Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (9 milliseconds)
English	Persian
twinge	سوزش سرزنش وجدان دردشدیدوناگهانی
twinges	سوزش سرزنش وجدان دردشدیدوناگهانی
Other Matches
pricks of conscience	سرزنش ها یا نیشهای وجدان
burn out	تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
sail into	به باد سرزنش گرفتن سرزنش کردن
breasts	وجدان
breast	وجدان
saving grace	وجدان
conscienceless	بی وجدان
consciences	وجدان
bad conscience	وجدان بد
conscience	وجدان
conscientious	با وجدان
unconscionable	بی وجدان
superego	وجدان
miscreant	بی وجدان
wretches	بی وجدان پست
wretch	بی وجدان پست
conscientiousness	پیروی وجدان
bad conscience	عذاب وجدان
a clear conscience	وجدان پاک
seared conscience	وجدان بیحس
conscionably	از روی وجدان
With a clear conscience.	با وجدان پاک
unconscionable	خلاف وجدان
conscience-stricken	گرفتار عذاب وجدان
it stings the conscience	وجدان را نیش میزند
a guilty conscience [about]	وجدان با گناه [بخاطر]
With an easy mind (conscience).	با خیال (وجدان ) راحت
seared conscience	وجدان پینه خورده
The crime lies heavily on his conscience.	جنایت اش بار سنگینی بر وجدان اواست
conscience-stricken	دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
nipped	سوزش
nips	سوزش
irritation	سوزش
ignition	سوزش
irritations	سوزش
nip	سوزش
deflagration	سوزش
combustion	سوزش
burns	سوزش موادمنفجره
burn	سوزش موادمنفجره
irritative	سوزش اور
stinging	خلش سوزش
causalgia	سوزش عصبی
sting	خلش سوزش
progressive burning	سوزش تدریجی
gas burning	سوزش گاز
nippy	سوزش دار
prickling	سوزش دار
pyrosis	سوزش معده
abrasive	سوزش آور
heartburn	سوزش معده
smartest	سوزش داشتن
urticate	سوزش دادن
urticarial	خارش سوزش
smarted	سوزش داشتن
urticaria	خارش سوزش
abradant	سوزش اور
irritants	سوزش اور
irritant	سوزش اور
urticant	سوزش دار
smarts	سوزش داشتن
stings	خلش سوزش
caustic	سوزش اور
smarting	سوزش داشتن
combustibility	قابلیت سوزش
burning rate	نواخت سوزش
smart	سوزش داشتن
smarter	سوزش داشتن
abrasives	سوزش اور سایا
inoxidize	از سوزش باز داشتن
irritating	رنجاننده سوزش اور
painful urination	سوزش ادرار [پزشکی]
pang	درد سوزش ناگهانی
irritatingly	بطور سوزش اور
pangs	درد سوزش ناگهانی
dysuria	سوزش ادرار [پزشکی]
self condemned	محکوم شده توسط نفس خود مقصر نزد وجدان خویش
alkali proof	مقاومت محلول سوزش اور
shoots	درد کردن سوزش داشتن
painful urination	دش میزی [سوزش ادرار] [پزشکی]
dysuria	ادرار همراه با سوزش واشکال
dysuria	دش میزی [سوزش ادرار] [پزشکی]
shoot	درد کردن سوزش داشتن
tingling	سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
neutral burning	سوزش دوطرفه حبههای باروت خرج
tingled	سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
tingle	سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
tingles	سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
funny bone <idiom>	جایی پشت آرنج که موقع ضربه سوزش وخارش میکند
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb>	کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
reproach	سرزنش
exprobration	سرزنش
dressing-down	سرزنش
reproaching	سرزنش
chastiesement	سرزنش
expostulation	سرزنش
rail	سرزنش
reproaches	سرزنش
reproached	سرزنش
railing	سرزنش
blames	سرزنش
upbraiding	سرزنش
blamed	سرزنش
blame	سرزنش
nagging	سرزنش
demerits	سرزنش
demerit	سرزنش
scolding	سرزنش
twits	سرزنش
twit	سرزنش
repoach	سرزنش
stinger	سرزنش
rocket [British E]	سرزنش
reprehension	سرزنش
blaming	سرزنش
reproof	سرزنش
censuring	سرزنش
censures	سرزنش
censured	سرزنش
censure	سرزنش
railings	سرزنش
ratings	سرزنش
rating	سرزنش
increpation	سرزنش
condemnations	سرزنش
condemnation	سرزنش
remonstrance	سرزنش
reproofs	سرزنش
sneap	سرزنش
blamable	قابل سرزنش
blameful	سزاوار سرزنش
blameworthiness	شایستگی سرزنش
call down	سرزنش کردن
call over the coals	سرزنش کردن
chid	سرزنش کردن
natters	سرزنش کردن
vituperatively	سرزنش کنان
rater	سرزنش کننده
vituperation	بدگویی سرزنش
repoach	سرزنش کردن
reprehend	سرزنش کردن
reprovable	شایان سرزنش
reprovingly	سرزنش کنان
twittingly	سرزنش کنان
scolder	سرزنش کننده
vituperate	سرزنش کردن
taunter	سرزنش کننده
threap	سرزنش کردن
to dress down	سرزنش کردن
railer	سرزنش کننده
sneap	سرزنش کردن
dispraise	سرزنش کردن
nattering	سرزنش کردن
nattered	سرزنش کردن
natter	سرزنش کردن
irreprehensible	سرزنش نکردنی
reproachless	سرزنش نکردنی
vituperatory	سرزنش امیز
vituperator	سرزنش کننده
lash vt	سرزنش کردن
objurgation	سرزنش سخت
objurgatory	سرزنش امیز
repoachful	سرزنش امیز
obloquy	سرزنش افترا
tongue lash	سرزنش کردن
raillery	سرزنش انتقاد
admonition	سرزنش دوستانه
reproved	سرزنش کردن
reproves	سرزنش کردن
reproving	سرزنش کردن
upbraid	سرزنش کردن
upbraided	سرزنش کردن
upbraids	سرزنش کردن
censure	سرزنش کردن
censured	سرزنش کردن
censures	سرزنش کردن
censuring	سرزنش کردن
trounce	سرزنش کردن
trounced	سرزنش کردن
trounces	سرزنش کردن
twits	سرزنش کردن
twit	سرزنش کردن
sarcasm	ریشخند سرزنش
rebuke	سرزنش کردن
rebuked	سرزنش کردن
rebukes	سرزنش کردن
rebuking	سرزنش کردن
reprimand	سرزنش کردن
reprimanded	سرزنش کردن
reprimanding	سرزنش کردن
reprimands	سرزنش کردن
to get ticked off [British E] <idiom>	سرزنش شدن
to get a rocket [British E] <idiom>	سرزنش شدن
haze	سرزنش کردن
admonitions	سرزنش دوستانه
trouncing	سرزنش کردن
twitters	سرزنش کننده
berating	سرزنش کردن
bite someone's head off <idiom>	سرزنش کردن
reprehensible	سرزنش کردنی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com