English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
sew سوزن کاری
Search result with all words
embriodery [آراستن و زینت دادن زمینه فرش به کمک سوزن کاری و گلدوزی]
Other Matches
acupunctuate با سوزن سوراخ کردن سوزن فروکردن
needle point سر سوزن سوزن دوزی
erasable قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
to know the ropes راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torched کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
bards سوزن
styluses سوزن
stylus سوزن
styli سوزن
needleful یک سوزن نخ
stilus سوزن
switch point سوزن
bard سوزن
needle سوزن
needled سوزن
needles سوزن
needling سوزن
pence for any thing میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing خطوط خاتم کاری و منبت کاری
touch needle سوزن محک
switches سوزن دوراهی
switched سوزن دوراهی
work basket سبد سوزن و نخ
injected سوزن زدن
needling سوزن پیکاپ
injecting سوزن زدن
injects سوزن زدن
sailmaker's needle سوزن چادردوزی
switch سوزن دوراهی
needle point نوک سوزن
packing needle سوزن جوالدوزی
pointsman سوزن بان
pin ورودی با سه سوزن
pinned ورودی با سه سوزن
pinning ورودی با سه سوزن
needles سوزن پیکاپ
inject سوزن زدن
vga - سوزن یا پورت
prick خراش سوزن
needled سوزن پیکاپ
pricked خراش سوزن
pricking خراش سوزن
pricks خراش سوزن
needle سوزن پیکاپ
firing pin سوزن اتش
catwhisker سوزن بلور
drilling pipe سوزن حفاری
belonephebia سوزن هراسی
housewives سوزن دان
test point سوزن ازمایشی
aciform بشکل سوزن
acicular سوزن وار
firing pin سوزن ماشه
staple سوزن منگنه
aciculate سوزن وار
darning needle سوزن رفوگری
core nail سوزن هسته
housewife سوزن دان
whisker سوزن بلور
work baskets سبد سوزن و نخ
darning neddle سوزن رفوگری
the eye of the needle سوراخ سوزن
eye گوشوارهای سوراخ سوزن
needle با سوزن تزریق کردن
needle سوزن دوزی کردن
needled سوزن دوزی کردن
dog spike سوزن نوک گیر
eye دهانه سوراخ سوزن
needled با سوزن تزریق کردن
eyeing دهانه سوراخ سوزن
eyeing گوشوارهای سوراخ سوزن
needling با سوزن تزریق کردن
needling سوزن دوزی کردن
eying دهانه سوراخ سوزن
eyes گوشوارهای سوراخ سوزن
needles با سوزن تزریق کردن
needles سوزن دوزی کردن
eyes دهانه سوراخ سوزن
drop on سوزن دوراهی خط اهن
eying گوشوارهای سوراخ سوزن
needle lace کار سوزن دوزی
gas inlet valve needle سوزن شیرورودی بنزین
gate سوزن اتصال به یک FET
gates سوزن اتصال به یک FET
needle book سوزن دان کتابی
needle test of vicat ازمایش با سوزن ویکا
vaccine point سوزن ابله کوبی
A sharp knife (pin , needle) چاقو (سوزن ) تیر
firing pin سوزن قفل اتش
needlework کار سوزن دوزی
There is no room to throw a needle . <proverb> جاى سوزن انداختن نیست .
