Dictiornary-Farsi | سوراخ شدنی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
penetrable	سوراخ شدنی


Other Matches

lapsable	سلب شدنی ساقط شدنی برگشتنی
trainable	تربیت شدنی قطار شدنی
lapsible a	ساقط شدنی باطل شدنی
center	سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centred	سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centre	سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centered	سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centers	سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
clair-voie	[پرچین با دیواره های مشبک که سوراخ سوراخ است.]
dilly bag	کیف دستی یا کیسه سوراخ سوراخ زنانه
to pink out leather	چرم را برای زیبایی سوراخ سوراخ کردن
sights	سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
fenestration	چیزی که سوراخ سوراخ یاروزنه داراست
sight	سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
perforation	عمل سوراخ کردن ایجاد سوراخ
float stone	سنگ اجرسای یکجورسنگ سوراخ سوراخ
cancellate	سوراخ سوراخ سوراخ سوراخ کردن
perishable goods	کالاهای خراب شدنی کالاهای فاسد شدنی
gruyere cheese	پنیر سوراخ سوراخ سوئیسی
thirl	سوراخ سوراخ کردن دریدن
pinker	سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
pink	سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
foraminate	ثقبه دار سوراخ سوراخ
pinkest	سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
cancellous	سوراخ سوراخ اسفنجی
millepore	مرجان سوراخ سوراخ
cancellate	سوراخ سوراخ اسفنجی
cancellated	سوراخ سوراخ اسفنجی
swage block	قالب سوراخ سوراخ
grid	دریچه سوراخ سوراخ
grids	دریچه سوراخ سوراخ
riddles	سوراخ سوراخ کردن
riddle	سوراخ سوراخ کردن
breached	سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breaches	سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach	سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
contrivable <adj.>	شدنی
doable <adj.>	شدنی
achievable <adj.>	شدنی
solubility	حل شدنی
doable	شدنی
dissolvable	حل شدنی
feasible	شدنی
dissoluble	حل شدنی
solvable	حل شدنی
pracitcable	شدنی
water-soluble	حل شدنی در آب
solvency	حل شدنی
resolvable	حل شدنی
dissolvable	اب شدنی
feasible <adj.>	شدنی
practicable <adj.>	شدنی
collapsible	له شدنی
workable <adj.>	شدنی
ramrod	خم شدنی
executable <adj.>	شدنی
makable <adj.>	شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	شدنی
possible	شدنی
ramrods	خم شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	شدنی
makeable <adj.>	شدنی
manageable <adj.>	شدنی
separable	جدا شدنی
exemptible	معاف شدنی
fatiguable	خسته شدنی
soluble	حل شدنی محلول
lacerable	مجروح شدنی
serviceable	روبراه شدنی
eversible	واژگون شدنی
drawable	کشیده شدنی
inculpable	متهم شدنی
ductile	مفتول شدنی
eradiacable	ریشه کن شدنی
erasable	پاک شدنی
excusable	معاف شدنی
erectile	راست شدنی
erectile	سیخ شدنی
lacerable	ریش شدنی
lacerable	پاره شدنی
food for powder	کشته شدنی
inscribable	محاط شدنی
inquirable	جویا شدنی
foregettable	فراموش شدنی
inflexional	صرف شدنی
convincible	متقاعد شدنی
in sight	دیده شدنی
inspirable	الهام شدنی
forfoitable	ضبط شدنی
fermentable	ترش شدنی
isoable	جدا شدنی
ionizable	یون شدنی
extractable	استخراج شدنی
extricable	خلاص شدنی
effectual	انجام شدنی
invertible	معکوس شدنی
fatigable	خسته شدنی
insurable	بیمه شدنی
improvability	اصلاح شدنی
compressible	خلاصه شدنی
perishable	هلاک شدنی
appeasable	ارام شدنی
perishable	فاسد شدنی
attainable	نائل شدنی
applicatory	اعمال شدنی
archival	بایگانی شدنی
ascertainable	محقق شدنی
assimilable	جذب شدنی
liquids	پول شدنی
liquid	پول شدنی
buyable	خریده شدنی
annihilable	نابود شدنی
acidifiable	اسیدی شدنی
renewable	تجدید شدنی
perceptible	ادراک شدنی
approachable	نزدیک شدنی
exhaustible	تمام شدنی
despairing	مایوس شدنی
abolishable	موقوف شدنی
abrogable	منسوخ شدنی
absorbable	جذب شدنی
perishable	نابود شدنی
feasibility	شدنی بودن
changeable	دگرگون شدنی
debauchable	بدراه شدنی
decomposable	فاسد شدنی
deducible	استنباط شدنی
depletable	تمام شدنی
depreciable	مستهلک شدنی
depreciable	کم بها شدنی
diffusible	پاشیده شدنی
dispersible	متفرق شدنی
biddability	مزایده شدنی
disposable end item	امادمصرفی شدنی
dissolvable	تجزیه شدنی
crystallizable	بلوری شدنی
corruptible	گمراه شدنی
amenable	رام شدنی
locking	قفل شدنی
condensable	غلیظ شدنی
congealable	بسته شدنی
conquerable	مغلوب شدنی
consumable	مصرف شدنی
consumptible	تمام شدنی
contractible	کوچک شدنی
convertibility	تسعیر شدنی
detachable	جدا شدنی
corrodible	خورده شدنی
dissolvable	معاف شدنی
disposable	مصرف شدنی
transposable	جابجا شدنی
vaporable	بخار شدنی
vaporizable	بخار شدنی
wieldy	اداره شدنی
retractable	جمع شدنی
incorporation	یکی شدنی
achievable <adj.>	انجام شدنی
contrivable <adj.>	انجام شدنی
doable <adj.>	انجام شدنی
transplantable	پیوند شدنی
transmutative	تبدیل شدنی
spareable	یدکی شدنی
spendable	خرج شدنی
spoilable	خراب شدنی
superable	مغلوب شدنی
superimposable	اضافه شدنی
surmountable	فائق شدنی
talus	رام شدنی
tamable	رام شدنی
tameable	رام شدنی
tawie	رام شدنی
tensive	کشیده شدنی
tractile	کشیده شدنی
useful <adj.>	اجرا شدنی
feasible <adj.>	انجام شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	انجام شدنی
makeable <adj.>	انجام شدنی
manageable <adj.>	اجرا شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	اجرا شدنی
practicable <adj.>	اجرا شدنی
makable <adj.>	انجام شدنی
appropriate [for an occasion] <adj.>	اجرا شدنی
convenient <adj.>	اجرا شدنی
functional <adj.>	اجرا شدنی
practical <adj.>	اجرا شدنی
proper <adj.>	اجرا شدنی
purpose-built <adj.>	اجرا شدنی
purposeful <adj.>	اجرا شدنی
makeable <adj.>	اجرا شدنی
suitable <adj.>	اجرا شدنی
manageable <adj.>	انجام شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	انجام شدنی
practicable <adj.>	انجام شدنی
executable <adj.>	انجام شدنی
workable <adj.>	انجام شدنی
visible	دیده شدنی
achievable <adj.>	اجرا شدنی
contrivable <adj.>	اجرا شدنی
doable <adj.>	اجرا شدنی
feasible <adj.>	اجرا شدنی