویت دارای سودا وشیر ترش
down	غمگین
sadder	غمگین
sad	غمگین
triste	غمگین
cheerless	غمگین
sorriest	غمگین
sorry	غمگین
heavyhearted	غمگین
heartsore	غمگین
heartsick	غمگین
dolesome	غمگین
sorrier	غمگین
saddest	غمگین
sorrowful	غمگین
careworn	غمگین
tristful	غمگین
dyspeptic	بدگوار غمگین
disgruntle	غمگین کردن
grieve	غمگین کردن
grieves	غمگین کردن
with a heavy heart	با دلی غمگین
grum	غمگین اخمو
sadden	غمگین کردن
grieving	غمگین کردن
saddens	غمگین کردن
saddening	غمگین کردن
saddened	غمگین کردن
depressed	افسرده غمگین
plaintful	عزادار غمگین کننده
woeful	غمگین محنت زده
cark	بار کردن غمگین ساختن یاشدن
to sorrow for any one	برای کسی غصه خوردن یا غمگین شدن
jetlag	جت زدگی
possession	جن زدگی
cacodemonomania	جن زدگی
demonomania	جن زدگی
rime	یخ زدگی
frostiness	یخ زدگی
glaciation	یخ زدگی
freeze	یخ زدگی
freezes	یخ زدگی
rustiness	زنگ زدگی
rust oxide iron	زنگ زدگی
stain	زنگ زدگی
previousness	شتاب زدگی
precipitateness	شتاب زدگی
stained	زنگ زدگی
staining	زنگ زدگی
paraphrenia	هذیان زدگی
mouldiness	کپک زدگی
moldy	کپک زدگی
stains	زنگ زدگی
hyperthymia	هیجان زدگی
hypersomnia	خواب زدگی
tonic immobility	خشک زدگی
scientism	علم زدگی
ageing	زنگ زدگی
perished [British] [colloquial] [feeling extremely cold] <adj.>	احساس یخ زدگی
ageing	زنگ زدگی
chilled to the bones <idiom>	احساس یخ زدگی
worriment	ناراحتی غم زدگی
transfixion	حیرت زدگی
thunderstroke	صاعقه زدگی
sun burn	افتاب زدگی
corrosion	زنگ زدگی
hospitalism	بیمارستان زدگی
dismays	وحشت زدگی
fustiness	کفک زدگی
sunburn	افتاب زدگی
dewiness	شبنم زدگی
cataplexy	خشک زدگی
dismaying	وحشت زدگی
dismayed	وحشت زدگی
dismay	وحشت زدگی
evanescence	غیب زدگی
efflorescence	شوره زدگی
sunstroke	افتاب زدگی
afflictedness	محنت زدگی
fouling	زنگ زدگی
hurriedness	شتاب زدگی
acariasis	کرم زدگی
heliosis	افتاب زدگی
acariasis	کنه زدگی
seasickness	دریا زدگی
corrsion	زنگ زدگی
hallucinosis	توهم زدگی
pecks	نوک زدگی سوراخ
pecking	نوک زدگی سوراخ
pecked	نوک زدگی سوراخ
peck	نوک زدگی سوراخ
startles	پرش وحشت زدگی
alcoholic hallucinosis	توهم زدگی الکلی
age hardenable	ثبات در برابرزنگ زدگی
acute hallucinosis	توهم زدگی حاد
Rust <adj.> <noun>	رنگ زنگ زدگی
startled	پرش وحشت زدگی
forwardness	اشتیاق شتاب زدگی
startle	پرش وحشت زدگی
outcrops	بیرون زدگی روامدگی
outcrop	بیرون زدگی روامدگی
precipitately	از روی شتاب زدگی
mustiness	پوسیدگی یا کپک زدگی
hurry scurry	دستپاچگی شتاب زدگی
hurry skurry	دستپاچگی شتاب زدگی
corrosion	رفتگی زنگ زدگی
foxiness	بدرنگی ترشیدگی کفک زدگی
resistance to corrosion	مقاوم در برابر زنگ زدگی
hastiness	دست پاچگی شتاب زدگی
corrosion fatigue	استهلاک در اثر زنگ زدگی
rust protection	حفافت در برابر زنگ زدگی
corrosion resistant	مقاومت در برابر خوردگی وزنگ زدگی
frostbite	یخ زدگی بافت بدن در اثر سرما
sunscreens	کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
sunscreen	کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
manic depressive	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
manic-depressives	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
manic-depressive	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
chilled to the bones <idiom>	نفوذ سوز سرما تا مغز استخوان [احساس یخ زدگی]
sorrows	غمگین کردن غصه دار کردن
sorrow	غمگین کردن غصه دار کردن
aggrieve	جور و جفا کردن غمگین کردن
anguish	غمگین شدن نگران شدن
frost heave	برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
aluminum wool	رشتههای تکه تکه الومینوم که برای رفع زنگ زدگی وخوردگی و نیز جلادادن وصیقل دادن خراشهای جزئی روی ورقه ها یا لولههای الومینیومی بکار میرود
sensitive to corrosion	حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
starvation	قحطی قحطی زدگی
chip	پریدگی فلز زدگی فلز لب پریدگی
chips	پریدگی فلز زدگی فلز لب پریدگی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com