Dictiornary-Farsi | سودمند واقع شدن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
to come in useful	سودمند واقع شدن


Search result with all words

bestead	سودمند واقع شدن بدردخوردن
Other Matches

intercostal	واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
appropriate [for an occasion] <adj.>	سودمند
commodious	سودمند
instrumental	سودمند
good	سودمند
handiest	سودمند
lucrative	سودمند
convenient <adj.>	سودمند
functional <adj.>	سودمند
practicable <adj.>	سودمند
advantageous <adj.>	سودمند
useful <adj.>	سودمند
serviceable <adj.>	سودمند
constructive	سودمند
expedient <adj.>	سودمند
handy [useful] <adj.>	سودمند
helpful <adj.>	سودمند
utile [archaic] [useful] <adj.>	سودمند
utilitarian [useful] <adj.>	سودمند
valuable <adj.>	سودمند
handier	سودمند
beneficial <adj.>	سودمند
practical <adj.>	سودمند
inefficacious	نا سودمند
proper <adj.>	سودمند
purpose-built <adj.>	سودمند
purposeful <adj.>	سودمند
purposive <adj.>	سودمند
applicatory <adj.>	سودمند
fit for use	سودمند
fructuous	سودمند
furthersome	سودمند
gainful	سودمند
suitable <adj.>	سودمند
benefitical	سودمند
handy <adj.>	سودمند
practicals	سودمند
salubrious	سودمند
advantageaus	سودمند
advantage	سودمند بودن
useful work	کار سودمند
utility routine	روال سودمند
perficient	سودمند بدردخورنده
practical	کارکن سودمند
instrumental input	داده سودمند
practicals	کارکن سودمند
to be of avail	سودمند بودن
subservient	مادون سودمند
benefactress	زن نیوکار سودمند
good	سودمند مفید
conducive	سودمند مساعد
e. use ful	بسیار سودمند
utilitarianism	سودمند گرایی
utility program	برنامه سودمند
utility programs	برنامههای سودمند
avail	سودمند بودن
utility	برنامه سودمند
to lie east and west	واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
ana	منتخبات اطلاعات سودمند
salutary	سلامت بخش سودمند
available	قابل استفاده سودمند
publicly useful	سودمند برای عموم
wholesore	گوارا سالم سودمند
pf public utility	سودمند برای همه
it is of interest to me	برای من سودمند است
it did not profit me	مرا سودمند نبود
hepatic	سودمند برای جگر
to exercise is use ful	ورزش کردن سودمند است
multocular	مختصر و مفید کوتاه و سودمند
utilitarian	معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
to stand any one in good stead	بحال کسی سودمند بودن بدردکسی خوردن
the source	خدمات سودمند اطلاعاتی وقابل دسترس برای مشترکین
nothing serves to but apology	هیچ چیز جز عذر خواهی بدردنمیخوردیا سودمند نیست
bestead	واقع
post mortem	پس از واقع
As it were	در واقع
postmortem	پس از واقع
substantially	در واقع
situates	واقع در
situated or situate	واقع
situate	واقع در
in reality	در واقع
indeed	در واقع
situating	واقع در
covenant	واقع شود
lied	واقع شدن
setting up	واقع شده
sets	واقع شده
set	واقع شده
precordial	واقع در پیش دل
flight from reality	واقع گریزی
intervascular	واقع در میان رگ ها
lie	واقع شدن
situated or situate	واقع شده
hypodermal	واقع در زیرپوست
intralogical	واقع در حدودمنطق
intradermal	واقع در زیرپوست
vertical	واقع در نوک
sincipital	واقع در جلوی سر
hindered	واقع درعقب
transpontine	واقع در انسوی پل
covenants	واقع شود
sinisteral	واقع درسمت چپ
haemal	واقع درسوی دل
trumped up	خلاف واقع
trumped-up	خلاف واقع
to come to pass	واقع شدن
to take place	واقع شدن
extreme position	واقع درمنتهاالیه
initiatory	واقع در اول
extraception	واقع نگری
centric	واقع درمرکز
shipside	واقع در کنارکشتی
superjacent	واقع درفوق
meanest	واقع دروسط
dereism	واقع گریزی
intradermic	واقع در زیرپوست
dichasial	واقع در دو طرف
sublunar	واقع در زیرقمر
meaner	واقع دروسط
procephalic	واقع در جلو سر
capsulate	واقع درکپسول
alpha lyrae	نسر واقع
mean	واقع دروسط
realism	واقع گرائی
axile	واقع درمحور
lies	واقع شدن
take place	واقع شدن
realism	واقع گرایی
realism	واقع بینی
objectivity	واقع بینی
simultaneous with each other	با هم واقع شونده
located inside	تو واقع شده
subjacent	واقع در زیر
realistically	واقع گرایانه
onshore	واقع در ساحل
vega	نسر واقع
vanward	واقع درجلو
osculant	واقع شونده
nether	واقع در پایین
initial	واقع در اغاز
initialed	واقع در اغاز
initialing	واقع در اغاز
nether	واقع در زیر
limitrophe	واقع در مرز
down to earth	واقع بین
down-to-earth	واقع بین
life like	واقع نما
occur	واقع شدن
occurred	واقع شدن
occurring	واقع شدن
occurs	واقع شدن
hinder	واقع درعقب
hindering	واقع درعقب
hinders	واقع درعقب
initialled	واقع در اغاز
initialling	واقع در اغاز
situated	واقع در جایگزین
realist	واقع بین
realist	واقع گرا
realistic	واقع بین
realists	واقع گرا
intramontane	واقع در کوهستان
realistic	واقع گرایانه
postern	واقع درعقب
yonder	واقع درانجا
realists	واقع بین
initials	واقع در اغاز
untrue	خلاف واقع
lumbar	واقع در کمر
situated	واقع شده در
realistically	واقع بین
it lies on the east of	در خاور واقع
pragmatics	فعال واقع بین
intratelluric	واقع در درون زمین
intra uterine	واقع در درون زهدان
interaxal	واقع در میان دو کوه
postcardinal	واقع در پشت قلب
interamnian	واقع در میان دو رودخانه
intermundane	واقع در میان دو جهان
midship	واقع درمیان کشتی
lobar	واقع در قسمتهای ریه
mid most	واقع در عین وسط
middlemost	واقع در عین وسط
hypogeous	واقع در شکم خاک
hypogynous	واقع در زیر تخمدان
intracellular	واقع در درون سلول
interdental	واقع در میان دو دندان
left handed	واقع در سمت چپ ناشی
midmost	واقع در عین وسط
hypogeal	واقع در شکم خاک
left-hand	واقع در سمت چپی
intercellular	واقع در میان یاخته ها
intercensal	واقع در میان دو سرشماری
nodal	واقع درنزدیک گره
intervertebral	واقع در میان مهره ها
laterad	واقع درخط افقی
interscapular	واقع در میان دو کتف
interurban	واقع در میان شهرها
premedian	واقع در نیمه قدامی