Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
searchlight sonar	سونار شعاع باریک
Other Matches
pencil beam	شعاع نور بسیار باریک
air transportable sonar	سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
actinoid	دارای شعاع مانند شعاع
sonar	سونار
domes	گنبد سونار
dome	گنبد سونار
active sonar	سونار فعال
tactical range recorder	سونار تاکتیکی ناو
dipping sonar	سونار اویخته از هواپیما یاهلیکوپتر
pings	صدای موج سونار دریایی پینگ
ping	صدای موج سونار دریایی پینگ
pinging	صدای موج سونار دریایی پینگ
pinged	صدای موج سونار دریایی پینگ
point of no return	نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
downstream radius of crest	شعاع انحنای ستیغ در پایاب شعاع انحنای ستیغ در پایین دست
swath	ردیف باریک راه باریک
swathe	ردیف باریک راه باریک
swathes	ردیف باریک راه باریک
sea bat	نوعی هلیکوپتر ضد زیردریایی که دارای سونار اکتشافی واژدر صوتی است
asdic	دستگاه سونار رادار کشف هدف به وسیله پخش امواج صوتی در زیر اب
ray	شعاع
radius of curvature	شعاع خم
beams	شعاع
rayless	بی شعاع
beam	شعاع
radius	شعاع
stellate	شعاع دار
radiate	شعاع افکندن
radially	شعاع وار
light ray	شعاع نور
main beam	شعاع اصلی
radial of a well	شعاع یک چاه
mean radius	شعاع میانه
nuclear radius	شعاع هسته
radiometer	شعاع سنج
radius gage	شابلون شعاع
radius of a well	شعاع یک چاه
radius of giration	شعاع چرخش
radius of giration	شعاع ژیراسیون
radius of influence	شعاع تاثیر
radius of curvature	شعاع خمیدگی
radius of intrados	شعاع درونسو
radius vector	شعاع حامل
schwarzschild radius	شعاع شوارتزشیلد
radius of curvatupe	شعاع انحناء
short range	با شعاع عمل کم
short-range	با شعاع عمل کم
radius of action	شعاع اثر
semidiameter	شعاع دایره
short swing	پیچهای با شعاع کم
radius of curvature	شعاع انحناء
radius of action	شعاع عمل
radius of extrados	شعاع برونسو
radiated	شعاع افکندن
an incident ray	شعاع ساقط
electron beam	شعاع الکترون
within a radius of .kilometre	تا شعاع 6 کیلومتر
average radius	شعاع میانه
covalent radius	شعاع کووالانسی
corner radius	شعاع کنج
casualty radius	شعاع تلفات
bohr radius	شعاع بور
radius	شعاع دایره
radius	شعاع عملیات
average radius	شعاع میانگاه
atomic radius	شعاع اتمی
atomic radius	شعاع اتم
effective radius	شعاع موثر
triradiate	دارای سه شعاع
radiates	شعاع افکندن
image ray	شعاع تصویر
hydraulic radius	شعاع هیدرولیک
ionic ray	شعاع یونی
radiating	شعاع افکندن
radius of gyration	شعاع چرخش
gyoradius	شعاع چرخش
ionic radius	شعاع یونی
light beam	شعاع نور
casualty radius	شعاع تولید تلفات
pencilled	پرتوی شعاع دار
very short	شعاع عمل خیلی کم
light beam recorder	ثبات شعاع نور
radius of convergence	شعاع همگرایی [ریاضی]
intermediate range	با شعاع عمل متوسط شعاع عمل متوسط
medium range	با شعاع عمل متوسط
very long	شعاع عمل زیاد
radiant	شعاع گستر درخشان
wood ray	شعاع اوندی چوبی
effective radius of a well	شعاع موثر چاه
double beam	شعاع مضاعف نور
destruction radius	شعاع تخریب مین
damage radius	شعاع منطقه خسارت
damage radius	شعاع خطر مین
light ray bending	انحراف شعاع نور
sea room	شعاع مانور دریایی
van der waals radius	شعاع وان در والس
cruising range	شعاع عمل هواپیما یا کشتی
pi	نسبت پیرامون به شعاع دایره
long-distance	با شعاع عمل زیاد طولانی
visibility range	شعاع عمل دیدبانی یا دید
sea room	شعاع عمل دریایی ازاد
long distance	با شعاع عمل زیاد طولانی
vectors	شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
vectorial	شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
spherical coordinate system [with constant radius]	دستگاه مختصات کروی [با شعاع ثابت]
supporting range	شعاع عمل یکانهای پشتیبانی کننده
isodose	دارای تابش یا اشعه برابر هم شعاع
vector	شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
angle of incidence	زاویه بین شعاع تابش و عمود به صفحه
intruder	هواپیمای دو موتوره توربوجت دریایی با شعاع عمل زیاد
intruders	هواپیمای دو موتوره توربوجت دریایی با شعاع عمل زیاد
ranges	تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
ranged	تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
range	تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
glideslope	شعاع رادیویی سیستم فرود باالات دقیق برای ایجاد یک راهنمای قوی
bend allowance	فاصله خطی اضافی روی ورقه ها برای ایجاد خم هایی با شعاع معین
ogive	شکل حاصل از منحنی مدارسیارهای که شعاع ان به تدریج زیاد شده تا سرانجام به خط راست تبدیل میگردد
fine spun	باریک
needle-nose pliers	دم باریک
thready	باریک
tenuous	باریک
tendering	باریک
tender	باریک
lathy	باریک
leptocephalic	سر باریک
tenderest	باریک
gracile	باریک
fine drawn	باریک
capillary	باریک
tendered	باریک
trickly	باریک
thinned	باریک
hairlike	باریک
narrow headed	سر باریک
slats	باریک
thinnest	باریک
reediest	باریک
slices	باریک
thinners	باریک
thin	باریک
attenute	باریک
reedier	باریک
strait	باریک
straits	باریک
angustate	باریک
narrowest	باریک
long nose	دم باریک
slat	باریک
slice	باریک
thins	باریک
narrow	باریک
narrowed	باریک
capillaries	باریک
narrower	باریک
slender	باریک
reedy	باریک
coomb	دره باریک
gracile nucleus	هسته باریک
d. of a situation	موقعیت باریک
combe	دره باریک
asthenic body type	سنخ باریک تن
cat-walk	راهرو باریک
barbicel	رشته باریک پر
bridle track	راه باریک
slimpsy	باریک اندام
canaliculus	سوراخ باریک
asthenic physique	سنخ باریک تن
crypta	طاق باریک
scrutator	باریک بین
subtil	باریک بین
necking	باریک شدگی
narrow necked	گردن باریک
narrow mouthed	دهن باریک
narrow leaved	باریک برگ
narrow goods	کاذی باریک
metaphisical	باریک بین
subtility	باریک بینی
pencil beam	نور باریک
strobilation	باریک شدگی
slender waisted	کمر باریک
slype	راه باریک
small intestine	روده باریک
spline	نوار باریک
string tie	کراوات باریک
quillet	باریک بینی
stringy floppy	فلاپی باریک
picksome	باریک بین
long nose	انبر دم باریک
svelt	باریک اندام
taenia	گچ بری باریک
flagelliform	باریک ودراز
fastidiousness	باریک بینی
fasciculus gracilis	ستون باریک
bowling alley	باریک راه
bowling alleys	باریک راه
G-string	لنگ باریک
G-strings	لنگ باریک
dogtrot	راه باریک
stacked bow	کمان باریک
gracilis nucleus	هسته باریک

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com