English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
tobogganer سورتمه سوار
tobogganist سورتمه سوار
Search result with all words
pung در سورتمه جعبهای سوار شدن
Other Matches
staging سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
cavalry سوار نظامی سوار اسبی
sleds سورتمه
sledges سورتمه
sledge سورتمه
slides سورتمه
sled سورتمه
slide سورتمه
sleighs سورتمه
sleigh سورتمه
horse guards گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
sleighs سورتمه راندن
sleigh bell زنگوله سورتمه
towline طناب سورتمه
sleigh درشکه سورتمه
sleigh سورتمه راندن
iceboat سورتمه یخی
sleighs درشکه سورتمه
sleds سورتمه راندن
dogsled مسابقه سورتمه با سگ
weasel سورتمه برفی
weasels سورتمه برفی
carriole سورتمه سبک
pung سورتمه جعبهای
sled سورتمه راندن
eskimo dog سگ سورتمه کش اسکمیو
malemute سگ سورتمه کش امریکای شمالی
bobsled نوعی سورتمه کوچک
bobsleds نوعی سورتمه کوچک
toboggans سورتمه دراز و باریک
malamute سگ سورتمه کش امریکای شمالی
toboggan سورتمه دراز و باریک
slide [for children] سورتمه [سرسره ] [در برف]
sledge پتک زدن سورتمه راندن
sledges پتک زدن سورتمه راندن
cavalry man سوار در سوار نظام
sleds هدف کش شناور دریایی سورتمه هدف کش
sled هدف کش شناور دریایی سورتمه هدف کش
horseback سوار
trooper سوار
troopers سوار
outside ofa horse سوار
piece سوار
boarded سوار
board سوار
in the saddle سوار
pieces سوار
horsewoman سوار
horsewomen سوار
fabricates سوار کردن
fabricating سوار کردن
mounts سوار کردن
mounts سوار شدن بر
mount سوار کردن
mount سوار شدن بر
get on سوار شدن
get in سوار شدن
biker موتورسیکلت سوار
equitant سوار بر اسب
fabricated سوار کردن
fabricate سوار کردن
horse breaker چابک سوار
upping سوار براسب سر پا
horseman اسب سوار
horseman سوار کار
upped سوار براسب سر پا
up سوار براسب سر پا
canters سوار اسب
cantering سوار اسب
cantered سوار اسب
canter سوار اسب
horse man اسب سوار
equestrienne زن اسب سوار
enchase سوار کردن
bicyclist دوچرخه سوار
armored cavalry سوار زرهی
acheval سوار بر اسب
modulation سوار سازی
cavalier اسب سوار
cavalier سرباز سوار
rider سوار کار
riders سوار کار
cavalry سوار زرهی
biker دوچرخه سوار
board surfer موج سوار
skim boarder موج سوار
modulating سوار کردن
chevalier سوار دلاور
rig سوار کردن
rigged سوار کردن
rigs سوار کردن
Mt سوار شدن
Mts سوار شدن
modulates سوار کردن
boot and saddle سوار شوید
modulate سوار کردن
surfer موج سوار
horseback سوار براسب
cyclist دوچرخه سوار
motorist ماشین سوار
motorists ماشین سوار
vedette قراول سوار
cyclists دوچرخه سوار
equestrian چابک سوار
equestrian اسب سوار
take up سوار کردن
jockey چابک سوار
jockeys چابک سوار
assembled سوار کردن
horsemen اسب سوار
assembles سوار کردن
boaters زورق سوار
on board a ship سوار کشتی
rides سوار شدن
ride سوار شدن
horsewoman سوار اسب
on stilts سوار چوب پا
assemble سوار کردن
mounted سوار شده
washine موج سوار زن
on shipboard سوار کشتی
horsewomen سوار اسب
reinsman اسب سوار
rodeos سوار کاری کردن
flatlander موج سوار کم استعداد
to take ship در کشتی سوار کردن
rodeos نمایش سوار کاری
to ride shanks's mare سوار پای خودشدن
to ride on a horse اسبی را سوار شدن
rodeo سوار کاری کردن
dragons گردان سوار اسبی
wheelman دوچرخه سوار شراعبان
take on مسافر سوار کردن
uhlan سوار نیزه دار
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
dragon گردان سوار اسبی
to give somebody a ride کسی را سوار کردن
unmounted سوار نشده پیاده
to ride on a horse براسبی سوار شدن
pick up سوار کردن مسافر
to hitchhike مجانی سوار شدن
horseback archer کمانگیر سوار بر اسب
To board a plane. سوار هواپیما شدن
To get on board. سوار کشتی شدن
imbark در کشتی سوار کردن
to ride for a fall بی پروا سوار شدن
To get into (ride in)a car . سوار اتوموبیل شدن
To mout a horse . سوار اسب شدن
jockey club باشگاه سوار کاران
light piece سوار سبک شطرنج
mountie پلیس سوار کانادا
heavy piece سوار سنگین شطرنج
wheelsman دوچرخه سوار شراعبان
to go backpacking مجانی سوار شدن
cavalry unit یکان سوار نظام
surfboat قایق موج سوار
staging area منطقه سوار شدن
cuirassier سوار زره پوش
setting up apparatus دستگاه سوار کردن
enplane سوار هواپیما شدن
entrain سوار کردن کشیدن
ridable رام و سوار شدنی
to hitch مجانی سوار شدن
reinsman سوار کار ماهر
coachload افراد سوار بر درشکه
rodeo نمایش سوار کاری
staging سوار کردن جا دادن
modulate سوار کردن موج
modulating سوار کردن موج
mounting سوار کردن وسایل
installs سوار کردن جادادن
installing سوار کردن جادادن
install سوار کردن جادادن
jockeys اسب سوار حرفهای
assemble سوار کردن قطعات
assembled سوار کردن قطعات
assembles سوار کردن قطعات
embarks درکشتی سوار کردن
horse سواراسبی سوار شوید
setting up سوار کردن جاانداختن
sets سوار کردن جاانداختن
embarked درکشتی سوار کردن
jockey اسب سوار حرفهای
set سوار کردن جاانداختن
embark درکشتی سوار کردن
embarking درکشتی سوار کردن
modulates سوار کردن موج
light horse سوار نظام سبک اسلحه
erect بناکردن سوار یا نصب کردن
remount برگشتن دوباره سوار کردن
horsewomen مربی اسب سوار و اسبداری
pickup field محوطه سوار شدن درهواپیما
embarkation order ترتیب سوار شدن یا بارگیری
pickup point نقطه سوار شدن یا سوارکردن
mounts سوار شدن قله برامدگی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com