Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 196 (10 milliseconds)
English
Persian
drilling pipe
سوزن حفاری
Search result with all words
drill extractor
التی که مته حفاری شکسته رااز سوزن حفاری جدا میکند
Other Matches
acupunctuate
با سوزن سوراخ کردن سوزن فروکردن
pioneer tools
وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
needle point
سر سوزن سوزن دوزی
erasable
قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
diggings
حفاری
excavation
حفاری
drilling
حفاری
drilling mud
گل حفاری
digs
حفاری
dig
حفاری
excavating
حفاری کردن
excavates
حفاری کردن
excavated
حفاری کردن
earth excavating
حفاری زمین
sappers
قسمت حفاری
sapper
قسمت حفاری
drillship
کشتی حفاری
excavate
حفاری کردن
unearth
حفاری کردن
unearthing
حفاری کردن
unearthed
حفاری کردن
unearths
حفاری کردن
trench excavator
ماشین حفاری
back hoe
بیل حفاری
back shovel
بیل حفاری
inclined drilling
حفاری مایل
mud flush rotary
حفاری اورانی
earth excavating
حفاری زمین
drilling bit
مته حفاری
outfit
تجهیزات حفاری
digger
الت حفاری
scoops
ماشین حفاری
crowed shevel
بیل حفاری
outfits
تجهیزات حفاری
boring pipe
لوله حفاری
scoop
ماشین حفاری
scooped
ماشین حفاری
scooping
ماشین حفاری
rotary drilling
حفاری دورانی
drilling capacity
فرفیت حفاری
hoeing
کج بیل حفاری یا خاکبرداری
hoe
کج بیل حفاری یا خاکبرداری
adamantine drilling
حفاری با مته ساچمهای
jetting tube
لوله تزریق در حفاری
pool tool
حفاری با میله توپر
archeological dig
حفاری باستان شناسی
common excavation of structure
حفاری عمومی ساختمان
navvy
کارگرحفار ماشین حفاری
navvies
کارگرحفار ماشین حفاری
hoes
کج بیل حفاری یا خاکبرداری
open cut
حفاری در فضای باز
hoed
کج بیل حفاری یا خاکبرداری
cores
نمونه مواد حفاری
core
نمونه مواد حفاری
grab
بیل حفاری دندانه دار
grabbing
بیل حفاری دندانه دار
grabs
بیل حفاری دندانه دار
grabbed
بیل حفاری دندانه دار
workings
همه بخشهای حفاری شده معدنی
boring tubes
لوله هایی که برای حفاری بکار میرود
bored well
چاهی که بوسیله مته حفاری شده باشد
jar
این میله مخصوص دستگاه حفاری ضربهای است
jarred
این میله مخصوص دستگاه حفاری ضربهای است
jars
این میله مخصوص دستگاه حفاری ضربهای است
trepanation
مته حفاری معدن وجراحی بامته سوراخ کردن
needles
سوزن
needling
سوزن
needle
سوزن
styluses
سوزن
styli
سوزن
stylus
سوزن
switch point
سوزن
needled
سوزن
needleful
یک سوزن نخ
bard
سوزن
bards
سوزن
stilus
سوزن
king pile
تیری که قبل از شروع حفاری به منزله شمع در وسط شیارمیکوبند
belonephebia
سوزن هراسی
pin
ورودی با سه سوزن
needles
سوزن پیکاپ
aciform
بشکل سوزن
catwhisker
سوزن بلور
staple
سوزن منگنه
firing pin
سوزن ماشه
firing pin
سوزن اتش
needle point
نوک سوزن
whisker
سوزن بلور
packing needle
سوزن جوالدوزی
needled
سوزن پیکاپ
needle
سوزن پیکاپ
darning needle
سوزن رفوگری
core nail
سوزن هسته
the eye of the needle
سوراخ سوزن
needling
سوزن پیکاپ
switches
سوزن دوراهی
switched
سوزن دوراهی
switch
سوزن دوراهی
injects
سوزن زدن
injecting
سوزن زدن
injected
سوزن زدن
inject
سوزن زدن
work basket
سبد سوزن و نخ
pinning
ورودی با سه سوزن
prick
خراش سوزن
pricks
خراش سوزن
pricking
خراش سوزن
touch needle
سوزن محک
test point
سوزن ازمایشی
work baskets
سبد سوزن و نخ
aciculate
سوزن وار
acicular
سوزن وار
pointsman
سوزن بان
vga
- سوزن یا پورت
sailmaker's needle
سوزن چادردوزی
sew
سوزن کاری
pricked
خراش سوزن
pinned
ورودی با سه سوزن
housewife
سوزن دان
housewives
سوزن دان
darning neddle
سوزن رفوگری
needle lace
کار سوزن دوزی
vaccine point
سوزن ابله کوبی
needle book
سوزن دان کتابی
A sharp knife (pin , needle)
چاقو (سوزن ) تیر
needle test of vicat
ازمایش با سوزن ویکا
needling
سوزن دوزی کردن
needled
سوزن دوزی کردن
gates
سوزن اتصال به یک FET
gate
سوزن اتصال به یک FET
needlework
کار سوزن دوزی
needled
با سوزن تزریق کردن
needles
با سوزن تزریق کردن
eying
گوشوارهای سوراخ سوزن
eying
دهانه سوراخ سوزن
eyes
گوشوارهای سوراخ سوزن
eyes
دهانه سوراخ سوزن
eyeing
گوشوارهای سوراخ سوزن
eyeing
دهانه سوراخ سوزن
eye
گوشوارهای سوراخ سوزن
eye
دهانه سوراخ سوزن
needles
سوزن دوزی کردن
needling
با سوزن تزریق کردن
needle
با سوزن تزریق کردن
needle
سوزن دوزی کردن
dog spike
سوزن نوک گیر
drop on
سوزن دوراهی خط اهن
firing pin
سوزن قفل اتش
gas inlet valve needle
سوزن شیرورودی بنزین
needling
سوزن سرنگ وگرامافون و غیره
tone arm
الت سوزن نگهدار گرامافون
needled
سوزن سرنگ وگرامافون و غیره
firing pin
سوزن گلنگدن اسلحه اتشی
There is no room to throw a needle .
