Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English
Persian
lanciation
سوراخ کردن یا تیر کشیدن دردتیر کشنده
Other Matches
downhaul
پایین کشیدن رشته پایین کشنده
bearing strenght
نیروی لازم جهت کشیدن پرچ تا لبه ورقه فلز و یا امتداددادن سوراخ
to pink out leather
چرم را برای زیبایی سوراخ سوراخ کردن
perforation
عمل سوراخ کردن ایجاد سوراخ
breach
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breached
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breaches
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
pinkest
سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
thirl
سوراخ سوراخ کردن دریدن
pink
سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
pinker
سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
bouse
بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
cancellate
سوراخ سوراخ سوراخ سوراخ کردن
riddle
سوراخ سوراخ کردن
riddles
سوراخ سوراخ کردن
centered
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centers
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centred
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centre
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
clair-voie
[پرچین با دیواره های مشبک که سوراخ سوراخ است.]
dilly bag
کیف دستی یا کیسه سوراخ سوراخ زنانه
float stone
سنگ اجرسای یکجورسنگ سوراخ سوراخ
fenestration
چیزی که سوراخ سوراخ یاروزنه داراست
sights
سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
sight
سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
foraminate
ثقبه دار سوراخ سوراخ
gruyere cheese
پنیر سوراخ سوراخ سوئیسی
pierce
سوراخ کردن
to break open
سوراخ کردن
scuttles
سوراخ کردن
scuttling
سوراخ کردن
perforate
سوراخ کردن
perforating
سوراخ کردن
transfix
سوراخ کردن
to poke a hole in any thing
سوراخ کردن
pool
سوراخ کردن
punches
سوراخ کردن
foraminate
سوراخ کردن
delved
سوراخ کردن
delve
سوراخ کردن
pierces
سوراخ کردن
scuttled
سوراخ کردن
stab
سوراخ کردن
broaches
سوراخ کردن
wear a hole in
سوراخ کردن
to burn a hole
سوراخ کردن
punch
سوراخ کردن
perforates
سوراخ کردن
steek
سوراخ کردن
broaching
سوراخ کردن
broach
سوراخ کردن
to punch a hole in
سوراخ کردن
to drill through
سوراخ کردن
pools
سوراخ کردن
bores
سوراخ کردن
to set abroach
سوراخ کردن
stabbed
سوراخ کردن
bore
سوراخ کردن
stabs
سوراخ کردن
punched
سوراخ کردن
pooled
سوراخ کردن
broached
سوراخ کردن
to pick a hole in
سوراخ کردن
delves
سوراخ کردن
scuttle
سوراخ کردن
gored
سوراخ کردن
incising
سوراخ کردن
drill
سوراخ کردن
gores
سوراخ کردن
gore
سوراخ کردن
goring
سوراخ کردن
drills
سوراخ کردن
boring
سوراخ کردن
delving
سوراخ کردن
drilled
سوراخ کردن
punch
سوراخ ایجاد کردن
to peck a hole in
با نوک سوراخ کردن
pecking
بانوک سوراخ کردن
To bark up the wrong tree.
