Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 100 (2 milliseconds)
English
Persian
I made a decent profit.
سود خوبی بر دم
Search result with all words
organisations
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organization
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organizations
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
graphics
UDV مصخصو که تصاویر گرافیکی رنگی و با resolution را به خوبی متن نشان میدهد
rate
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
niceties
خوبی
nicety
خوبی
optical
طرح حرف که توسط خواننده OCR به خوبی قابل خواندن است
goodness
خوبی
Excellencies
خوبی
Excellency
خوبی
qualities
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
quality
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
grace
زیبایی خوبی
graced
زیبایی خوبی
graces
زیبایی خوبی
gracing
زیبایی خوبی
excellence
خوبی تفوق
maintain
به خوبی مراقبت شده
maintained
به خوبی مراقبت شده
maintains
به خوبی مراقبت شده
paragon
مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
paragons
مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
admirableness
خوبی
agreeability
خوبی
agreeableness
خوبی
as good as
بهمان خوبی
bovarism
بوواری خوبی
charmingness
خوبی
coloury
دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
dark bulb
نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
Energy Star
استانداردی در صفحه نمایش کامپیوتر یا سایر وسایل الکتریکی برای اینکه بگوید محصول به خوبی طراحی شده است و الکتریسیته را هدر نمیدهد
epicurus
و خوبی است
fineness
لطافت خوبی
good wishes
ارزوی خوبی
goodliness
خوبی
he has a fine p in the town
اوخانه خوبی در شهر دارد
he is a bad husband
خانه دار خوبی نیست
lambhood
بره خوبی
letter quality printing
چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
niceness
خوبی
our library is well stocked
خوبی دارد
poverty is a good test
خوبی است
primeness
خوبی
the end sanctifies the means
خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
the watch is warranted
خوبی ساعت
the well was a bad producer
ان چاه یک چاه نفت خیز خوبی نبود
the work was well paid
پول خوبی
they put up a good fight
جنگ خوبی کردند
to set a good example
سرمشق خوبی گذاشتن یا شدن
utilitarianism
بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
we went for a good round
گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
well handled
بطرز خوبی مورد عمل قرارگرفته
wellness
خوبی
what a nice man he is!
چه ادم خوبی است !
She made a good wife.
اوزن خوبی ازآب درآمد
He is a good ( nice ) fellow(guy)
اوآدم خوبی است
He shoots well
خوب تیر می اندازد ( تیر انداز خوبی است )
He has a good permanent job.
شغل ثابت خوبی دارد
He pocketed a tidy sum.
پول خوبی به جیب زد
She has been a good wife to him.
همسر خوبی برایش بوده
He has a poor service record in this company.
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
He has a strong punch.
ضرب دست خوبی دارد ( مشت قوی )
What find bath.
عجب حمام خوبی است
He left a great name behid him .
نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
It is avery good ( an original ) idea.
فکر بسیار خوبی است
He writes well . he wields a formidable pen .
قلم خوبی دارد
I got good marks in the exams .
نمرات خوبی درامتحان آوردم
This is a good residential are ( neighbourhood ) .
اینجا محل ( محله ) مسکونی خوبی است
She is not well disposed towards me . She is not on particularly . fricndly terms with me .
با من میانه یی ( میانه خوبی ؟ میانه چندانی ) ندارد
bite the hand that feeds you
<idiom>
جواب خوبی را با بدی دادن
cash cow
<idiom>
منبع خوبی از پول
feel like a million dollars
<idiom>
احساس خوبی داشتن
fizzle out
<idiom>
خراب شدن بعداز شروع خوبی
get to first base
<idiom>
موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
have an eye for
<idiom>
سلیقه خوبی درچیزی داشتن
have a time
<idiom>
زمان خوبی داشتن
kick up one's heels
<idiom>
زمان خوبی داشتن
live it up
<idiom>
روز خوبی راداشته باشید
out of kilter
<idiom>
دربالانس خوبی نبودن
with the best of them
<idiom>
به خوبی هرکس
worse for wear
<idiom>
نهبه خوبی جدیدتر
It has been a very enjoyable stay.
اقامت بسیار خوبی داشتیم.
That was a very good meal.
غذای خیلی خوبی بود.
He's a good director but he doesn't bear
[stand]
comparison with Hitchcock.
او
[مرد ]
کارگردان خوبی است اما او
[مرد]
قابل مقایسه با هیچکاک نیست.
We all think he is very nice.
ما همه فکر می کنیم که او
[مرد]
آدم خوبی است.
to pocket a tidy sum
<idiom>
پول خوبی به جیب زدن
beauty is in the eyes of the beholder
<proverb>
اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی
aniline
رنگ شیمایی آنیلینی که ارزان قیمت بوده ولی ثبات رنگی خوبی ندارد لذا مناسب رنگرزی فرش نیست
Both of us will make a good team.
ما دو تا تیم خوبی میسازیم.
Good number !
حقه
[نمایش]
خوبی بود!
dead wool
پشم مرده
[که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
direct dyes
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
Farahan
فراهان
[این ناحیه در استان مرکزی با بافت های هراتی، میناخانی و گل حنائی در قرن نوزدهم میلادی بازار جهانی خوبی داشته و شاخص آن استفاده از پودهای آبی و صورتی بوده است.]
a nice guy
آدم خوبی
a nice guy
مرد خوبی
onion skin
پوست پیاز
[از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.]
blessing in disguise
<idiom>
[چیز خوبی که در ظاهری نه چندان خوب قرار دارد]
Partial phrase not found.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com