Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (13 milliseconds)
English
Persian
to stuff up a hole
سوراخی را گرفتن
to plug
سوراخی را گرفتن
[ بستن]
Search result with all words
tampon
توپی یا کهنه مخصوص گرفتن سوراخی
tampons
توپی یا کهنه مخصوص گرفتن سوراخی
Other Matches
porousness
پر سوراخی
porosity
پر سوراخی
PCMCIA
سوراخی
a breach in the fence
سوراخی در حصار
culver-house
[سوراخی در کبوترخانه]
tamp
سوراخی را با شن وغیره پرکردن
bailer
سوراخی در عقب قایق برای بیرون ریختن اب
pinhole
سوراخی که ازفرو کردن سنجاق درچیزی پدیداید
vents
سوراخی در مرکز چتر نجات برای افزایش پایداری
holing
سوراخی در لبه دیسک ای که شیاربندی سخت شده است
vent
سوراخی در مرکز چتر نجات برای افزایش پایداری
card
سوراخی که در موازات بلندترین لبه کارت قرار دارد
cards
سوراخی که در موازات بلندترین لبه کارت قرار دارد
venting
سوراخی در مرکز چتر نجات برای افزایش پایداری
vented
سوراخی در مرکز چتر نجات برای افزایش پایداری
holes
سوراخی در لبه دیسک ای که شیاربندی سخت شده است
holed
سوراخی در لبه دیسک ای که شیاربندی سخت شده است
hole
سوراخی در لبه دیسک ای که شیاربندی سخت شده است
female
سوراخی که سوزنی وارد آن میشود تا اتصال برقرار شود
bush
استوانه توخالی که داخل سوراخی جای گرفته و محکم میشود
bushes
استوانه توخالی که داخل سوراخی جای گرفته و محکم میشود
sockets
سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
socket
[سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند]
relief hole
سوراخی در ورقههای فلزی که تلاقی دو خم را بدون تاب برداشتن صفحه ممکن میسازد
lightening hole
سوراخی که در قسمتی ازسازه که کمتر تحت تنش قراردارد برای کاهش وزن ایجادمیشود
jukebox
جعبه گرامافون خودکار دارای سوراخی برای ریختن پول ودکمه مخصوص انتخاب صفحه
jukeboxes
جعبه گرامافون خودکار دارای سوراخی برای ریختن پول ودکمه مخصوص انتخاب صفحه
slotting
شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
slots
شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
slot
شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
penny in the slot
سوراخی برای انداختن پول خرد در ان تعبیه شده و پول را در ان می اندازند
alignment
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignments
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
zahn cup
محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
lubber's hole
سوراخی در نوک کشتی نزدیک دگل که طناب دگل بوسیله ان بالا وپایین میرود
differential compression check
ازمایشی از وضعیت موتور که در ان مقدار نشتی رینگها وسوپاپها توسط اندازه گیری افت فشار در طرفین سوراخی با قطر معین تعیین میشود
to take medical advice
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
gripping
طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clam
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripped
طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in
<idiom>
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
slag
کفه گرفتن تفاله گرفتن
grip
طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up
درز گرفتن کاغذ گرفتن
grips
طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate
جشن گرفتن عید گرفتن
To tell some one his fortune .
برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
capture
گرفتن
false grip
گرفتن
tithes
ده یک گرفتن از
captures
گرفتن
tithe
ده یک گرفتن از
get at
گرفتن
indwell
جا گرفتن
capturing
گرفتن
inclasp
در بر گرفتن
despumate
کف گرفتن از
disesteem
کم گرفتن
devest
گرفتن
infold
در بر گرفتن
lay to heart
به دل گرفتن
reclaimed
پس گرفتن
retakes
پس گرفتن
blinded
گرفتن
blinds
گرفتن
to station oneself
جا گرفتن
to shut off
را گرفتن
to nestle oneself
جا گرفتن
to lay a wager
گرفتن
to hunt out
گرفتن
seize
گرفتن
blind
گرفتن
to take a wife
زن گرفتن
to take fast hold of
گرفتن
retaken
پس گرفتن
retake
پس گرفتن
wive
زن گرفتن
unsay
پس گرفتن
tong
گرفتن
to whisk away or off
گرفتن
to take up
گرفتن
to take one's stand
جا گرفتن
seized
گرفتن
seizes
گرفتن
to get at
گرفتن
to addict oneself
خو گرفتن
reoccupy
از سر گرفتن
raclaim
پس گرفتن
to break in
گرفتن
catch
گرفتن
hold
گرفتن
overtakes
گرفتن
overtaken
گرفتن
overtake
گرفتن
holds
گرفتن
to draw back
پس گرفتن
to catch on
گرفتن
to catch a fly
بل گرفتن
to call back
پس گرفتن
to put a stop to
را گرفتن
to bring to a stop
را گرفتن
to begin again
از سر گرفتن
obturate
گرفتن
encumbered
گرفتن
ceasing
گرفتن
detract
گرفتن
detracted
گرفتن
detracting
گرفتن
detracts
گرفتن
ceases
گرفتن
ceased
گرفتن
cease
گرفتن
situating
جا گرفتن
situates
جا گرفتن
situate
جا گرفتن
encumbering
گرفتن
encumbers
گرفتن
pushing
گرفتن
withdraw
پس گرفتن
withdraws
پس گرفتن
retrieves
پس گرفتن
retrieved
پس گرفتن
retrieve
پس گرفتن
reclaim
پس گرفتن
reclaiming
پس گرفتن
reclaims
پس گرفتن
accompanied
دم گرفتن
puddles
گل گرفتن
puddle
گل گرفتن
renovate
از سر گرفتن
renovated
از سر گرفتن
renovates
از سر گرفتن
renovating
از سر گرفتن
flea
کک گرفتن
accustoms
خو گرفتن
accompanies
دم گرفتن
accustoming
خو گرفتن
lute
گل گرفتن
lutes
گل گرفتن
acquiring
گرفتن
acquires
گرفتن
acquire
گرفتن
wed
گرفتن
accustom
خو گرفتن
accompany
دم گرفتن
fleas
کک گرفتن
deglutinate
گرفتن
resumption
از سر گرفتن
recapturing
پس گرفتن
recaptures
پس گرفتن
recaptured
پس گرفتن
recapture
پس گرفتن
corks
گرفتن
cork
گرفتن
skim
کف گرفتن از
skim
گرفتن کف
skimmed
کف گرفتن از
catch on
گرفتن
adeem
پس گرفتن
withdrawal
پس گرفتن
withdrawals
پس گرفتن
skims
گرفتن کف
skims
کف گرفتن از
skimmed
گرفتن کف
grab
گرفتن
resuming
از سر گرفتن
grabbed
گرفتن
retreats
پس گرفتن
retreating
پس گرفتن
retreated
پس گرفتن
retreat
پس گرفتن
abating
اب گرفتن از
abates
اب گرفتن از
abated
اب گرفتن از
abate
اب گرفتن از
take
گرفتن
takes
گرفتن
resumes
از سر گرفتن
grabbing
گرفتن
resumed
از سر گرفتن
grabs
گرفتن
resume
از سر گرفتن
encumber
گرفتن
acclimatizing
خو گرفتن
acclimatize
خو گرفتن
nailed
گرفتن
nail
گرفتن
acclimatises
خو گرفتن
receives
گرفتن
To treat flippantly(lightly).
شل گرفتن
receive
گرفتن
To go bad and stink.
بو گرفتن
acclimatised
خو گرفتن
nails
گرفتن
acclimatizes
خو گرفتن
get
گرفتن
acclimatized
خو گرفتن
gets
گرفتن
get off the ground
<idiom>
پا گرفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com