Dictiornary-Farsi | سودمند واقع شدن بدردخوردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
bestead	سودمند واقع شدن بدردخوردن


Other Matches

to come in useful	سودمند واقع شدن
serve	بدردخوردن
dow	بدردخوردن
serves	بدردخوردن
served	بدردخوردن
subserve	بدردخوردن
to come in	داخل شدن بدردخوردن
intercostal	واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
convenient <adj.>	سودمند
commodious	سودمند
salubrious	سودمند
useful <adj.>	سودمند
benefitical	سودمند
applicatory <adj.>	سودمند
appropriate [for an occasion] <adj.>	سودمند
valuable <adj.>	سودمند
handy <adj.>	سودمند
handiest	سودمند
handier	سودمند
furthersome	سودمند
fructuous	سودمند
inefficacious	نا سودمند
fit for use	سودمند
serviceable <adj.>	سودمند
expedient <adj.>	سودمند
handy [useful] <adj.>	سودمند
helpful <adj.>	سودمند
utile [archaic] [useful] <adj.>	سودمند
utilitarian [useful] <adj.>	سودمند
purposive <adj.>	سودمند
advantageous <adj.>	سودمند
constructive	سودمند
purpose-built <adj.>	سودمند
purposeful <adj.>	سودمند
beneficial <adj.>	سودمند
lucrative	سودمند
gainful	سودمند
good	سودمند
suitable <adj.>	سودمند
practical <adj.>	سودمند
practicals	سودمند
instrumental	سودمند
advantageaus	سودمند
proper <adj.>	سودمند
practicable <adj.>	سودمند
functional <adj.>	سودمند
good	سودمند مفید
utilitarianism	سودمند گرایی
utility program	برنامه سودمند
benefactress	زن نیوکار سودمند
subservient	مادون سودمند
utility programs	برنامههای سودمند
practicals	کارکن سودمند
useful work	کار سودمند
to be of avail	سودمند بودن
utility routine	روال سودمند
conducive	سودمند مساعد
practical	کارکن سودمند
e. use ful	بسیار سودمند
advantage	سودمند بودن
instrumental input	داده سودمند
avail	سودمند بودن
perficient	سودمند بدردخورنده
utility	برنامه سودمند
to lie east and west	واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
hepatic	سودمند برای جگر
publicly useful	سودمند برای عموم
ana	منتخبات اطلاعات سودمند
wholesore	گوارا سالم سودمند
available	قابل استفاده سودمند
pf public utility	سودمند برای همه
it did not profit me	مرا سودمند نبود
it is of interest to me	برای من سودمند است
salutary	سلامت بخش سودمند
multocular	مختصر و مفید کوتاه و سودمند
to exercise is use ful	ورزش کردن سودمند است
utilitarian	معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
to stand any one in good stead	بحال کسی سودمند بودن بدردکسی خوردن
nothing serves to but apology	هیچ چیز جز عذر خواهی بدردنمیخوردیا سودمند نیست
the source	خدمات سودمند اطلاعاتی وقابل دسترس برای مشترکین
substantially	در واقع
situates	واقع در
indeed	در واقع
postmortem	پس از واقع
post mortem	پس از واقع
bestead	واقع
situating	واقع در
As it were	در واقع
situate	واقع در
in reality	در واقع
situated or situate	واقع
realistically	واقع بین
realistic	واقع گرایانه
trumped up	خلاف واقع
trumped-up	خلاف واقع
flight from reality	واقع گریزی
sincipital	واقع در جلوی سر
realistic	واقع بین
it lies on the east of	در خاور واقع
osculant	واقع شونده
sinisteral	واقع درسمت چپ
located inside	تو واقع شده
limitrophe	واقع در مرز
life like	واقع نما
haemal	واقع درسوی دل
situated or situate	واقع شده
realistically	واقع گرایانه
hypodermal	واقع در زیرپوست
extreme position	واقع درمنتهاالیه
extraception	واقع نگری
intramontane	واقع در کوهستان
alpha lyrae	نسر واقع
initiatory	واقع در اول
dichasial	واقع در دو طرف
dereism	واقع گریزی
axile	واقع درمحور
to take place	واقع شدن
superjacent	واقع درفوق
take place	واقع شدن
centric	واقع درمرکز
capsulate	واقع درکپسول
sublunar	واقع در زیرقمر
procephalic	واقع در جلو سر
subjacent	واقع در زیر
onshore	واقع در ساحل
postern	واقع درعقب
to come to pass	واقع شدن
simultaneous with each other	با هم واقع شونده
intralogical	واقع در حدودمنطق
intradermic	واقع در زیرپوست
intradermal	واقع در زیرپوست
precordial	واقع در پیش دل
intervascular	واقع در میان رگ ها
shipside	واقع در کنارکشتی
yonder	واقع درانجا
sets	واقع شده
set	واقع شده
realism	واقع گرائی
realism	واقع گرایی
realism	واقع بینی
lies	واقع شدن
vega	نسر واقع
hinders	واقع درعقب
objectivity	واقع بینی
nether	واقع در پایین
nether	واقع در زیر
down to earth	واقع بین
vertical	واقع در نوک
down-to-earth	واقع بین
occur	واقع شدن
covenants	واقع شود
covenant	واقع شود
occurred	واقع شدن
setting up	واقع شده
occurring	واقع شدن
occurs	واقع شدن
hinder	واقع درعقب
hindered	واقع درعقب
hindering	واقع درعقب
lied	واقع شدن
untrue	خلاف واقع
situated	واقع شده در
situated	واقع در جایگزین
lumbar	واقع در کمر
transpontine	واقع در انسوی پل
realist	واقع بین
realist	واقع گرا
realists	واقع بین
realists	واقع گرا
meanest	واقع دروسط
meaner	واقع دروسط
initials	واقع در اغاز
initialling	واقع در اغاز
initial	واقع در اغاز
mean	واقع دروسط
initialed	واقع در اغاز
vanward	واقع درجلو
initialing	واقع در اغاز
initialled	واقع در اغاز
lie	واقع شدن
lobar	واقع در قسمتهای ریه
interplanetary	واقع در بین سیارات
mid most	واقع در عین وسط
interdigitate	واقع در میان انگشتان
intermural	واقع در میان دیوارها
interfacial	واقع در میان دورو
interjacent	در میان واقع شونده
intermontane	واقع در میان دو کوه
intercolumnar	واقع در میان دو ستون
intermaxillary	واقع در میان ارواره ها
avail	دردسترس واقع شدن
interaxial	واقع در میان دو کوه
post natal	واقع شونده پس از تولد
intercellular	واقع در میان یاخته ها
intercensal	واقع در میان دو سرشماری
intercililary	واقع در میان ابروها
interamnian	واقع در میان دو رودخانه
head	دربالا واقع شدن
middlemost	واقع در عین وسط
midmost	واقع در عین وسط