<idiom>
[سوراخ دعا را گم کردن]
hollow forge
سوراخ کردن گرم
tusk
سوراخ کردن یا کندن
spit
سوراخ کردن تف انداختن
punch
مهر کردن سوراخ
punctured
سوراخ کردن شکست
puncture
سوراخ کردن شکست
punctures
سوراخ کردن شکست
pertusion
عمل سوراخ کردن
lancinate
بانیزه سوراخ کردن
tusks
سوراخ کردن یا کندن
pecked
بانوک سوراخ کردن
burr
بامته سوراخ کردن
peck
بانوک سوراخ کردن
spits
سوراخ کردن تف انداختن
pecks
بانوک سوراخ کردن
prong
باچنگ ک سوراخ کردن
gride
سوراخ کردن فرورفتن
broach
سوراخ کردن قایق
burring
بامته سوراخ کردن
punched
سوراخ ایجاد کردن
prongs
باچنگ ک سوراخ کردن
transfixion
عمل سوراخ کردن
broaches
سوراخ کردن قایق
burrs
بامته سوراخ کردن
broached
سوراخ کردن قایق
back drill
از پشت سوراخ کردن
broaching
سوراخ کردن قایق
precision bore
سوراخ کردن دقیق
punched
مهر کردن سوراخ
to tear a hole in
سوراخ یا پاره کردن
lack vt
با گلوله سوراخ کردن
punches
سوراخ ایجاد کردن
punches
مهر کردن سوراخ
puncturing
سوراخ کردن شکست
burred
بامته سوراخ کردن
peep
از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
peeped
از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
peeps
از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
peeping
از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
weight
بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
puncturing
سوراخ کردن پنچر شدن
slot
سوراخ کردن شکاف کوچک
unkennel
از سوراخ یا لانه بیرون کردن
drills
سوراخ کردن چاه کندن
slots
سوراخ کردن شکاف کوچک
punctures
سوراخ کردن پنچر شدن
notches
شکاف چوبخط سوراخ کردن
jabbing
خنجر زدن سوراخ کردن
drill
سوراخ کردن چاه کندن
jabs
خنجر زدن سوراخ کردن
puncture
سوراخ کردن پنچر شدن
jab
خنجر زدن سوراخ کردن
drilled
سوراخ کردن چاه کندن
slotting
سوراخ کردن شکاف کوچک
punctured
سوراخ کردن پنچر شدن
notch
شکاف چوبخط سوراخ کردن
back drilling attachment
تجهیزات سوراخ کردن از پشت
jabbed
خنجر زدن سوراخ کردن
rupturing
شکافتن و سوراخ کردن به طور دایرهای
fraise
گشادتر کردن سوراخ اره مدور
rupture
شکافتن و سوراخ کردن به طور دایرهای
stave
شبیه لوله ایجاد سوراخ کردن
karatonyxis
عمبل اب مرواریدبوسیله سوراخ کردن قرنیه
loophole
سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
ruptures
شکافتن و سوراخ کردن به طور دایرهای
loopholes
سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
borer
هرچیزیکه وسیله سوراخ کردن باشد
bore
وسیله سوراخ کردن کالیبر تفنگ
bores
وسیله سوراخ کردن کالیبر تفنگ
pinhole
سوراخ کردن برای گوشی یاز
fatal
کشنده
pernicious
کشنده
death ful
کشنده
deathy
کشنده
lethal
کشنده
tensioner
کشنده
sorbent
کشنده
inviting
کشنده
pestilent
کشنده
suicidal
کشنده
lethiferous
کشنده
tractive
کشنده
perishing
کشنده
murderous
کشنده
killer
کشنده
mortal
کشنده
assassinator
کشنده
mortals
کشنده
murderer
کشنده
puller
کشنده
inhalant
بو کشنده
tensor
کشنده
deadlier
کشنده
plotters
کشنده
murderers
کشنده
enticing
کشنده
alluring
کشنده
killers
کشنده
drainer
اب کشنده
delineator
کشنده
deadly
کشنده
attractive
کشنده
deadliest
کشنده
tracker
کشنده
prepossessing
کشنده
trackers
کشنده
plotter
کشنده
to scrape down
تراشیدن وکوچک کردن بوسیله کشیدن پابرزمین سخن کسیراپایمال کردن
pegs
میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
peg
میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
ejection
خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
concrete coring drill
مته برای سوراخ کردن هسته بتن
jackhammer
مته دستی مخصوص سوراخ کردن سنگ
ovicidal
کشنده تخم
mortally
بطور کشنده
drum plotter
کشنده طبله
killer whales
وال کشنده
death blow
ضربت کشنده
killer whale
وال کشنده
pestilently
بطور کشنده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com