needles سوزن سرنگ وگرامافون و غیره
hypo سوزن تزریق زیر جلدی
needling سوزن سرنگ وگرامافون و غیره
tone arm الت سوزن نگهدار گرامافون
switchman سوزن بان راه اهن
palm and needle کفه چرمی ملوانی و سوزن
firing pin سوزن گلنگدن اسلحه اتشی
needle سوزن سرنگ وگرامافون و غیره
needled سوزن سرنگ وگرامافون و غیره
glid تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
jack ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
hyodermic needle سوزن امپول یا تزریق زیر جلدی
jacks ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
prickling احساس سوزن سوزنی یا تیغ تیغی
hypodermic سوزن مخصوص تزریق زیر جلد
hypodermics سوزن مخصوص تزریق زیر جلد
etui جعبهء کوچک زینتی سوزن نخ و دکمه
needleful نخی که یکبار درته سوزن میکنند
needle work سوزن دوزی [برای تزئین حاشیه و یا طرح فرش]
acupuncture روش چینی بی حس سازی بوسیلهء فروکردن سوزن در بدن
center fire اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
reeve ازتنگنا یا جای باریکی گذشتن نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
staple سوزن [حرف ] یو شکل [برای محکم کردن سیمی به دیوار]
to prick at something بچیزی سوزن یا تیغ زدن چیزیرا کمی سوراخ کردن
pinout شرح محل سوزن ها در مدار مجتمع به همراه کار و سیگنال آنها
sockets سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
socket [سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند]
isoclinal line خطی که در روی نقشه بوسیله ان جاهایی که تمایل سوزن مغناطیسی یکسان است
needled سوزن نازک آهنی روی چاپگر matrix-dot که یکی از نقاط را چاپ می گیرد
needle سوزن نازک آهنی روی چاپگر matrix-dot که یکی از نقاط را چاپ می گیرد
needles سوزن نازک آهنی روی چاپگر matrix-dot که یکی از نقاط را چاپ می گیرد
needling سوزن نازک آهنی روی چاپگر matrix-dot که یکی از نقاط را چاپ می گیرد
isoclinic line خطی بر روی نقشه که بوسیله ان نقاطی که درانجاها تمایل سوزن مغناطیسی یکسان است نشان داده میشود
drilling pattern نمونه مته کاری الگوی مته کاری
pin قطعه الکترونیکی که مستقیما جایگین دیگری میشود چون ترکیب سوزن ها یکسان است و سیگنالهای یکسانی را حمل می کنند
pinned قطعه الکترونیکی که مستقیما جایگین دیگری میشود چون ترکیب سوزن ها یکسان است و سیگنالهای یکسانی را حمل می کنند
pinning قطعه الکترونیکی که مستقیما جایگین دیگری میشود چون ترکیب سوزن ها یکسان است و سیگنالهای یکسانی را حمل می کنند
drill extractor التی که مته حفاری شکسته رااز سوزن حفاری جدا میکند
to strain at a gnat ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
DB connector اتصال به شکل D که معمولاگ به صورت دو ردیف سوزن است برای اتصال وسایل ارسال داده
fancy work سوزن دوزی ذوقی یاتفننی کارهای ذوقی
plumbery سرب کاری کارخانه سرب کاری
mosaics موزاییک کاری معرق معرق کاری
printhead 1-ردیف سوزن ها در چاپگر matrial-dot که حروف را به صورت مجموعهای از نقاط ایجاد میکند. 2-حالت فلزی یک حرف که برای چاپ حرف روی کاغذ در ریبون جوهری فشار داده شده است
electrically قطعه حافظه فقط خواندنی که مختوای آن با اعمال ولتاژ خاص به سوزن نوشتن فایل برنامه ریزی است و توسط نور یا ولتاژ مخصوص قابل پاک شدن است
BNC connector متصل کننده فلزی استوانهای شکل با هسته مسی که در انتهای کابل Coaxial قرار دارد و برای اتصال کابل ها به هم اسفاده میشود و با فشار دادن و چرخاندن استوانه فلزی دور دو سوزن قفل کنند و و صل میشود
plasterwork گچ کاری
malfunction کژ کاری
feckful کاری
malfunctioned کژ کاری
impotence کاری
curry کاری
curries کاری
malfunctions کژ کاری
under employment کم کاری
slobbery تف کاری
intent on doing anything کاری
electroplating اب کاری
impotency کاری
plastering گچ کاری
hypofunction کم کاری
effective کاری
currie کاری
parget گچ کاری
flower piece گل کاری
curry powder کاری
inaction بی کاری
curry powders کاری
active کاری
by way of reciprocation به جای [کاری]
insagacity ندانم کاری
punching منگنه کاری
workstation ایستگاه کاری
workstations ایستگاه کاری
ingraving کنده کاری
compounding امیزه کاری
farming اجاره کاری
joinery نازک کاری
conservativeness محافظه کاری
d. touch نازک کاری
tour de force شیرین کاری
in return درعوض [کاری]
by way of reciprocation درعوض [کاری]
steelwork فولاد کاری
contouring operation فرم کاری
tokenism نمونه کاری
compulsiveness مکرر کاری
delicacy of touch ریزه کاری
disguised underemployment کم کاری پنهان
hunkerism محافظه کاری
hours of business ساعتهای کاری
prepared آمادهانجام کاری
forging چکش کاری
smelting ذوب کاری
hole punching منگنه کاری
forming فرم کاری
To follow up (trace) something. پی کاری را گرفتن
fretwork منبت کاری
hydrotreating هیدروژن کاری
welding جوش کاری
lubrication روغن کاری
i will see sbout it یک کاری می کنم
hypothyroidism کم کاری تیروئید
discreetness احتیاط کاری
drilling مته کاری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com