<proverb>
جاى سوزن انداختن نیست .
palm and needle
کفه چرمی ملوانی و سوزن
switchman
سوزن بان راه اهن
needles
سوزن سرنگ وگرامافون و غیره
hypo
سوزن تزریق زیر جلدی
needle
سوزن سرنگ وگرامافون و غیره
hyodermic needle
سوزن امپول یا تزریق زیر جلدی
etui
جعبهء کوچک زینتی سوزن نخ و دکمه
prickling
احساس سوزن سوزنی یا تیغ تیغی
hypodermics
سوزن مخصوص تزریق زیر جلد
hypodermic
سوزن مخصوص تزریق زیر جلد
jacks
ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
jack
ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
needleful
نخی که یکبار درته سوزن میکنند
reeve
ازتنگنا یا جای باریکی گذشتن نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
center fire
اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
acupuncture
روش چینی بی حس سازی بوسیلهء فروکردن سوزن در بدن
needle work
سوزن دوزی
[برای تزئین حاشیه و یا طرح فرش]
kelly
قطعهای از لوله حفاری که باعث میشود علاوه برحرکت دورانی مته در جهت عمود نیز حرکت نماید
to prick at something
بچیزی سوزن یا تیغ زدن چیزیرا کمی سوراخ کردن
staple
سوزن
[حرف ]
یو شکل
[برای محکم کردن سیمی به دیوار]
sockets
سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
socket
[سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند]
embriodery
[آراستن و زینت دادن زمینه فرش به کمک سوزن کاری و گلدوزی]
pinout
شرح محل سوزن ها در مدار مجتمع به همراه کار و سیگنال آنها
kelly drive bushing
اتصال کلی که بصورت استوانه بوده و مابین کلی وسوزن حفاری وجود دارد
isoclinal line
خطی که در روی نقشه بوسیله ان جاهایی که تمایل سوزن مغناطیسی یکسان است
needles
سوزن نازک آهنی روی چاپگر matrix-dot که یکی از نقاط را چاپ می گیرد
needle
سوزن نازک آهنی روی چاپگر matrix-dot که یکی از نقاط را چاپ می گیرد
needling
سوزن نازک آهنی روی چاپگر matrix-dot که یکی از نقاط را چاپ می گیرد
needled
سوزن نازک آهنی روی چاپگر matrix-dot که یکی از نقاط را چاپ می گیرد
isoclinic line
خطی بر روی نقشه که بوسیله ان نقاطی که درانجاها تمایل سوزن مغناطیسی یکسان است نشان داده میشود
pinning
قطعه الکترونیکی که مستقیما جایگین دیگری میشود چون ترکیب سوزن ها یکسان است و سیگنالهای یکسانی را حمل می کنند
pinned
قطعه الکترونیکی که مستقیما جایگین دیگری میشود چون ترکیب سوزن ها یکسان است و سیگنالهای یکسانی را حمل می کنند
pin
قطعه الکترونیکی که مستقیما جایگین دیگری میشود چون ترکیب سوزن ها یکسان است و سیگنالهای یکسانی را حمل می کنند
to strain at a gnat
ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
DB connector
اتصال به شکل D که معمولاگ به صورت دو ردیف سوزن است برای اتصال وسایل ارسال داده
fancy work
سوزن دوزی ذوقی یاتفننی کارهای ذوقی
printhead
1-ردیف سوزن ها در چاپگر matrial-dot که حروف را به صورت مجموعهای از نقاط ایجاد میکند. 2-حالت فلزی یک حرف که برای چاپ حرف روی کاغذ در ریبون جوهری فشار داده شده است
electrically
قطعه حافظه فقط خواندنی که مختوای آن با اعمال ولتاژ خاص به سوزن نوشتن فایل برنامه ریزی است و توسط نور یا ولتاژ مخصوص قابل پاک شدن است
BNC connector
متصل کننده فلزی استوانهای شکل با هسته مسی که در انتهای کابل Coaxial قرار دارد و برای اتصال کابل ها به هم اسفاده میشود و با فشار دادن و چرخاندن استوانه فلزی دور دو سوزن قفل کنند و و صل میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com