Dictiornary-Farsi | سوگند بخدا | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 122 (6 milliseconds)

English	Persian
by god	سوگند بخدا


Other Matches

swear	سوگند خوردن قسم یاد کردن سوگند دادن
swears	سوگند خوردن قسم یاد کردن سوگند دادن
odder	بخدا
egad	بخدا
odd	بخدا
od	بخدا
gar	: بخدا
oddest	بخدا
adieu	بخدا سپردیم
theist	معتقد بخدا
theocentric	متوجه بخدا
gad	بخدا ترابخدا
sacred to god	موقوف بخدا
theism	اعتقاد بخدا
to rest in god	بخدا توکل کردن
to sin agaist god	بخدا گناه ورزیدن
rest in god	بخدا توکل کردن
theocentrism	توجه بخدا خدا دوستی
theocentricity	توجه بخدا خدا دوستی
adieu intery	بخدا سپردیم مرحمت شما زیاد
sacrament	سوگند
oaths	سوگند
oath	سوگند
sacraments	سوگند
attestation	سوگند
adjuration	سوگند
admirster an oath	سوگند دادن
adjurer	سوگند دهنده
loyalty oath [American E]	سوگند وفاداری
od	سوگند ملایم
oath of allegiance	سوگند وفاداری
gar	سوگند ملایم
by g	به جرجیس سوگند
false oath	سوگند دروغ
Hippocratic oath	سوگند بقراطی
to take an oath	سوگند خوردن
taking an oath	اتیان سوگند
to swear an oath [on, to] , to take an oath [on; to]	سوگند خوردن [به]
upon my world	بشرافتم سوگند
to lift one's hand	سوگند خوردن
to administer	سوگند دادن
upon my honor	به شرافتم سوگند
take oath	سوگند یادکردن
take an oath	سوگند خوردن
swearing formula	سوگند نامه
swear by	سوگند خوردن به
up my conscience	به وجدانم سوگند
adjure	سوگند دادن
swears	سوگند خوردن
administering an oath	سوگند دادن
swearing	اتیان سوگند
abjure	سوگند شکستن
affidavits	سوگند نامه
abjured	سوگند شکستن
abjuring	سوگند شکستن
swear	سوگند خوردن
swearing in	سوگند دادن
swearings-in	سوگند دادن
abstention from taking an oath	نکول سوگند
administration	سوگند دادن
administrations	سوگند دادن
odd	:سوگند ملایم
odder	:سوگند ملایم
oddest	:سوگند ملایم
swearing-in	سوگند دادن
abjures	سوگند شکستن
to swear by all that is sacred	بمقدسات عالم سوگند
to swear like a trooper	زیاد سوگند خوردن
to perjure oneself	سوگند شکنی کردن
attests	سوگند یاد کردن
to lift one's hand	دست به سوگند برداشتن
attesting	سوگند یاد کردن
wager of law	تبری جستن با سوگند
forswear	سوگند دروغ خوردن
to keep an oath inviolate	نقض نکردن سوگند
forswearing	سوگند دروغ خوردن
forswears	سوگند دروغ خوردن
attest	سوگند یاد کردن
attested	سوگند یاد کردن
perjures	سوگند دروغ خوردن
goddamn	سوگند - قسم - برایبیانهیجانوعصبانیت
goddammit	سوگند - قسم - برایبیانناراحتیوعصبانیت
god-awful	سوگند - قسم - برایبیانبدیونامطبوعبودنچیزی
sanctioning	فتوای کلیسایی سوگند
abjurer or abjuror	سوگند شکن ترک
abjeure	با سوگند ترک کردن
sanctions	فتوای کلیسایی سوگند
sanctioned	فتوای کلیسایی سوگند
manswear	سوگند دروغ خوردن
to swore falsely	سوگند دروغ خوردن
sanction	فتوای کلیسایی سوگند
official oath	سوگند قانونی یا رسمی
put a person on his oath	کسی را سوگند دادن
sanctity of an oath	حرمت سوگند یا قسم
to forswear oneself	سوگند دروغ خوردن
swear on	سوگند به چیزی خوردن
perjure	سوگند دروغ خوردن
perjuring	سوگند دروغ خوردن
attesting	سوگند دادن تصدیق کردن
conjured	سوگند دادن جادو کردن
conjure	سوگند دادن جادو کردن
perjury	سوگند شکنی گواهی دروغ
to keep an oath inviolate	معتبر نگه داشتن سوگند
forsworn	سوگند دروغ یاد کرده
attested	سوگند دادن تصدیق کردن
conjures	سوگند دادن جادو کردن
attest	سوگند دادن تصدیق کردن
conjuring	سوگند دادن جادو کردن
in my f.	به ایین سوگند خدامی داند
attests	سوگند دادن تصدیق کردن
coronation oath	سوگند هنگام تاج گذاری
compurgator	یادکننده سوگند برای تبرئه دیگری
they are sworn frends	بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
to swear tre sonagainstany one	سوگند برای خیانت بکسی خوردن
perjured	سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
i swore him to secrecy	او را سوگند دادم که راز راپوشیده نگاه دارد
he swore off drinking	سوگند خوردکه از نوشابه خوری دست بکشد
by the holy poker	سوگند شوخی امیزی است چون به انروزهای غریب ومانندان
to swear in	با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
perjurer	کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
abjuration	عهد شکنی سوگند شکنی